#ماه_رجب
#تولد_امام_باقر علیه السلام
رجب مثل بهاراست و رجب چون عیدِ هرساله است
عجب حال خوشی! آری.. مُحَوِّل حولِ احوال است
اگر پرواز ممکن نیست، دیگر مشکل از بال است
زبان من که جای خود، زبانِ واژه هم لال است
چه دارم تا بگویم از تو ای قُدس همایونی؟!
من از هستی بگویم، ابتدا تا آخرش هستی
اگر از آسمان گویم، تو پهناورترش هستی
سری بین سران باشد، از آن سر سرترش هستی
من از هر بهترینی هم بگویم، بهترش هستی
نمیگنجد خصوصیات تو در هیچ مضمونی
به یُمن جشن میلادت دگرگون است احوالم
«رسیدن» را تقاضا میکنم از تو، که من کالم
همینکه هیچکس حتی شبیهت نیست خوشحالم
گدای توست بی تردید، هر عالِم در این عالَم
ز رازی ها گرفته تا ابوریحانِ بیرونی
درست است اینکه باقر هستی و در علم پاینده
شکافی دِه به سنگِ بین راهم، ای شکافنده!
نبودم در عیار شیعیانت.. آه.. شرمنده!
جدا از اینکه بودی ماضی و هستی در آینده
تو امروزی، تو حالایی، تو الآنی، تو اکنونی
تو اکنون در همه عالم، به هر دردی دوا هستی
تو اکنون از دوا هم بیشتر هستی، شِفا هستی
به قدری هرکجا هستی، نمیدانم کجا هستی
شنیدم همچنان چون کودکیات کربلا هستی
دعایی کن که دلها خستهاند از زخم و دلخونی
::
الا ای علم! اگر هستی به طِب، درمانگر تَبها
اگر راه و نشانی با ستاره در دل شبها
اگر با تکیه بر تو مینویسند از تو مطلبها
اگر هستی و اسمی از تو جاری هست بر لبها
به اولاد امیرالمؤمنین - ای علم - مدیونی
حسن_معارف_وند
#مدح
@HassanMaarefvand
و ما همینیم
به هنگام سختی و درماندگی و درگیری
سراسر التفات و توجهیم
و به هنگام فراغت
هنگامهی گرفتاری را طوری از یاد می بریم
که انگار نمیدانستیم اصلا درماندگی و سختی چه مفهومی داشت...
و ما همینیم
@HassanMaarefvand
السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْآيَةُ الْعُظْمَى
یا جوادالائمه ادرکنی
عالم، شکست خوردهی شرحِ معانیات
صدها فقیهِ پیر، فدای جوانیات
هر باغ مهر، دست تو را دید و مهر شد
جانها فدای مهرِ تو و مهربانیات
حسن معارف وند
@HassanMaarefvand
#فکاهه :)
باز با نام شما، نامِ خدا در واقع
خواهشی میکنم اینگونه، دعا در واقع
روزیام را بده بیزحمت و بیسختی تا
لَم به بالش بدهم یا متکا در واقع
ای خدا، مثل کف دست رُکَم من با تو
نیستم پَست و دورو، اهل ریا در واقع
دوست دارم که شما سخت نگیری بر من
دوست دارم بکنم حال، صفا در واقع
ترس و امید، مرا ملعبهی خود کردند
ترس و امید، همان خوف و رجا در واقع
اگر از دیدهتان ثانیهای دور شوم
ول شوم بین زمین، ول نه، رها در واقع
با چنین وضعِ عمل های گناه آلوده
من کجا میروم آخر؟ به فنا در واقع
قدری از بودجهی نامتناهی خودت
دست کن پول بده، یا که عطا در واقع
مدتی گفتم از اینها و اثر هیچ نکرد
حرف بی ارزش من، روی خدا در واقع
گفت: ای بندهی من هیچ نگو، آدم باش!
از خیالات، برون آ و بیا در واقع
اینکه تنبل بِبرد رزق به قدر بقیه
عادلانهست؟ نه، که هست جفا در واقع
من تو را خلق نکردم که همینطور عبس
کار باید بکنی، صبح و مسا در واقع
هر چه که کار کنی، رزق همانقدر بَری
برکت هم بدهم، مالِ تو را در واقع
«راست میگفت خدای قَدَرِ عزوجل»
صدق الله شد این مصرع ما در واقع...
حسن معارف وند
@HassanMaarefvand
اباعبدالله...
یادِ تو یادِ گناه از دل هرکس برده
روزهایی که به یاد تو میافتم عیدند
حسن معارف وند
@HassanMaarefvand
امشب سه شنبه ٩ اسفند ١۴٠١
اتفاقی دیداری حاصل شد
با حجت الاسلام و المسلمین شیخ جواد محمد زمانی بزرگوار
و پسر نازنینشون آقا سجاد
در مسجد گوهرشاد
@HassanMaarefvand
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
:
#امام_رضا علیه السلام
.
ندیدم غریبی به این آشنایی
چه شوری چه شوقی چه صحن و سرایی
مرا آنچنان مهربانی که انگار
نه دیدی گناهی، نه دیدی خطایی!
ولی رو سیاهم، چنان که پس از مرگ
توقع ندارم پیِ من بیایی
من اینجا می آیم برای خودِ تو
پی من بیایی، پی من نیایی
::
شدم خیسِ اشک از تضاد عجیبی
ندیدم غریبی به این آشنایی
حسن معارف وند
@HassanMaarefvand
.
