🌱
#عمل_فاقد_منطق
روزی لویی شانزدهم در محوطه ي کاخ خود مشغول قدم زدن بود که سربازی راکنار یک نیمکت در حال نگهبانی دید ؛از او پرسید تو برای چی اینجا قدم میزنی و از چی نگهبانی میدی؟
سرباز دستپاچه جواب داد قربان من را افسر گارد اینجا گذاشته و به من گفته خوب مراقب باشم!
لویی، افسر گارد را صدا زد و پرسید این سرباز چرا این جاست؟
افسر گفت قربان افسر قبلی نقشه ي قرار گرفتن سربازها سر پستها را به من داده من هم به همان روال کار را ادامه دادم!
مادر لویی او را صدازد وگفت من علت را میدانم،زمانی که تو 3سالت بود این نیمکت را رنگ زده بودند و پدرت به افسر گارد گفت نگهبانی را اینجا بگذارند تا تو روی نیمکت ننشینی و لباست رنگی نشود! و از آن روز 41 سال میگذرد و هنوز روزانه سربازی اینجا قدم میزند!
فلسفه ي عمل تمام شده، ولی عمل فاقد منطق هنوز ادامه دارد!
آیا شما هم از این نیمکت ها دارید؟
‹🤍🌼›
@Harf_Akhaar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هـنوز هم کارهای خـوب زیـادی
برای انجام دادن باقی مانده است...🌱
اینکه وقتی دیـگران شـایعه میسازند،
دهـانمان را بـبندیم.
اینکه بـدون خـصومت به انـسانها
لبخند بزنیم؛
اینکه کمبود مـحبت در جـهان را
از طریق محبتهای کوچکتر در
زمینههای شخصیتر و کوچکتر جبران کنیم
به کارمان، ایـمان بیشتری داشته باشیم؛
صبر و حـوصلهی بیشتری داشته باشیم
و برای انـتقام جـوییهای حـقیر به
سـراغ نقد دیـگران نرویم...
🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱
🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱
@Harf_Akhaar
خدایا به من زیستنی عطا کن که در لحظه مرگ بر بی ثمری لحظه ای که برای زیستن تلف کرده ام سوگوار نباشم...🤍🌼
#دکتر_علی_شریعتی
@Harf_Akhaar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱شبتون مملو از عطر خدا
شب بخیر یعنی
شڪوفایے روزت سرشار
از عشـق بہ خُـدا
با آرزوے شبے آرام و
دوست داشتنے براے شما خوبان🌱
تشڪر از همراهے تڪ تڪتون🤍🤍
شب زیباتون خوش🌼🌼
@Harf_Akhaar
.
🤍 صبح
🌼 آهنگ مهر آدمیست
🤍 که شروع میکند زندگی را
🌼 طلوع خورشید بهانه است
سلام صبح بخیر 🌱
روزتون سرشار ازآواز خوش زندگی🌱
@Harf_Akhaar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤🖤🖤🖤🖤
🖤🌼🌼🌼
🖤🌼🌼
🖤🌼
🖤
دل شود غـرق عزا در روز پایانِ صفر
قاصـدک آرد ز داغ هشتـمین مولا خبر...🌱
مرغ دل پر میزند سـوی خراسان رضا«ع»
تا سوگواری کند در سـوگ آن والا گهر...🌱
#یاعلیبنموسیالرضا
@Harf_Akhaar
#دکــلـمــه🤍🌼
"خانه پدر و مادر"
بعد از خانه خدا،تنها خانه ای است که:
روزی ده ها بار می توانی بروی بدون دعوت
و هر بار صاحب خانه از دیدنت خوشحال و خوشحال تر می شود.
خانه ای که برای رفتن نیازی به دعوت ندارد
خانه ای که حتی خودت می توانی کلید بیندازی و وارد شوی
خانه ای که همیشه چشمانی مهربان به در دوخته تا تورا ببینند
خانه ای که یاد آور آرامش کودکانه توست
خانه ای که حضورت و نگاهت به پدر و مادر عبادت محسوب می شود و گفتگویت با آنها ذکر الهی است
خانه ای که اگر نروی دل صاحبخانه میگیرد و غمگین می شود.
