#شعر
گفتی که تو را شوم مدار اندیشه
دل خوش کن و بر صبر گمار اندیشه
کو صبر و چه دل، کنچه دلش میخوانند
یک قطرهٔ خون است و هزار اندیشه
#حافظ☘
@Harf_Akhaar
#حکایت
پیرمرد زرگری به دکان همسایه زرگر رفت و گفت: ترازویت را به من بده تا این خردههای طلا را وزن کنم. همسایهاش که مرد دور اندیشی بود گفت: ببخشید من غربال ندارم. پیرمرد گفت: من ترازو میخواهم و تو میگویی غربال نداری، مگر کر هستی؟ همسایه گفت: من کر نیستم، ولی درک کردم که تو با این دستهای لرزان خود چون خواهی خردههای زر را به ترازو بریزی و وزن کنی مقداری از آن به زمین خواهی ریخت، آن وقت برای جمع آوری آنها جاروب خواهی خواست و بعد از آنکه زرها را با خاک جاروب کردی آن وقت غربال لازم داری تا خاک آنها را بگیری، من هم از همین اول گفتم که غربال ندارم.
#شعر
هر که اول بنگرد پایان کار
اندر آخر، او نگردد شرمسار
"#مولوی"
@Harf_Akhaar
#شعر
ای صبا! نکهتی از خاک ره یار بیار
ببر اندوه دل و مژده دلدار بیار...
حافظ☘
@Harf_Akhaar
#شعر
وقتی موسی با بنیاسرائیل در صحرای سینا بود، در جایی به خدا گفت: میخواهم ببینمت و خدا گفت نمیتوانی!
اَرَنی: خودت را نشان بده
لَنتَرانی: هرگز مرا نخواهی دید
سعدی گفته:
چو رسی به کوه سینا ارنی مگو و بگذر
که نیرزد این تمنا به جواب «لن ترانی»
حافظ گفته:
چو رسی به طور سینا ارنی بگو و بگذر
تو صدای دوست بشنو، نه جواب «لن ترانی»
مولانا هم اینجوری حجت رو تمام کرده:
ارنی کسی بگوید که ترا ندیده باشد
تو که با منی همیشه، چه «تری» چه «لن ترانی» ♥️
@Harf_Akhaar
#شعر
یـاد دارم کـه شبی همـدمِ پـروانـه شدم
فـارغ از زمـزمـهٔ مُطـرب و میخـانه شدم
همچو پروانه،پریشان شدم و خانه خراب
او چو ما گشته غـزلـخوان و پیِ بادهٔ ناب
پیرِ میخانه بگفتا: که غمت از سرِ چیست
گفتمش قصـهٔ ما و دلِ پـروانـه یکیست
هـر دو بـر کـوی نگاری نظـر انداخته ایم
هر دومان کرده وفا و بـه جفا ساخته ایم
شمعِ بی مهر و محبت دلِ پروانه شکست
یـارِ دیـوانـهٔ مـا رشتـهٔ پیمـان بگسست
دل ز بی مهـریِ یاران شده بیمار و پریش
غیرِ پروانه کسۍنیست بگویم غمِ خویش
خـرده بـر رهگـذرِ عـاشـق و دیوانه مگیر
سالیان است که او گشته پریشان و اسیر
حافظ ار پیـر شـد و رفـت ز میخانه برون
ما جوانیم و رویـم از درِ ایـن خانـه برون
حافــظ
@Harf_Akhaar
تو را لای کدامین دفتر عمرم بخشکانم؟
تو را کنج کدامین پارهی قلبم؟ نمیدانم
من عادت کردهام هرشب،غبار اشکهایم را
به روی هرچه باقی مانده است از تو، ببارانم
شنیدم دستِ باران قصد موهای تو را کرده
برایت چتر آوردم که باران را بسوزانم
#حامد_بهاروند #شعر
#شعر
به تو فکر میکنم
و بودن با تو همان قدر دور است
که زمرد در بازار جواهر فروشان
عشق در من ارثیهء پدری بود
مادرم دلباختهء شمعدانیهای جهان شد
من دلباختهء تو
دوست دارم بدانم
سیاهی چشمانت
به روزگار کدام شاعر ختم میشود
از خدا خواستم زودتر بمیرم
تا هرگز زنی زیباتر از تو نبینم
گفتم بر مزارم بنویسند
این جا گریزگاه مردی است
که از تاریکی زندگی
به سیاهی چشمان زنی پناه برد.
🌱جوادگنجعلی🌱
@Harf_Akhaar
#شعر
به او که دور است بگویید :
در اندیشه ی تو
در هوایی بغض آلود
یادت را نفس می کشم ..