سهشنبه
٩اسفند١۴٠١
مسجد گوهرشاد
«سوء تفاهم»
بی خانه ندارد به سر خویش پلاکی
هستم دمق و خسته و ناراحت و شاکی
در جمع تضادم پُرِ بد مستی و پاکی
گر غم برسد بر دل من باز، چه باکی؟
عاشق شده ام، عاشق بانوی اراکی
صد شکر که عمرم به تبسم سپری شد
صد شکر که با خندهی مردم سپری شد
هر چند دو روزی وسط رم سپری شد
اوقات خوش آن بود که در قم سپری شد
بر قلب نمیخورد نه زخمی و نه چاکی
با زلزله صد آجر بیچاره بلرزد
با بارش برف آدم آواره بلرزد
هنگام رفو پیرهن پاره بلرزد
لعنت به هر آن دل که به یکباره بلرزد
با نازی و سرخاب سفیدابی و لاکی
دیوانه ام اما مخ بهلول ندارم
من در ره عشقش، جگر غول ندارم
من لاغرم و هیکل هرکول ندارم
باید بخرم لاک ولی پول ندارم
ای وای! بریزم به سرم باز چه خاکی؟
گفتم همه جانم شده درگیر دو چشمت
زندانی ام ای یار به زنجیر دو چشمت
در اوج جوانی شده ام پیر دو چشمت
او گفت سیاه است چرا زیر دو چشمت؟
اینطور یقینا ته این هفته هلاکی
او گفت برو زود برو عازم قم شو
اصلا برو آن دور تر و راهی رم شو
هی دور شو و ریز شو و قدر صدم شو
مامانی او نیز بگفتا برو گمشو
اصلا ندهم دختر خود را به کراکی!
گفتم بخدا در ره مسدود نرفتم
دریاست دلم، من طرف رود نرفتم
یک دم به مسیری که خطا بود نرفتم
اصلا بخدا من طرف دود نرفتم
این مشکل من هست ز کمبود خوراکی
گفتم، ولی افسوس نشد ملتفت آخر
کم کم شدم از زندگی او دلت آخر
تا اینکه شد این خط دلت کمپلت آخر
شد رنگ دل و رنگ سرم آه، سِت آخر
حالا بخرد این دل مشکی مرا کی؟
من تا پل آهنچی غمناک رسیدم
من در پل آهنچی غمناک خمیدم
من از پل آهنچی غمناک رمیدم
من از پل آهنچی غمناک چه دیدم؟
با شوهر خود توی خیابان اراکی
حسن معارف وند
@HassanMaarefvand
نفسی نیست اگر بین بساط آهی نیست
رمقی نیست اگر، همدل و همراهی نیست
آسمان دل من تیرگیِ محض گرفت
کو ستاره؟ چقدر حیف... مرا ماهی نیست
هرکسی را که در این راه تو میخواهی هست
هرکسی را که در این راه نمیخواهی، نیست
لذت این است که هی دست مرا میگیری
لذتی نیست به راهی که در آن چاهی نیست
بار سنگین گناهم بخدا کوهی بود
که پس از لطفِ نگاه تو پرِ کاهی نیست
میفرستد به همه گریه کنان تو درود
«با توسل به تو پس تا به خدا راهی نیست»
سر شب بود، ستاره به دو چشمم برگشت
گریه در روضه کم از اشک سحرگاهی نیست
قصهی سلطنتت سخت عجیب است عجیب
بوریا هیچ کجا تخت شهنشاهی نیست
حسن_معارف_وند
#مناجات #روضه
@HassanMaarefvand
:
مثل آن خودروی معیوبِ عقب مالیده
شدهام خسته و بیتاب و ادب مالیده
کاشکی او عقب خودرو فقط میمالید
تو نگو صاف به رگهای عصب مالیده
فکر کردم که فقط چند وجب مالیده
ولی او بیشتر از چند وجب مالیده!
همهی خلق بیایند نمیمالندم
حتم دارم که کسی داوطلب مالیده
مدتی بود که اصلاح نمیکردم ریش
پس عیان است یک اصلاحطلب مالیده
بدهی داشتم و خرج جدید آمد روش
فعلاً آهای طلبکار! طلب مالیده
عصبی هستم و باید که عوض گردد حال
تا شود ذرهای از حجم غضب مالیده
رمضان است خدایا خُنکایی بفرست
همه اعضای تن انگار به تب مالیده
آن که میگفت: نوازش فقط از جانب یار
خبر آمد، شده با دستِ عزب مالیده!
لیک چون با دهن روزه نمیشد مالید
عزبِ قصه سرِ حوصله شب مالیده
هر کسی را سببی هست سرِ مالیدن
او ولی یکسره بیهیچ سبب مالیده
روزه گر بودی و افطار فقط غم خوردی
پاک کن مانده غمی را که به لب مالیده
دور خواهی بزنی ماه خدا را؟ عمراً
نخورَد ماه صیام از تو رکب، مالیده!
هرکسی هست پیِ بخششِ ماه رمضان
مطمئن باش که شعبان و رجب مالیده
ای عزیزان، دم افطار مرا یاد کنید
نانتان تا به ابد گرم و رطب مالیده
عذر خواهی مرا نیز پذیرا باشید
که شدم خسته و بیتاب و ادب مالیده
.
حسن معارف وند
٢٧فروردین١۴٠١، ١۵:٣۴
14ماه رمضان
به نیت تبسمتان 🌹
@HassanMaarefvand
شادی های شعبان المعظم بهانه ای شد برای انتشار فکاهیها و شعرهای طنز؛
راستش را بخواهید
شعر، شبیه زندگی است؛
شادی دارد، غم دارد
و خط کش و دیواری برای آن نیست.
آدمی اگر می بیند که میتواند بنویسد
باید بنویسد و خود را محدود به فضایی خاص نکند که مبادا وجههای از او به مخاطره بیفتد.
حسن معارف وند
@HassanMaarefvand