خانه ای که قهر با آن ، قهر با خداست!
خانه ای که دو تا شمع سوخته اند تا روشنی به ما بدهند و تا وقتی سوسو میزنند، شادی و حیات در وجودت جریان دارد.
خانه ای که سفره هایش خالص و بی ریاست
خانه ای که وقتی خوردنی آوردند اگر نخوری ناراحت و دلشکسته می شوند
خانه ای که همه بهترین هایش با خنده و شادمانی تقدیم تو می شود
خانه ای که ...
چقدر خانه والدین به خانه خدا شباهت دارد
"قدر این خانه ها را بدانیم"
"قدر این فرشته های آسمانی را بدانیم"
شاید خیلی زودتر از آن که فکر کنیم
دیر می شود.
تقدیم به
همه اونایی که به این خانه عشق میورزن...🌱
@Harf_Akhaar
🌱اگر میخواهی شخصیت واقعی یک انسان را بشناسی ،
به حرفهایی که دیگران درباره او می زنند توجه نکن ...!
بلکه ببین او درباره دیگران چطور صحبت می کند ...!
‹🤍🌼›
@Harf_Akhaar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زندگی را باور کن، همان گونه که هست،
با همه ی دردها و رنج هایش ،
با همه ی شادی ها و غم هایش ،
با همه ی سختی ها و غصه هایش ،
با همه ی دلفریبی هایش ، با همه ی شکستها
و پیروزیهایش
و با همه خاطرات تلخی ها و شیرینی هایش،
و زندگی را دوست بدار و به سرنوشت ارزش
ده .در تمام مراحل زندگی امیدوار باش...🤍🌼
هرروز را با امید و ایمان به خداوند
و فردایی بهتر به شب برسان.
اینگونه باش تا زندگی برایت
سهل تر و زیباتر شود...🤍🌼
یقین داشته باش ، که از دید خداوند
پنهان نخواهی ماند...🌱
@Harf_Akhaar
🌱🌱🌱
#داستانک
‹‹ ﺗﺪﯾﺒﺮ ﻧﻤﻮدن ﺑﻬﻠﻮل ››
آورده اﻧﺪ روزي ﺑﻬﻠﻮل از راﻫﯽ ﻣﯽ ﮔﺬﺷﺖ . ﻣﺮدي را دﯾﺪ ﮐﻪ ﻏﺮﯾﺐ وار و ﺳﺮ ﺑﻪ ﮔﺮﯾﺒﺎن ﻧﺎﻟﻪ ﻣـﯽ ﮐﻨـﺪ . ﺑﻬﻠﻮل ﺑﻪ ﻧﺰد او رﻓﺖ ﺳﻼم ﻧﻤﻮد و ﺳﭙﺲ ﮔﻔﺖ : آﯾﺎ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻇﻠﻤﯽ ﺷﺪه ﮐﻪ ﭼﻨﯿﻦ دﻟﮕﯿﺮ و ﻧﺎﻻن ﻫﺴﺘﯽ . آن ﻣﺮد ﮔﻔﺖ : ﻣﻦ ﻣﺮدي ﻏﺮﯾﺐ و ﺳﯿﺎﺣﺖ ﭘﯿﺸﻪ ام و ﭼﻮن ﺑﻪ اﯾﻦ ﺷﻬﺮ رﺳﯿﺪم ، ﻗﺼﺪ ﺣﻤﺎم و ﭼﻨﺪ روزي اﺳﺘﺮاﺣﺖ ﻧﻤـﻮدم و ﭼـﻮن ﻣﻘـﺪاري ﭘـﻮل و ﺟـﻮاﻫﺮات داﺷﺘﻢ از ﺑﯿﻢ ﺳﺎرﻗﯿﻦ آﻧﻬﺎ را ﺑﻪ دﮐﺎن ﻋﻄﺎري ﺑﻪ اﻣﺎﻧﺖ ﺳﭙﺮدم و ﭘﺲ از ﭼﻨﺪ روز ﮐﻪ ﻣﻄﺎﻟﺒﻪ آن اﻣﺎﻧﺖ را از ﺷﺨﺺ ﻋﻄﺎر ﻧﻤﻮدم ﺑﻪ ﻣﻦ ﻧﺎﺳﺰا ﮔﻔﺖ و ﻣﺮا ﻓﺮدي دﯾﻮاﻧﻪ ﺧﻄﺎب ﻧﻤﻮد . ﺑﻬﻠﻮل ﮔﻔﺖ : ﻏﻢ ﻣﺨﻮر . ﻣﻦ اﻣﺎﻧﺖ ﺗﻮ را ﺑﻪ آﺳﺎﻧﯽ از آن ﻣﺮد ﻋﻄﺎر ﭘﺲ ﺧﻮاﻫﻢ ﮔﺮﻓﺖ . آﻧﮕﺎه ﻧﺸﺎﻧﯽ آن ﻋﻄﺎر را ﺳﻮال ﻧﻤﻮد و ﭼﻮن او را ﺷﻨﺎﺧﺖ ﺑﻪ آن ﻣﺮد ﻏﺮﯾﺐ ﮔﻔﺖ ﻣﻦ ﻓﺮدا ﻓﻼن ﺳﺎﻋﺖ ﻧﺰد آن ﻋﻄﺎر ﻫﺴﺘﻢ ﺗﻮ در ﻫﻤﺎن ﺳﺎﻋﺖ ﮐﻪ ﻣﻌﯿﻦ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ در دﮐﺎن آن ﻣﺮد ﺑﯿﺎ و ﺑﺎ ﻣﻦ اﺑﺪاً ﺗﮑﻠﻢ ﻣﻨﻤﺎ . اﻣﺎ ﺑﻪ ﻋﻄﺎر ﺑﮕـﻮ اﻣﺎﻧـﺖ
ﻣﺮا ﺑﺪه . آن ﻣﺮد ﻗﺒﻮل ﻧﻤﻮد و ﺑﺮﻓﺖ .
ﺑﻬﻠﻮل ﻓﻮري ﻧﺰد آن ﻋﻄﺎر ﺷﺘﺎﻓﺖ و ﺑﻪ او ﮔﻔﺖ : ﻣﻦ ﺧﯿﺎل ﻣﺴﺎﻓﺮت ﺑﻪ ﺷﻬﺮ ﻫﺎي ﺧﺮاﺳـﺎن را دارم و ﭼـﻮن ﻣﻘﺪاري ﺟﻮاﻫﺮات ﮐﻪ ﻗﯿﻤﺖ آﻧﻬﺎ ﻣﻌﺎدل 03 ﻫﺰار دﯾﻨﺎر ﻃﻼ ﻣﯽ ﺷﻮد دارم ، ﻣﯽ ﺧﻮاﻫﻢ ﻧـﺰد ﺗـﻮ ﺑـﻪ اﻣﺎﻧـﺖ ﺑﮕﺬارم ﺗﺎ ﭼﻨﺎﻧﭽﻪ ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺖ ﺑﺎزﮔﺮدم آن ﺟﻮاﻫﺮات را ﺑﻔﺮوﺷﯽ و از ﻗﯿﻤﺖ آﻧﻬﺎ ﻣﺴﺠﺪي ﺑﺴﺎزي . ﻋﻄﺎر از ﺳﺨﻦ او ﺧﻮﺷﺤﺎل ﺷﺪ و ﮔﻔﺖ : ﺑﻪ دﯾﺪه ﻣﻨﺖ . ﭼﻪ وﻗﺖ اﻣﺎﻧﺖ را ﻣﯽ آوري ؟ ﺑﻬﻠﻮل ﮔﻔﺖ : ﻓﺮدا ﻓﻼن ﺳﺎﻋﺖ و ﺑﻌﺪ ﺑﻪ ﺧﺮاﺑﻪ رﻓﺖ و ﮐﯿﺴﻪ اي ﭼﺮﻣﯽ ﺑﺴﺎﺧﺖ و ﻣﻘﺪاري ﺧﻮرده آﻫﻨﯽ و ﺷﯿﺸﻪ در آن ﺟﺎي داد و ﺳﺮ آن را ﻣﺤﮑﻢ ﺑﺪوﺧﺖ و در ﻫﻤﺎن ﺳﺎﻋﺖ ﻣﻌﯿﻦ ﺑﻪ دﮐﺎن ﻋﻄﺎر ﺑﺮد . ﻣﺮد ﻋﻄـﺎر از دﯾﺪن ﮐﯿﺴﻪ ﮐﻪ ﺗﺼﻮر ﻣﯽ ﻧﻤﻮد در آن ﺟﻮاﻫﺮات اﺳﺖ ﺑﺴﯿﺎر ﺧﻮﺷﺤﺎل ﺷـﺪ و در ﻫﻤـﺎن وﻗـﺖ آن ﻣـﺮد ﻏﺮﯾﺐ آﻣﺪ و ﻣﻄﺎﻟﺒﻪ اﻣﺎﻧﺖ ﺧﻮد را ﻧﻤﻮد . آن ﻣﺮد ﻋﻄﺎر ﻓﻮراً ﺷﺎﮔﺮد ﺧﻮد را ﺻﺪا ﺑﺰد و ﮔﻔﺖ : ﮐﯿﺴﻪ اﻣﺎﻧﺖ اﯾﻦ ﺷﺨﺺ در اﻧﺒﺎر اﺳﺖ . ﻓﻮري ﺑﯿﺎور و ﺑﻪ اﯾﻦ ﻣﺮد ﺑﺪه . ﺷﺎﮔﺮد ﻓـﻮري اﻣﺎﻧـﺖ را آورد و ﺑـﻪ آن ﻣﺮد داد و آن ﺷﺨﺺ اﻣﺎﻧﺖ ﺧﻮد را ﮔﺮﻓﺖ و ﺑﺮﻓﺖ و دﻋﺎي ﺧﯿﺮ ﺑﺮاي ﺑﻬﻠﻮل ﻧﻤﻮد.