به او که گاهی هست
و گاهی نیست بگویید :
بوی عطرِ سیبِ دستهایت
هنوز در این حوالی
به مشام می رسد ..
به او محبوبه یِ پاییزی ٬ بگویید :
که مداردلخوشی هایم
به دور او می چرخد ..
به آن باده ی ناب
به آن سَروِ خَرام
به آن قُرصِ قَمَر
به او بگویید : دوستش_دارم ..
🌱باران_قیصری🌱
@Harf_Akhaar
#شعر
حال همه ی ما خوب است اما تو باور مکن:)
سلام!
حال همه ما خوب است
ملالی نیست جز گم شدنِ گاه به گاه خیالی دور
که مردم به آن شادمانی بی سبب می گویند .
خواب دیده ام خانه ای خریده ام
بی پرده ،بی پنجره ، بی در بی دیوار ...
هی بخند !
بی حرفی از ابهام و احتمال
از نو برایت می نویسم
حال همه ی ما خوب است
اما تو باور مکن !
#سید_علی_صالحی
‹‹ سفر بخیر مسافر غمگین ››
‹🤍🌼›
@Harf_Akhaar
#شعر
یا رب سببی ساز که یارم به سلامت
بازآید و بِرْهانَدَم از بندِ مَلامت🌱
خاکِ رهِ آن یارِ سفرکرده بیارید
تا چشمِ جهان بین کُنَمَش جایِ اقامت🌱
فریاد که از شش جهتم راه بِبَستند
آن خال و خط و زلف و رخ و عارض و قامت🌱
امروز که در دستِ توام مرحمتی کن
فردا که شَوَم خاک چه سود اشکِ ندامت🌱
ای آن که به تقریر و بیان دم زنی از عشق
ما با تو نداریم سخن، خیر و سلامت🌱
درویش مکن ناله ز شمشیرِ اَحِبّا
کاین طایفه از کشته ستانند غَرامت🌱
در خرقه زن آتش که خمِ ابرویِ ساقی
بر میشکند گوشهٔ محراب امامت🌱
حاشا که من از جور و جفای تو بنالم
بیدادِ لطیفان همه لطف است و کرامت🌱
کوته نکند بحث سرِ زلف تو حافظ
پیوسته شد این سلسله تا روزِ قیامت🌱
🌱حافظ🌱
@Harf_Akhaar
#شعر
هم سایه و هم مونس و هم تاج سرم بود
هم حامی و محبوبم و هم بال و پرم بود🌱
یک عمر مرا درس وفا داد و وفا داشت
محرم به من و ، مرهمِ چشمانِ ترم بود🌱
صدبار زمین خوردم از او تکیه گرفتم
او قـدرت بازویم و ، یـارِ قَدرم بـود 🌱
آداب و ادب را به من آموخت و هربار
تاکید به آمـوزش و ، مهدِ هنـرم بود 🌱
راهم به خطا بـود اگر ، راهنما بود
همراهِ من از هر گذر و هرخطرم بود🌱
مردانه مـرا ، تربیتی داد که عمری ؛
آرامش شبها و ، دعـای سحـرم بود🌱
همواره نگاهش چو #معلم به کنارم
فریاد من او ، محبت من #پدرم بود🌱
هر چند ندارمش ، ولی درس بزرگش
چون گوهر نایاب ، بـرای سفرم بود🌱
در باغ غزل #عشق شد و شور نهانم
سرسبزیِ هر "پونه" شد و معتبرم بود🌱
@Harf_Akhaar
#شعر
میسوزم از فِراقت روی از جَفا بگردان
هجران بلایِ ما شد، یا رب بلا بگردان🌱
مَه جلوه مینماید بر سبز خِنگِ گَردون
تا او به سر درآید، بر رَخش پا بگردان🌱
مَرغول را بَرافشان یعنی به رَغمِ سنبل
گِردِ چمن بُخوری همچون صبا بگردان🌱
یغمایِ عقل و دین را بیرون خرام سرمست
در سر کلاه بِشکن در بَر قَبا بگردان🌱
ای نورِ چشمِ مستان در عینِ انتظارم
چنگِ حزین و جامی بِنواز یا بگردان🌱
دوران همینویسد بر عارضش خطیخوش
یا رب نوشتهٔ بد از یارِ ما بگردان🌱
حافظ ز خوبرویان بختت جز اینقَدَر نیست
گر نیستت رضایی حُکمِ قضا بگردان🌱
🌱حافظ
@Harf_Akhaar