eitaa logo
حرف آخر • حکایت و پند •
77.2هزار دنبال‌کننده
5.3هزار عکس
2هزار ویدیو
0 فایل
تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران 🇮🇷 -سخنان پر مفهوم بزرگان ایران و جهان -حکایت های جالب و آموزنده تعرفه تبلیغات 👇 https://eitaa.com/joinchat/1314784094C8c098d28af
مشاهده در ایتا
دانلود
هيچ چيزى رو… براى يك موقعيت خاص ذخيره نكن 🌸🍂 زنده بودن خودش يك موقعيت خاصه @Harf_Akhaar
حتما بخوانید...👌 🔸جوانی تصمیم گرفت از دختر موردپسندش خواستگاری کند، اما قبل از اقدام به این‌ کار، از مردم درمورد آن دخـتر جـویای معلومات شــد. 🔹مردم چنـیـن جـواب دادنـد: ایـن دخـتـر بـدنـام، بی‌ادب، بدخـو و خـشـن اسـت. 🔸آن شـخـص از تـصـمـیـم خود منـصـرف شـد، بـه خـانـه‌ برگشـت و در مـسیر راه با شـیـخ کهـن‌سالی روبه‌رو شد. 🔹شـیخ پرسید: فرزندم چه شده؟ چرا این‌قدر پریشان و گرفته‌ای؟ 🔸آن شخص قـصـه را از اول تا آخـر برای شیـخ بیان نـمـود. 🔹شیخ گفت: بـیا فرزندم من یکی از دخترانم را به عقد تو درمی‌آورم، اما قبل از آن برو و از مردم درباره‌ دخترانم پرس‌وجو کـن. 🔸شخـص رفت و از مردم محـل درمورد دختران شیخ سؤال کرد و دوباره به نزد شیخ آمد. 🔹شیخ از آن جوان پرسـید: مردم چه گفتـند؟ 🔸جوان پاسخ داد: مردم گفتند دختران شیخ، بسیار بداخـلاق، بـی‌ادب، بی‌حیا، فاسق و بی‌بندوبارند. 🔹شیخ گفت: با من به خـانه بیا! 🔸وقتی‌ آن شخص به خانه‌ شیخ رفت، به‌جز یک پیرزن، کسی را ندید و آن پیرزن، همسر شیخ بود که به‌خاطر عقیم و نازابودنـش هیچ فرزندی به دنیا نیاورده بود. 🔹زمانی‌ که آن شخص از دیدن این حالت شوکه شد، شیخ به او گفت: فرزندم! مردم به هیچ‌کسی رحم نمی‌کنند و دانسته یا ندانسته در حق دیگران هرچه و هر قِسمی که خواستند حکم می‌کنند. 💢به قضاوت مردم اعتنا نکنید؛ چون آن‌ها به حرف‌زدن و قضاوت‌کردن پشت‌سر دیگران، عادت کرده‌اند. @Harf_Akhaar
پادشاه به نجارش گفت باید تابوتی از خوشه گندم برایم بسازی و گرنه اعدامت میکنم و حبیب نجار این کارو بلد نبود نجار آن شب نتوانست بخوابد. همسر نجار گفت: مانند هر شب بخواب، پروردگارت يگانه است و درهای گشايش بسيار کلام همسرش آرامشی بر دلش ايجاد کرد و چشمانش سنگين شد و خوابيد صبح صدای پای سربازان را شنيد،چهره اش دگرگون شد و با نا اميدی، پشيمانی و افسوس به همسرش نگاه کرد و با دست لرزان در را باز کرد و دستانش را جلو برد تا سربازان زنجير کنند . دو سرباز با تعجب گفتند: پادشاه مرده و از تو م خواهيم تابوتی برايش بسازی،چهره نجار برقی زد و نگاهی از روی عذرخواهی به همسرش انداخت،همسرش لبخندی زد و گفت: مانند هر شب آرام بخواب،زيرا پروردگار يکتا هست و درهای گشايش بسيارند این ضرب المثل میان کوردها هست . پناه می برم به خدای حبیب نجار. چون این نجار اهل کوردستان می باشد. @Harf_Akhaar
این جمله دقیقا حکایت ما ایرانیاست: یه کیف ۳۰۰ دلاری نخر که توش نتونی هیچی بزاری یه کیف ۱۰دلاری بخر که توش ۲۹۰ دلار پول داشته باشی هیچوقت خودت رو ورشکست نکن که پولدار به نظر برسی... @Harf_Akhaar
