- مکتبمرتضیٰعلی🇵🇸 -
اون تعریف میکنه که من ؛ ساربانِ حسینم :*)!
وقتی میرسیم کربلا حسین با همه ساربانا تصویه میکنه میگه که برن ولی من میمونم..
- مکتبمرتضیٰعلی🇵🇸 -
وقتی میرسیم کربلا حسین با همه ساربانا تصویه میکنه میگه که برن ولی من میمونم..
یه انگشتری بوده تو دستای امام حسین که من خیلی خواهانش بود :)*
- مکتبمرتضیٰعلی🇵🇸 -
یه انگشتری بوده تو دستای امام حسین که من خیلی خواهانش بود :)*
خلاصه که یه شب عاشورا وقتی تنِ امام حسین تو گودال بوده میگه کی از این موقع بهترُ میره تو گودال قتلگاه !..
همه چی رو برده بودن غیر اون انگشتر فقط اون از قیمتی بودنش خبر داشته ؛ میره که انگشتر دربیاره که امام حسین محکم دستش رو میگیره..:)
- مکتبمرتضیٰعلی🇵🇸 -
همه چی رو برده بودن غیر اون انگشتر فقط اون از قیمتی بودنش خبر داشته ؛ میره که انگشتر دربیاره که امام
میخواد کنارش بزنه که هرکاری میکنه نمیتونه یه دفعه یه شمشیر برمیداره دست ارباب رو میبره:))💔🚶🏻♂
- مکتبمرتضیٰعلی🇵🇸 -
میخواد کنارش بزنه که هرکاری میکنه نمیتونه یه دفعه یه شمشیر برمیداره دست ارباب رو میبره:))💔🚶🏻♂
ارباب با با دست چپشون سفت دست ساربان رو میگیرن که ساربان دست چپشون هم میبره ؛ یه دفعه آسمان حالتش تعقیر میکنه و پنچ تن سوار بر اسب بهشون نزدیک میشن..
- مکتبمرتضیٰعلی🇵🇸 -
ارباب با با دست چپشون سفت دست ساربان رو میگیرن که ساربان دست چپشون هم میبره ؛ یه دفعه آسمان حالتش تع
ارباب بلند میشه دونه دونه سلام عرض میکنه:))
خلاصه که رسول خدا میاد پیش این ساربان بهش میگه ؛ خدا دستانت رو شل و رویت رو سیاه قرار بده ؛ صدای نالههای حضرت زهرا بلند میشه نگاه حسینم رو چیکار کردن ؛ یارالی حسین :))💔🚶🏻♂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ما از تو بغیر تو نداریم تمنا :))🚶🏻♂