‹🤍🌼›
@Harf_Akhaar
🌱🌱🌱
درك كردن، همان آسيب ديدن
است، از آنجا كه حقيقت
بسيار بى رحم است...
هـرچه بيشتر بدانى
بيشتر آسيب خواهى ديد...
‹🤍🌼›
#كارلوس_فوئنتس
@Harf_Akhaar
🌱🌱🌱
ما در دنیایی زندگی میکنیم که
وقتی به یک کسی خوبی کردیم
و خوبی کردیم و خوبی کردیم
روزی که یهو خوبی نکنیم
ما از نظر او آدم بدی هستیم!
شما نمیتوانید بگویید
من ده بار به یک کسی خوبی کردم
بار یازدهم که نخواستم یا نتوانستم
کاری برایش انجام دهم
چرا از نظر او من آدم بدی شدم؟
و چرا یک کسی که هیچکاری
برای آن شخص انجام نداده است
در نظر او از من بهتر است؟
باید پذیرفت که این ویژگی انسان است!
شما وقتی بچه همسایهتان را بیست دفعه
نگه دارید و روز بیست و یکم بگویید
من خودم وقت دکتر دارم
و امروز نمیتوانم بچه شما را نگه دارم
آن همسایه میتواند با شما بد شود
در حالیکه با همسایه دیگر که
هیچوقت بچهاش را نگه نداشته است
خوب است!
آدمها را متوقع بار نیاورید که
به قول معروف لطف بیش از حد
یک روز میشود وظیفه!
#دکتر_هلاکویی
‹🤍🌼›
@Harf_Akhaar
با اندک داشته هایت خشنود باش.
هستند کسانی که هیچ ندارند
اما لبانشان به خنده باز است...🤍🌼
@Harf_Akhaar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺به بچه هاتونحق طلبی رو یاد بدید ولی....🌱
@Harf_Akhaar
🌱🌱🌱
آدم واقعی را باید پیدا کرد.
آدمی که سوادش به مدرکش نباشد،
زیباییش به چشم و ابرویش نباشد،
دلبریش به قد و قامتش نباشد.
آدمی که زخمهایش را پنهان نکند.
آدمی که وقتی روبهرویت نشست،
جوری چشمهایش را ریز کند انگار دارد به مهمترین جملات زندگیش گوش میدهد.
آدمی که وقتی به حرف زدن میافتد،
یا چشمهایش پر از اشک بشود،
یا بزند زیر خنده.