می‌گویند روزی ملک‌الشعرای بهار، در مجلسی نشسته بود و حضار برای آزمایش طبع وی، چهار کلمه را انتخاب کردند تا وی آنها را در یک رباعی بیاورد.کلمات انتخاب شده عبارت بودند از: خروس، انگور، درفش و سنگ ملک الشعرای بهار گفت: برخاسـت خروس صبح برخیز ای دوست خون دل انگور فکن در رگ و پوست عشق من و تو صحبت مشت است و درفش جور دل تو صحبت سنگ است و سبوست جوانی خام، که در مجلس حاضر بود گفت:"این کلمات با تبانی قبلی انتخاب شده‌اند. اگر راست می‌گویید، من چهار کلمه انتخاب می‌کنم و شما آنها را در یک رباعی بیاورید.سپس این چهار کلمه را انتخاب نمود: آئینه، اره، کفش و غوره." بدیهی‌ست آوردن این کلمات دور از ذهن، در یک رباعی کار ساده‌ای نبود، لیکن ملک‌الشعرا شعر را این‌گونه گفت: چون آینه نورخیز گشتی احسنت چون ارّه به خلق تیز گشتی احسنت در کفش ادیبان جهان کردی پای غوره نشده موَیز گشتی احسنت! @Harf_Akhaar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺰﺭﮒ ﺑﺎﺵ ، ﮔﺎﻫﯽ ﮐﻮﭼﮏ ﮔﺎﻫﯽ ﭼﺘﺮ ﺑﺎﺵ ، ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺎﺭﺍﻥ گاهی دریا گاهی برکه گاهی همه چیز گاهی هیچ چیز اما همیشه ی همیشه انسان باش ...! @Harf_Akhaar
یغمای جندقی ؛ از شاعران معروف و بذله گو دوران قاجاریه بود. هنگامی که فتوای قتلش صادر شد، فرار کرد و به طور ناشناس خود را به کاشان رساند و در خانه ی یکی از علمای بزرگ پناهنده شد تا به این وسیله از خطر مرگ و کشته شدن رها شود. پس از مدتی آن عالم بزرگ دختر خود را که زشترو و تند خو بود به نکاح یغما در آورد و به عبارتی یغما داماد سرخانه شد. روزی عالم سرزده به اتاق داماد آمد و دید یغما به عیال خود شرعیات و آداب و احکام دینی می آموزد. عالم خوشحال شد و وقتی برای تدریس می رفت به شاگردانش گفت: "یغما برعکس آنچه درباره ی او می گفتند آدم بدی نیست و به آداب مذهبی دلبستگی دارد." چون این خبر به گوشم یغما رسید گفت :"به آقا بگویید اشتباه فرموده اند علت اینکه من به عیال شرعیات می آموزم از این جهت است که یقین دارم من خودم در روز قیامت به جهنم خواهم رفت خواستم با این کار عیالم به بهشت رود و لااقل در آخرت از او جدا شوم و در آنجا از دست تندخویی او در امان باشم." @Harf_Akhaar
روز ِ رسیدن روزی ِ گام ِ که خواهد بود اما درین کابوس ِ خون آلود در پیچ و تاب ِ این شب ِ بن بست بنگر چه جان های گرامی رفته اند از دست ▪︎هوشنگ ابتهاج @Harf_Akhaar
📕 چنین حکایت کنند که روزی حاکمی بزرگ  دستور داد تا باغبان قصر را در میدان شهر گردن زنند. وزیر که مردی خردمند بود چون این بشنید، خواست تا علت را جویا شود تا شاید گره کار به دست بگشاید. پس با عجله نزد حاکم رفت و پس از عرض ارادت و بندگی گفت که ای حاکم این نگون بخت چه گناهی مرتکب شده که چنین عقوبتی بر او رواست؟ حاکم نگاهی از روی غضب به وزیر کرد و گفت این نگون بخت که می گویی چند باریست که چون دزدان به قصر دست درازی می کنند و از دیوار باغ راه فرار می جویند، هر چه در پی دزدان می دود بدانها نمی رسد. بار اول و دوم و سوم را بخشیدیم، ولی به حتم او را عمدی در کار است. گمان ندارم که این باغبان رفیق قافله و شریک دزدان است. وزیر چون این بشنید تبسمی کرد و گفت: ای حاکم نه این مرد باغبان و نه هیچ باغبان دیگری دزدان را دست نتوان یافت. چون او برای حاکم میدود و دزدان برای خود . @Harf_Akhaar
🌸🍃🌸🍃 پیش از اسلام، قبایل مختلف اطراف مکه، هر کدام بتی مخصوص به خود داشتند و آنرا به آیین و شیوه ای خاص می پرستیدند. در این میان بت قبیله حنیفه از همه خاص تر بود، زیرا این بت، از خرما و آرد ساخته شده بود، اما در سالی، خشکسالی و قحطی بر مردم قبیله حنیفه آنچنان فشار آورد، که مجبور شدند، بتشان را تکه تکه کنند و در میان مردم قبیله آنرا تقسیم کنند. این عمل در میان مردم بت پرست عملی مذموم بود، زیرا معبود به دست بندگان خویش خورده شده بود، در نتیجه شعری ساخته شده و در میان مردم آن دوران رواج پیدا کرد، با این مضمون "اکل ربه زمن المجاعة "یعنی هم خدا را می خواهد و هم خرما را. شعر "هم خدا را می خواهد و هم خرما را "به صورت مثل در آمد و حتی وارد زبان فارسی نیز شد و کنایه است از افراد حریص و طماع که می خواهند، از دو چیز که کاملا مغایر هم هستند سود و بهره ببرند و همچنین حاضر نباشند از یکی به نفع دیگری چشم پوشی کنند به کار می رود. @Harf_Akhaar
