خدا میدونه چقدر در طول تاریخ با ضرب المثل «تا نباشد چیزیکی مردم نگویند چیزها» آبروی آدمها رو بردند و به اونها تهمت زدند!
خدا میدونه یک جمله و ضرب المثل نادرست چقدر میتونه رو فرهنگ یک مملکت تاثیر بذاره...
‹🤍🌼›
@Harf_Akhaar
14.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به نوجوون شخصیت بده !
‹🤍🌼›
#دکتر_عزیزی
@Harf_Akhaar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱🌱🌱
زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست؛
شاید آن خنده که امروز،
دریغش کردیم،
آخرین فرصت خندیدن ماست
هرکجا خندیدیم،
زندگی هم آنجاست
زندگی شوق رسیدن بخداست
خنده کن بی پروا
خنده هایت زیباست.
@Harf_Akhaar
هنگامی که پیرتر میشویم،
بیشتر درمییابیم که مهم نیست
چه ظاهری داریم،
یا اینکه مالک چه هستیم...
مهم انسانیست که
به آن مبدل گشتهایم...!
•••🌱•••
@Harf_Akhaar
•••🌱•••
بعضى از ما استاد غیر شفاف حرف زدن هستیم
سختمان است یا بلد نیستیم یا تمرین نکردیم،نمیدانم.
اما استعداد عجیبی در کنایه آمیز حرف زدن داریم. که به در بگوییم که دیوار بشنود و وقتی با کسی در رابطه هستیم این ماجرا پیچیده تر میشود چون معتقدیم "بعد از این همه سال باید بدونه" و معلوم نیس وقتی هیچوقت خواسته هایمان را شفاف نگفتیم از کجا باید بداند؟
راحت، صریح و شفاف خواسته هایتان را بگویید:
دوست دارم من رو با احترام صدا بزنی!
دوست ندارم خانه فلان دوستت برویم!
وقتی عصبانی هستم تنهایم بذار!
لباس تیره دوست ندارم بپوشی!
@Harf_Akhaar
#پندانه
‹‹ مال حرام ماندنی نیست ››
مردی در بصره، سالها در بستر بیماری بود؛ به طوری که زخم بستر گرفته و اموال زیادی را فروخته بود تا هزینه درمان خود کند و همیشه دست به دعا داشت. روزی عالمی نزد او آمد و گفت: میدانی که شفا نخواهی یافت! آیا برای مرگ حاضری؟ گفت: بهخدا قسم حاضرم. داستان مرد بیمار به این طریق بود که در بصره بیماری وبا آمد و طبیبان گفتند: دوای این بیماری آبلیموست.
این مرد، تنها آبلیموفروش شهر بود که آبلیمو را نصفه با آب قاطی میکرد و میفروخت. چون مشتری زیاد شد، کل بطری را آب ریخته و چند قطرهای آبلیمو میریخت تا بوی لیمو دهد.مردی چنین دید و گفت: من مجبور بودم بخرم تا نمیرم، ولی دعا میکنم زندگی تو بر باد برود، چنانچه زندگی مردم را بر باد میدهی و خونشان را در شیشه میکنی. عالم گفت: از پول حرام مردم، نصف بصره را خریدی! و حالا ۱۰ سال است برای درمان و علاج خود آنها را میفروشی.
میدانی از آن همه مال حرام چه مانده است؟ دو کاسه! آن دو را هم تا نفروشی و از دست ندهی، نخواهی مرد و زجرکش خواهی شد. پس مالت را بده که بفروشند تا مرگت فرا رسد. پیرمرد به پسرش گفت: ببر بفروش، چون مال حرام ماندنی نیست. چون پسر کاسهها را فروخت، پدر جان داد.
‹🤍🌼›
@Harf_Akhaar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برای موفقیت در کسب و کار خیلی مهمه که با مردم معاشرت نزدیک داشته باشید!
‹‹🌱››
#دکتر_نبی
@Harf_Akhaar
هیچکس در هیچ جای زمین موظف نیست که برایمان حال خوب بیاورد...
هنر این است که بلد باشیم
شاد باشیم
و شادی بیافرینیم...
‹🤍🌼›
@Harf_Akhaar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در کودکی فکر می کردم آن مردی
که سر خیابان اسباب بازی فروشی
دارد، حتما خوشبخت ترین انسان دنیاست...
اما چند سال بعد که از خواب بیدار
شدم بروم به مدرسه نظرم عوض شد
و فکر کردم پسر شش ساله ی
همسایه مان از همه خوشبخت تر است چون مدرسه نمی رود و می تواند
چند ساعت بیشتر بخوابد...
نوجوان که بودم فکر می کردم
حتما خوشبخت ترین انسان دنیا
یکی از سوپر استارهای سینماست
یا یک ورزشکار معروف...
آن روزها خوشبختی را در
شهرت می دیدم...
مدت ها گذشت و معنی
خوشبختی هر روز برایم عوض می شد...
بستگی به شرایط داشت
گاهی خوشبختی را در ثروت
می دیدم و وقتی که بیمار
می شدم در سلامتی...
سال ها گذشت و زندگی
به من ثابت کرد خوشبختی
برای هر انسانی یک تعریف دارد...
گاهی ما در زندگی به اتفاقی که
آن را خوشبختی می دانیم،
می رسیم ولی باز احساس
خوشبختی نمی کنیم...
چون گذر زمان و تغییر شرایط
تعریف ما از خوشبختی را عوض کرده...
کاش بدانیم خوشبختی واقعی
داشتن "آرامش" است...
‹🤍🌼›
@Harf_Akhaar
درجه ای ؛
وحشتناک تر و هولناک تر
از "نفهمی" هم وجود دارد،
و آن "بدفهمی" است.
نفهمی را با آموزش
می توان درمان کرد
اما بدفهمی علاج ناپذیر است...
‹‹🌱››
#الیور_وندل
@Harf_Akhaar
نکات طلایی زندگی!
1) از کوچکترین پیشرفتهای همسرتان، صادقانه تعریف کنید و در سپاسگزاری خود، صمیمیت و سخاوت نشان دهید.🌱
2) اگر میخواهید زندگی سعادتمندی داشته باشید، از نق زدن بپرهیزید!🌱
3) به امور کوچک زندگی زناشویی توجه بیشتری داشته باشید.🌱
4) باهمسر خود مودب باشید و با او با عشق و علاقه رفتار کنید.🌱
5) زندگی با عشق، مثل یه بهشت میمونه. مراقب بهشت زندگیتون باشین.🌱
@Harf_Akhaar
#داستانک
‹‹ سخاوت حاتم طایی ››
🌱وقتى که حاتم طایى از دنیا رفت، برادرش خواست جاى او رابگیرد.
🌱حاتم مکانى ساخته بود که هفتاد در داشت. هر کس از هر درى که مى خواست وارد مى شد و از او چیزى طلب مى کرد و حاتم به اوعطا مى کرد.
🌱برادرش خواست در آن مکان بنشیند و حاتم بخشى کند! مادرش گفت: تو نمى توانى جاى برادرت را بگیرى، بیهوده خود رابه زحمت مینداز.
🌱برادر حاتم توجه نکرد. مادرش براى اثبات حرفش، لباس کهنه اى پوشید و به طور ناشناس نزد پسرش آمد و چیزى خواست. وقتى گرفت از در دیگری رجوع کرد و باز چیزى خواست. برادر حاتم با اکراه به او چیزى داد.
🌱مادرش این بار از در سوم بازآمد و چیزى طلب کرد، برادر حاتم با عصبانیت و فریاد گفت: تودوبار گرفتى و بازهم مى خواهى؟ عجب گداى پررویى هستى!
🌱مادرش چهره خود را آشکار کرد و گفت: نگفتم تو لایق این کارنیستى؟ من یک روز هفتاد بار از برادرت به همین شکل چیزى خواستم و اوهیچ بار مرا رد نکرد.
🌱قانون زندگی٬ قانون باورهاست
بزرگان زاده نمیشوند٬ ساخته میشوند...
‹🤍🌼›
@Harf_Akhaar