آدمی که مهربانیش در قفس کلماتش گرفتار نباشد،
آدمی که دلخوریهایش از راه دور معلوم باشد.
آدمی که موقع دروغ گفتن لکنت زبان بگیرد.
آدمی که نگاه ناپاک نداشته باشد.
آدمی که حرف مردم را نشنود، تکرار نکند،
برایش مهم نباشد.
آدمی که از رسوایی نترسد، رسوایی را نفهمد،
رسوایی برایش مهم نباشد.
آدمی که نقاب را نشناسد،
آدمی که نقاب نداشته باشد.
آدمی که دلش شیشهای باشد.
آدمی که واقعی باشد.
‹🤍🌼›
@Harf_Akhaar
دسـتـهـایـم انـقـدر بـزرگ نـیـسـت
کـــه چـــرخ دنـــیـــا را
بــه کــامــتــان بــچــرخــانــم...🌱
امــا یــکــی هــســت
کـه بـر هـمـه چـیـز تــوانــاسـت
از او تـــمـــنــــای
لـحـظـه هـای زیـبـا بـرایـتـان دارم...🌱
‹🤍🌼›
@Harf_Akhaar
🖤یک پنجره فولاد، دلم تنگ تو آقاست
ای کاش
که زوار خراسان تو بودم...
شهادت امام رئوف، شمس الشموس، غریب الغربا، امام رضا (ع) تسلیت باد🖤
@Harf_Akhaar
هدایت شده از تبلیغات موقت پر بازده👇
🔴پایان دیابت🔴
میخوای دیگه دیابتی نباشی⁉️
❌دیگه نیازی نیست تا ابد انسولین بزنی و قرص مصرف کنی
شرکت های دانش بنیان رویال با درمان های گیاهی موفق به کنترل و بهبود این بیماری خطرناک شده اند ✅️✅️
میخوای بدونی چه جوری؟
آدرس کانال ما در ایتا :
https://eitaa.com/joinchat/1235157846Ce02d3bb4e1
به ما بپیوندید🌱❤️
لینک برا درمان
https://digiform.ir/w51e4d6dd
شماره تماس برای ارتباط سریع تر:
۰۹۱۱۳۱۱۴۳۳۲
🌱
ﺳﻮال و ﺟﻮاب ﻫﺎرون و ﺑﻬﻠﻮل
آورده اﻧﺪ ﻣﻮﻗﻌﯽ ﮐﻪ ﻫﺎرون اﻟﺮﺷﯿﺪ از ﺳﻔﺮ ﺣﺞ ﻣﺮاﺟﻌﺖ ﻣﯽ ﮐﺮد . ﺑﻬﻠﻮل در ﺳﺮ راه اواﯾﺴﺘﺎد و ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺑـﻮد
و ﻫﻤﯿﻨﮑﻪ ﭼﺸﻤﺶ ﺑﻪ ﻫﺎرون اﻓﺘﺎد ﺳﻪ ﻣﺮﺗﺒﻪ ﺑﻪ آواز ﺑﻠﻨﺪ ﺻﺪا زد ﻫﺎرون ﺧﻠﯿﻔﻪ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﺻﺎﺣﺐ ﺻﺪا ﮐﯿﺴﺖ
ﮔﻔﺘﻨﺪ ﺑﻬﻠﻮل ﻣﺠﻨﻮن اﺳﺖ .
