eitaa logo
هیئت بانوان پیشکسوت زینبی «س» تاسیس ۱۴٠٠/۹/۴
84 دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
1.9هزار ویدیو
226 فایل
ارتباط با مدیر کانال ya110s@
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌸 🇮🇷 🌸🍃 ┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄ امروز؛ یک‌شنبه‌ ☀️ ۲ مهر ۱‌۴۰۲ ☪ ۸ ربیع‌الاول ۱۴۴۵ ✝ ۲۴ سپتامبر ۲۰۲۳ منسوب به زوج مظلوم اما مقتدر بهشتی و علیهماالسلام ذکر امروز؛ یکصد مرتبه یَا ذَا الجَلَالِ وَ الاِکرَامِ 📆 روزشمار: 💐 ۱ روز تا "غدیر ثانی"؛ سالگرد اولین روز امامت حضرت ولی‌عصر عجل‌الله‌تعالی‌فرجه 💐 ۴ روز تا میلاد پیامبر رحمت محمد مصطفی صلی‌الله‌علیه‌وآله بروایت اهل تسنن و آغاز هفته وحدت 💐 ۹ روز تا میلاد پیامبر عزیز اسلام حضرت محمد مصطفی صلی‌الله‌علیه‌وآله و امام ششم مومنین جهان حضرت امام جعفر صادق علیه‌السلام 💐 ۱۵ روز تا سالروز ورود حضرت فاطمه معصومه علیها‌السلام به قم ۲۰۱ق 💐 ۳۰ روز تا میلاد امام حسن عسکری علیه‌السلام. ۲۳۲ق •┈┈••✾•🌸مناسبت‌های امروز🌸•✾••┈┈• 📆 مناسبت‌های شمسی 📆 مناسبت‌های قمری 🏴 شهادت امام حسن عسکری علیه‌السلام در سامرا بدست پلید معتمد عباسی ۲۶۰ق و آغاز امامت امام عصر عجل‌الله‌تعالی‌فرجه 📆 مناسبت‌های میلادی 🔸🌺🔸--------------
یا رادَّ ما قَدْ فاتَ عمرهای به سر آمده، روزهای گذشته، خون‌های ریخته، عشق‌های گم‌شده، آبروهای رفته، بغض‌های شکسته، اشک‌های چکیده، و آب‌های از جوی رفته را تو باز می‌گردانی ای باز گرداننده‌ی از دست رفته‌ها! بی‌خبر ...؛ در نزن و سرزده از راه برس مثل باران بهاری که نمی‌گوید کی 🔸🌺🔸--------------
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نماز سکوی پرواز 45.mp3
4.56M
۴۵ ✍ قد افلح المومنــــــون الذین هم فی صلاتــــهم خاشـــــعون. 👈حتماً حتماً مومنان رستــــگارند؛ کسانی که در نماز، اهل ★خشـــوعند★ 🔻راستی خشــوع در نماز یعنی چه استادشجاعی
مقام محمود 30.mp3
13.31M
۳۰ ※ و أسئلهُ أن یُبَلّغنی المقامَ المَحمود لکم عندالله. | خدایا گیر دادی به منــــا... • تازه داغ بابام داشت سرد میشد، بچه ام مریض شد! • بچه ام خوب نشده، کسب و کارم سخت شد. • کسب و کارم و به هزار بدبختی رونق دادم، خانمم سر ناسازگاری گذاشت! ✘ چیکار داری میکنی آخه با من؟ استادشجاعی
10.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📝آغاز امامتت مبارک... 🌺مولودی زیبای حاج بمناسبت آغاز امامت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرج الشریف 📌 💐💐💐💐 🚩 👇👇 〰💠〰🌸〰💠 @Heiat1400_p_zeinaby 〰💠〰🌸〰💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🇮🇷🇮🇷 مهتاب گم شد 🇮🇷🇮🇷 ✒قسمت پنجاه و هشتم فصل پنجم رمضان جنگ تشنگی(۳) تا یک هفته کار ما شد شناسایی در قالب یک گروه هشت نفره. بقیه نیروها را به جایی عقب تر از سر پل ذهاب به نام پاتاق بردند برای آموزش. گروه ما زیر نظر جعفر مظاهری هر روز مسیری را شناسایی می کرد. بالاخره بعد از یک هفته اعلام شد که همه نیروها به همدان برمی‌گردند. خبر غیرعادی بود. باز هم رفتم سراغ حبیب؛ - موضوع چیست؟ چرا همدان؟ - همدان مقصد نیست. قرار است یک روز آنجا باشیم و برویم جنوب. صبح روز بعد با اتوبوس‌ها حرکت کردیم. بعد از ظهر به همدان رسیدیم. کسی به خانه نرفت. همه رفتیم به جایی به اسم پادگان آموزشی قدس. آنجا یک نوجوان فرز و چابک، بیش از بقیه به چشم می‌آمد. فانسخه‌ای دور پیراهنش بسته بود و میان سه گردان سازماندهی شده می‌چرخید و با صدایی دو رگه پشت سر هم می‌گفت: "بشین! پاشو! بشین! پاشو! چندان از او و این حرکتش خوشم نیامد. نمی‌دانستم که همین جوان تیز و فرز و قاطع در سال‌های آینده جای خالی حبیب را برایم پر خواهد کرد. از حبیب پرسیدم: "این بچه کیست؟" گفت: "علی چیت‌سازیان. مربی تاکتیک بسیجی‌ها." از نخ او بیرون آمدم و گفتم: "کی باید حرکت کنیم؟" گفت: "فردا صبح زود! تو اگر می‌خواهی سری به خانواده‌ات بزن." وقتی به خانه رفتم، مادرم متعجب شد و البته خوشحال که چه زود برگشتم. ماه رمضان بود. همه اعضای خانواده برای سحر بلند شدند. بعد از اذان صبح ساکم را برداشتم و حرکت کردم. خانواده‌های رزمندگان شنیده بودند که بچه‌هایشان از سرپل‌ذهاب به همدان آمده‌اند، ولی فرصت دیدار همان یک شب را هم پیدا نکرده‌اند، فردا صبح برای بدرقه فرزندانشان جلوی پادگان قدس صف کشیده بودند. در مسیر پیچ رادیو باز بود و مارش عملیات می‌زد. فهمیدم که ما برای همین عملیات می‌رویم. تا به جنوب برسیم، توی سر و کول هم می‌زدیم. دم‌دمای غروب به اهواز رسیدیم. به اردوگاهی متعلق به تیپ ثارالله کرمان در جاده خرمشهر. شب شب دعا بود و مناجات و استغفار و وصیت نامه نویسی. مثل شب‌های عملیات بیت‌المقدس. هیچ‌کس نمیدانست خط کجاست؟ حتی عده‌ای نمی‌دانستند خاکریز چیست. آنها جنگ را در کوه‌های غرب تجربه کرده بودند. یکی پرسید: "برادر خوش‌لفظ! شما که قبلا اینجا بوده‌ای، از خاکریز بگو! چه شکلی دارد؟ چقدر از یک تپه بلندتر است؟" از سوالش خنده‌ام گرفت. گفتم: "خاکریز دیدنی‌ست. نه گفتنی! روز بعد با چند نفر از جمع گردان‌ها جدا شدیم. فرمانده گردان‌ها بودند و فرمانده گروهان‌ها و چند نفر دیگر. من هم با اشاره حبیب با آنها راهی شدم. به جایی رفتیم که برای من و حبیب آشنا بود. دقیقا حوالی کانال گرمدشت که حالا قرارگاه تیپ ثارالله شده بود. حالا آنجا عقبه جبهه بود و خط خیلی جلوتر در جایی به نام کوشک بسته شده بود. جلوی سنگر فرماندهی تیپ گروهی دور جوانی حلقه زده بودند. جوانی که "حاج قاسم" صدایش می‌زدند... ◀️ ادامه دارد ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا