eitaa logo
حرف آخر • حکایت و پند •
77.1هزار دنبال‌کننده
5.3هزار عکس
2هزار ویدیو
0 فایل
تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران 🇮🇷 -سخنان پر مفهوم بزرگان ایران و جهان -حکایت های جالب و آموزنده تعرفه تبلیغات 👇 https://eitaa.com/joinchat/1314784094C8c098d28af
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 دیروز یه کتاب میخوندم رسیدم به داستانی که مو به تنم سیخ کرد! این داستان مثل یه فانوس ذهنمو روشن کرد!شایدم خاموش... نمیدونم... داستانی درباره‌ی یه آدم کش مخفوف که مثل آب خوردن آدم میکشت بود. در وصفش کافیه اینو بگم وقتی که پلیس راه ازش درخواست میکنه که گواهینامه رانندگیشو بهش نشون بده اون خیلی آروم و ریلکس دستشو زیر کتش میبره و بعد به جای گواهینامه تفنگی بیرون میاره و بدون گفتن حتی یه کلمه گلوله ای توی مغز پلیس بخت برگشته میزنه... راحت و آسوده... چند روز بعد وقتی ۱۵۰ تا پلیس خونشو محاصره میکنن و اونجارو گلوله بارون میکنن جون سالم به در میبره و با خونش روی یه ورق کاغذ مینویسه : در زير يقه چپ كت من دلي خسته اما مهربان هنوز مي تپد ، دلي كه هرگز به قصد آزار ديگران نتپيده است. بلاخره میگیرنش و یه مدت بعد با صندلی الکتریکی اعدام میشه اما سوال مهم اینجاست میدونی جمله ی آخرش چی بوده؟ بعد منو تو توقع داریم آدما اشتباهاتشونو بفهمنن و تصحیح کنن @Harf_Akhaar
📚 بيست سال بعد... بابت كارهايی كه نكردی بيشتر افسوس میخوری تا بابت كارهايی كه كردی ! بنابراين روحيه تسليم پذيری را كنار بگذار ، جستجو كن... بگرد... آرزو كن... کشف کن ... ✍ @Harf_Akhaar
📚 گروهی در حال عبور از غار تاریکی بودند که سنگهایی را زیر پایشان احساس کردند. بزرگشان گفت: اینها سنگ حسرتند. هرکس بردارد حسرت می خورد، هر کس هم برندارد باز هم حسرت می خورد. برخی گفتند پس چرا بارمان را سنگین کنیم؟ برخی هم گفتند ضرر که ندارد مقداری را برای سوغاتی بر می داریم. وقتی از غار بیرون آمدند فهمیدند که غار پر بوده از سنگهای قیمتی! آنهایی که برنداشته بودند حسرت خوردند و بقیه هم حسرت خوردند که چرا بیشتر برنداشتند. زندگی هم بدین شکل است، اگر از لحظات استفاده نکنیم حسرت می خوریم و اگر استفاده کنیم باز هم حسرت میخوریم که چرا بیشتر تلاش نکردیم؟ پس تلاشمان را بکنیم که هر چه بیشتر از این لحظات استفاده کنیم... @Harf_Akhaar
📚 شخصی از خدا دو چیز خواست… یک گل و یک پروانه… اما چیزی که به دست آورد یک کاکتوس و یک کرم بود. غمگین شد.با خود اندیشید شاید خداوند من را دوست ندارد و به من توجهی ندارد. چند روز گذشت. از آن کاکتوس پر از خار گلی زیبا روییده شدو آن کرم تبدیل به پروانه ای زیباشد. @Harf_Akhaar
🤍 🌼 کودکی از مسئول سیرکی پرسید: چرا فیل به این بزرگی را با طنابی به این کوچکی و ضعیفی بسته اید؟ فیل میتواند با یک حرکت به راحتی خودش را آزاد کند و خیلی خطرناک است! صاحب فیل گفت: این فیل چنین کاری نمیتواند بکند. چون این فیل با این طناب ضعیف بسته نشده است. آن با یک تصور خیلی قوی در ذهنش بسته شده است. کودک پرسید چطور چنین چیزی امکان دارد؟ صاحب فیل گفت: وقتی که این فیل بچه بود مدتی آن را با یک طناب بسیار محکم بستم. تلاش زیاد فیل برای رهایی اش هیچ اثری نداشت، و از آن موقع دیگر تلاشی برای آزادی نکرده است. فیل به این باور رسیده است که نمیتواند این کار را بکند! شاید هر کدام از ما، با نوعی فکر بسته شده ایم که مانع حرکت ما به سوی پیروزی است.🌱 🤍🌼 @Harf_Akhaar