ﻫﺎرون ﺑﻬﻠﻮل را ﺻﺪا زد و ﭼﻮن ﺑﻪ ﻧﺰد ﻫﺎرون رﺳﯿﺪ ﺧﻠﯿﻔﻪ ﮔﻔﺖ ﻣﻦ ﮐﯿﺴﺘﻢ ؟
ﺗﻮ آن ﮐﺴﯽ ﻫﺴﺘﯽ ﮐﻪ اﮔﺮ ﺑﻪ ﺿﻌﯿﻔﯽ در ﻣـﺸﺮق ﻇﻠـﻢ ﮐﻨﻨـﺪ ﺗـﻮ را ﺑﺎزﺧﻮاﺳـﺖ ﺧﻮاﻫﻨـﺪ ﮐـﺮد . ﻫـﺎرون از
ﺷﻨﯿﺪن اﯾﻦ ﺳﺨﻦ ﺑﻪ ﮔﺮﯾﻪ اﻓﺘﺎد و ﮔﻔﺖ : راﺳﺖ ﮔﻔﺘﯽ اﻟﺤﺎل از ﻣﻦ ﺣﺎﺟﺘﯽ ﺑﺨﻮاه . ﺑﻬﻠﻮل ﮔﻔﺖ :
ﺣﺎﺟﺖ ﻣﻦ اﯾﻦ اﺳﺖ ﮐﻪ ﮔﻨﺎﻫﺎن ﻣﺮا ﺑﺨﺸﯿﺪه و ﻣﺮا داﺧﻞ ﺑﻬﺸﺖ ﮐﻨﯽ . ﻫﺎرون ﮔﻔﺖ اﯾﻦ ﮐﺎر از ﻋﻬﺪه ﻣـﻦ
ﺧﺎرج اﺳﺖ وﻟﯽ ﻣﻦ ﻣﯽ ﺗﻮاﻧﻢ ﻗﺮﺿﻬﺎي ﺗﻮ را ادا ﻧﻤﺎﯾﻢ . ﺑﻬﻠﻮل ﮔﻔﺖ :
ﻗﺮض ﺑﻪ ﻗﺮض ادا ﻧﻤﯽ ﺷﻮد ﮐﻪ ﺗﻮ ﺧﻮد ﻣﻘﺮوض ﻣﺮدﻣﯽ . ﭘﺲ ﺷﻤﺎ اﻣﻮال ﻣﺮدم را ﺑﻪ ﺧﻮدﺷﺎن ﺑﺮﮔﺮداﻧﯿﺪ و
ﺳﺰاوار ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﻣﺎل ﻣﺮدم را ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﺪﻫﯽ . ﮔﻔﺖ دﺳﺘﻮر ﻣﯽ دﻫﻢ ﮐﻪ ﺑﺮاي ﺗﺎﻣﯿﻦ ﻣﻌﺎش ﺗﻮ ﺣﻘﻮﻗﯽ ﺑﺪﻫﻨﺪ.
ﺗﺎ ﻣﺎدام اﻟﻌﻤﺮ به راﺣﺘﯽ زﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﯽ .
ﺑﻬﻠﻮل ﮔﻔﺖ : ﻣﺎ ﻫﻤﻪ ﺑﻨﺪﮔﺎن وﻇﯿﻔﻪ ﺧﻮار ﺧﺪا ﻫﺴﺘﯿﻢ آﯾﺎ ﻣﻤﮑﻦ اﺳﺖ ﮐﻪ ﺧﺪاوﻧﺪ رزق ﺗﻮ را در ﻧﻈﺮ ﺑﮕﯿﺮد و ﻣﺮا ﻓﺮاﻣﻮش ﻧﻤﺎﯾﺪ ؟
‹🤍🌼›
@Harf_Akhaar
🌱
يكی از رازهای ثروتمند شدن
بخششه!
بیش از آنچه كه ببخشيد،
هميشه باز میگردد.
حتی نمیتونيد تصور كنيد كه
بخشش به چه ميزان قدرتمنده...🤍🌼
@Harf_Akhaar
🌱
متوکل فکر همه جا را کرده بود و می خواست به گونه ای ماهرانه آبروی امام را بریزد.
به شعبده باز هندی گفت: - می توانی کاری بکنی که علی بن محمد کنف شود؟!
-چه جور کاری؟ - نمی دانم! هر کاری که می توانی انجام بده تا سرافکنده شود.
🌱اگر چنین کنی، هزار دینار به تو می دهم. شعبده باز از شنیدن پاداش «هزار دینار» دست و پای خود را گم کرد.
پول چنان او را سرمست کرده بود که سر از پا نمی شناخت. نقشه اش را به متوکل گفت.
متوکل قهقهه سر داد و گفت: - آفرین، آفرین بر تو! ببینم چه می کنی! به دستور شعبده باز نان های سبکی پختند و سر سفره ی ناهار گذاشتند.