🌹🍃 «هیچ آهویی از روی شانس بد، طعمه گرگ‌ها نمیشه! در حقیقت گرگها برای شکار، آهوهای ضعیف‌تر رو انتخاب میکنند» اگه از کسی ضربه میخورید، دیگران رو مقصر ندونید. بهتره مشکل رو در خودتون جستجو کنید ...! هر چه سریعتر بتونید مشکل رو پیدا کنید، سریعتر میتونین ضعف‌تون رو برطرف کنید. @Harf_Akhaar
زلال که باشی سنگ های کف رودخانه ات را می بینند وبرمی دارند و نشانه میروند درست سمت خودت رسم دنیای امروز ما چنین است... @Harf_Akhaar
زندگی را باید مثل کتاب ببینی کتابی که در انتظار خواننده‌اش است. هر خطش را باید جداگانه خواند. نه روی گذشته باید تمرکز کنی، نه روی آینده. "اصل این لحظه است." باید لحظه به لحظه پیش بروی... واژه به واژه... @Harf_Akhaar
🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔸 🔹 ✍روزي فقيري به در خانه مردي ثروتمند مي‌رود تا پولي را به عنوان صدقه از او بخواهد. هنوز در خانه را نزده بود که از پشت در شنيد که صاحب خانه با افراد خانواده خود بحث و درگيري دارد که چرا فلان چيز کم ارزش را دور ريختيد و مال من را اين طور هدر داديد؟! 🔹مرد فقير که اين را مي‌شنود قصد رفتن مي‌کند و با خود مي‌گويد وقتي صاحب‌خانه بر سر مال خود با اعضاي خانواده‌اش اين طور دعوا مي‌کند، چگونه ممکن است که از مالش به فقيري ببخشد؟! از قضا در همان زمان در خانه باز مي‌شود و مرد ثروتمند از خانه بيرون مي‌زند و فقير را جلوي خانه مي‌بيند. از او مي‌پرسد اينجا چه مي‌کند؟ 🔹مرد فقير هم مي‌گويد کمک مي‌خواسته اما ديگر نمي‌خواهد و شرح ماجرا مي‌کند. مرد غني با شنيدن حرف‌هاي او، لبخندي مي‌زند، دست در جيب مي‌کند مقداري پول به او مي‌بخشد، و مي گويد: 🔸، از آن زمان اين ضرب المثل را در مورد افرادي به کار مي برند که حواسشان به حساب و کتابشان هست، اما در زمان مناسب هم بي حساب و کتاب مال خود را مي‌بخشند. @Harf_Akhaar
پروفایل جدید کانال حرف آخر❤️
شعور سطح مختلفی دارد بالاترین سطح شعور، نادیده گرفتن بی شعورهاست ... @Harf_Akhaar
کارمای 3 چیز درهمین دنیا به طور حتم به سوی انسان باز می‌گردد... 1.💫 ظلم و ستم 2.💫 مکر 3.💫 پیمان شکنی اینها از آن تابش‌هایی هستند که بازتابشان در همین دنیا شامل حال انسان می‌شود @Harf_Akhaar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همیشه در زندگیت جوری زندگی کن که “ای کاش” تکیه کلام پیریت نشود @Harf_Akhaar
🌸🍃🌸🍃 ازعارفى ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ : ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ دعا ﺑﻪ درگاه ﺧﺪﺍوند ، ﭼﻪ ﺑﺪﺳﺖ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﯼ!!؟ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ : ﻫﻴﭻ ! ﺍﻣﺎ ، ﺑﻌﻀﯽ ﭼﯿﺰﻫﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﻡ ! ﺧﺸﻢ ، ﻧﮕﺮﺍﻧﯽ ، ﺍﺿﻄﺮﺍﺏ ، ﺍﻓﺴﺮﺩﮔﯽ ، ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻋﺪﻡ ﺍﻣﻨﯿﺖ ، ﺗﺮﺱ ﺍﺯ ﭘﯿﺮﯼ ﻭ ﻣﺮﮒ. ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺎ ﺑﺪﺳﺖ ﺁﻭﺭﺩﻥ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺣﺎلمان ﺧﻮﺏ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﮔﺎﻫﯽ با ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻧﻬﺎ ، خيال ﺁﺳﻮﺩﻩ تري داریم. @Harf_Akhaar
کوروش کبیر چه زیبا گفت : اگر در دل کسی جایی نداری ، فرش زیر پایش هم نباش.... جایی که بودن و نبودنت هیچ فرقی نداره، نبودنت رو انتخاب کن اینگونه به خودت احترام گذاشتی ... محبوب همه باش ، معشوق یکی مهرت را به همه هدیه کن ، عشقت را به یکی با هر رفتنی اشک نریز و با هر آمدنی لبخند نزنشاید آنکه رفته بازگردد و آنکه آمده برود آنقدر محکم و مقتدر باش که با این‌محبت ها و مهر ها زمین‌گیر نشوی ... لازم است گاهی در زندگی ، بعضی ادمهارو کم کنی تا خودتو پیدا کنی ... بعضی ادمارو باید دوست داشت اما بعضی از آدمارو فقط باید داشت @Harf_Akhaar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴دختربچه ای که با حرف زدن کودکانه اش حسینیه معلی رو بهم ریخت؛ جیگر همه رو سوزوند 🖤 @Harf_Akhaar
در مقابل موانع خود ایستادگی کن و در موردشان اقدامی انجام بده. متوجه خواهی شد که آن‌ها نیمی از قدرتی که فکر می‌کنی دارند را هم ندارند.💖 @Harf_Akhaar
🦋 امید 🍃 مردی ثروتمند کارگرانش را برای صرف شام فراخواند. بعد از مراسم‌، جلوی آنها یک جلد قرآن و مقداری پول گذاشت و از آنها پرسید: قرآن را انتخاب می‌کنند یا پول؟! به نگهبان مجموعه تجاری گفت: یکی را انتخاب کند. نگهبان گفت: خیلی دلم می‌خواهد که قرآن را انتخاب کنم ولی قرآن خواندن را نمی‌دانم پس پول را می‌گیرم که فایده‌اش برایم بیشتر است و پول را برداشت. از کشاورزی که باغچه‌ها را آب می‌داد خواست یکی را انتخاب کند. کشاورز گفت: زنم مریض است و نیاز به پول دارم، اگر مریضی همسرم نبود حتما قرآن را انتخاب می‌کردم ولی فعلا پول را انتخاب می‌کنم. مرد ثروتمند نوبت را به آشپز داد که کدام را انتخاب می‌کند؟! آشپز گفت: من تلاوت قرآن را خیلی دوست دارم ولی من دائم مشغول کار هستم، وقتی برای قرائت قرآن ندارم، پول را بر می‌دارم. نوبت رسید به پسری کارگر که خیلی فقیر بود. پسر گفت: درسته که من نیاز دارم، خیلی هم نیاز دارم ولی من قرآن را انتخاب می‌کنم. قرآن را برداشت و بوسید. مرد ثروتمند لبخندی زد و گفت که قرآن را باز کند. پسر قرآن را باز کرد و ٢ پاکت دید. با اجازه مرد ثروتمند، یکی از پاکت‌ها را باز کرد. مبلغ زیادی داخل پاکت بود. و در پاکت دوم وصیت‌نامه‌ای بود که او را وارث اموال و دارایی خودش کرده بود چون او فرزندی نداشت و همسرش نیز فوت کرده بود. مرد ثروتمند گفت: هر کس گمانش به خدا خوب باشد، هیچگاه ناامید نمیشود... @Harf_Akhaar
هرگز بخاطر بی کسی هر کسی را به زندگیت راه نده با بی کسی می توان زندگی کرد اما با هر کسی نه! @Harf_Akhaar
چشمه باش استاد شاگردانش را به یک گردش تفریحی به کوهستان برده بود .بعد از یک پیاده روی طولانی همه خسته و تشنه در کنار چشمه ای نشستند و تصمیم گرفتند استراحت کنند . استاد به هریک از آنها لیوان آبی داد وار آنها خواست قبل از نوشیدن آب یک مشت نمک درون لیوان بریزند .شاگردان هم همین کار را کردند ولی هیچ یک نتوانستند اب را بنوشند چون خیلی شور بود . بعد استاد مشتی نمک را داخل چشمه ریخت واز آنها خواست از آب چشمه بنوشندو همه از آب گوارای چشمه نوشیدند . استاد پرسد :«ایا آب چشمه شور بود؟»وهمه گفتند:«نه ...آب بسیار خوش طعمی بود». استاد گفت :«رنج هایی که برای شما در این دنیا در نظر گرفته شده است نیز همین مشت نمک است نه بیشتر ونه کمتر ...این بستگی به شما دارد که لیوان آب باشید و یا چشمه که بتوانید رنج ها را در خود حل کنید . پس سعی کنید چشمه باشید تا بر رنج ها فائق آیید». @Harf_Akhaar