🌱از امام دعوت کرد برای صرف ناهار به قصر بیاید. وقتی امام وارد شد و سر سفره نشست،
شعبده باز کنار امام نشست و منتظر ماند. بفرمایید. بخورید.
بسم الله. امام به محض این که دست به سوی نان دراز کرد، شعبده باز با حرکاتی عجیب و تکان دادن دست هایش، نان را به عقب پرتاپ کرد.
🌱حضرت دست به سمت نان دیگری دراز کرد. دوباره نان به هوا بلند شد و عقب تر افتاد. این کار سه بار تکرار شد.
حاضران که از درباریان و دوستان متوکل بودند، از خنده روده بر شده بودند و نیششان تا بنا گوش باز بود.
امام فهمید هدف چیست. آن گاه برخاست و همه را از نظر گذراند.
آن گاه به شیر نری که یال و کوپال مهیبی داشت و روی پشتی نقش بسته بود، اشاره کرد و گفت:
- او را بگیر.
🌱امام به شعبده باز اشاره کرد. شیری واقعی و خشمناک از پشتی بیرون جهید و به شعبده باز حمله کرد. این کار به قدری با سرعت انجام شد که امکان حرکتی به هیچ کس نداد. شیر درنده او را درید و خورد.
سپس به جای اولش بازگشت و دوباره به پشتی نقش بست! برخی از حاضران از دیدن صحنه ی وحشتناک خورده شدن شعبده باز توسط شیر، نزدیک بود قالب تهی کنند. چند نفری غش کرده بودند.
🌱گروهی زبانشان بند آمده بود و نمی دانستند چه بگویند. اصلا انتظارش را نداشتند و آنچه را دیده بودند، باور نمی کردند.
متوکل که اوضاع را خراب دید، برخاست و به حضور حضرت آمد و عرض کرد:
ای علی بن محمد! حقا که تو از او شعبده بازتری! آفرین! خواستیم مزاح کرده باشیم. حال بنشین غذایمان را بخوریم.
واقعا که دست بالای دست بسیار است! - به خدا قسم! شعبده بازی نبود. این، قدرت خدا بود و دیگر هیچگاه شعبده باز را نخواهید دید.
🌱وای بر متوکل! آیا دوستان خدا را به دشمنانش می فروشی؟ آیا دشمنان را بر ما ترجیح می دهی؟! امام این سخنان را گفت و رفت.
خون شعبده باز روی زمین ریخته بود و حاضران هنوز به حال عادی باز نگشته بودند؛ حتی از نزدیک شدن به عکس بی جان شیر وحشت داشتند.
بحارالانوار، ج 50، ص 147 - 146
‹🤍🌼›
@Harf_Akhaar
هـر لحظه گنج بـزرگی اسـت
گنجتان را آسان از دست ندهید...🌱
زمان به خاطر هیچ کس
منتظر نمی ماند...
فراموش نکنید
دیروز به تاریخ پیوست...
فـردا معماست
و امروز هدیه خداوند...🤍🌼
@Harf_Akhaar
🌱
با تفکــــــرات تکــــراری،
با نگـــــرش های تکراری،
با رفتــــــار های تکـــراری،
نتایج تکـــــراری بدست میاد.
منتظر تغییر دیگران نباش،
خودت تغییـــــر کن...🤍🌼
@Harf_Akhaar
🌱🌱🌱
#بين_همه_پيامبرها_جرجيس_انتخاب_كرده
روزي روباه ، خروسي را گرفت و دويد تا او را در يك جاي امن بخورد .
خروس كه جان خود را در خطر ديد سعي كرد كه حقه اي به روباه بزند تا او دهانش را باز كند و از دست او فرار كند بنابراين به او گفت : اگر مرا ول كني در حق تو دعاي خير مي كنم .
اما روباه كه خيلي زرنگ بود جواب نداد و در دلش گفت : اگر دعاي تو اجابت مي شود براي خودت دعا كن .
خروس دوباره كفت : اگر مرا آزاد كني هر شب يك مرغ چاق و چله برايت مي آورم .
روباه جواب نداد و در دلش گفت : تمام كساني كه گرفتار مي شوند همين حرف را ميزند .
خروس هر چه حرف زد و سعي كرد كه روباه جوابي به او بدهد موفق نشد تا اينكه وارد خرابه اي شدند . خروس ديد كه ديگر فرصتي براي او نمانده است ، به روباه گفت : حالا كه مي خواهي مرا بخوري در اين دم آخر از تو خواهشي دارم ، من خروس دين داري هستم لااقل قبل از خوردنم نام يكي از پيغمبرها را ببر تا راحتتر بميرم . و او را به خدا قسم داد كه نام يكي از پيفمبرها راببرد .
خروس مي خواست تا از فرصت استفاده كند و هنگاميكه روباه دهنش با ز مي شود تا نام يك پيغمبر را مي برد ، فرار كند .
روباه كه خيلي زرنگ بود متوجه منظور خروس شد ، ولي چون دلش به حال خروس سوخت خواست تا آرزوي او را برآورده كند و همانطور كه گردن خروس را با دندانش گرفته بود گفت : جرجيس ( جرجيس يكي از پيامبران عهد قديم است ) و با اين حيله هم خواست خروس را برآورده كرد و هم مجبور نبود كه دهانش را باز كند . ( شما مي دانيد چرا مجبور نبود دهانش را باز كند ؟ )
اين ضرب المثل زماني استفاده مي شود كه كسي از ميان چيزهاي مهمتر و معروف ، چيز گمنامي را انتخاب كند . يا چيزي را پيدا كند كه مناسب حال او باشد .
‹🤍🌼›
@Harf_Akhaar
🌱
ﻣﻴﺪﻭنید ﺧﻮﻧﻪ ﻛﺠﺎﺳﺖ؟
ﺧﻮﻧﻪ ﺍﻭﻧﺠﺎﻳﻰ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﻳﻪ ﭘﺬﻳﺮﺍﻳﻰ ﺻﺪ ﻣﺘﺮﻯ ﻭ ﭼﻬﺎﺭ ﺗﺎ ﺍﺗﺎﻕ ﺧﻮﺍﺏ ﻭ ﻛﻠﻰ ﺍﻣﻜﺎﻧﺎﺕ ﺩﻳﮕﻪ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻪ...
ﺧﻮﻧﻪ ﻳﻌﻨﻰ «ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﻭ ﺩﺭک ﻣﺘﻘﺎﺑﻞ» ﺧﻮﻧﻪ ﻳﻌﻨﻰ «ﺟﺎﻳﻰ ﻛﻪ ﻭﻗﺘﻰ ﺑﻬﺶ ﻓﻜﺮ ﻣﻴﻜﻨﻰ ﻳﻪ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﻴﺎﺩ ﺭﻭ ﻟﺒﺎﺕ»
ﺧﻮﻧﻪ ﻳﻌﻨﻰ «ﺁﺭﺍﻣﺶ ﻭ ﺍﻣﻨﻴﺖ»
ﺧﻮﻧﻪ ﻳﻌﻨﻰ «ﻓﻀﺎﻳﻰ ﺧﺎﻟﻰ ﺍﺯ ﺧﺸﻢ،
ﺧﺎﻟﻰ ﺍﺯ ﺩﻭﺩ و ﺧﺎﻟﻰ ﺍﺯ ﺍﺳﺘﺮﺱ» ﺧﻮﻧﻪ ﻳﻌﻨﻰ «ﻭﻗﺘﻰ ﻭﺍﺭﺩﺵ ﻣﻴﺸﻰ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺰﻧﻰ ﻭ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺒﻴﻨﻰ»
ﻳﻪ ﺧﻮﻧﻪ ﺧﻮﺏ ﻣﺘﺮﺍﮊﺵ ﺑﺎﻻ ﻧﻴﺴﺖ؛
ﻭﺳﻌﺖ ﻗﻠﺐ ﺁﺩﻣﺎﺵ ﺯﻳﺎﺩﻩ.
ﻫﻤﭽﻴﻦ ﺧﻮﻧﻪ ﺍﯼ ﺭﻭ ﺑﺮﺍﻯ ﻫﻤﻪ ﺁﺭﺯو کنیم...
‹🤍🌼›
@Harf_Akhaar