🇮🇷🇮🇷 #وقتی مهتاب گم شد 🇮🇷🇮🇷
✒قسمت شصت و هفتم
فصل ششم
برادران خوشزخم (۵)
با جعفر ازجلو میدویدیم به سمتی که فکر میکردیم نیروهای خودیاند
ناگهان یک خمپاره ۱۲۰ زوزه کشید و بین من و جعفر فاصله انداخت
هر دو پرتاب شدیم یک طرف
گوشم زنگ میزد
چشمهایم جعفر را میدید که افتاده و سر تا پایش خونین است
خواستم به سمت او حرکت کنم، دیدم نمیتوانم
از سر و صورت و پاهایم خون شرشر میکرد
ترکش به تمام بدنم از سر تا پا خورده بود
سهم من از این انفجار، نه ترکش ریز و درشت بود
و سهم جعفر ۵ ترکش
البته کاریتر
به جعفر نزدیک شدم
کنار او بیهوش افتادم
اما آنقدر عقب آمده بودیم که نیروهای خودی بتوانند سراغمان بیایند و با برانکارد به عقب انتقالمان بدهند
به هوش که آمدم، روی تختی در کنارم جعفر را دیدم
بالای سر هر دومان چند پرستار
جعفر پرسید: "داداش خوبی!؟"
پرستارها با تعجب پرسیدند: "شما با هم برادرید؟!"
خندیدم و گفتم: "ما اینجا همه با هم برادریم"
جعفر خوشش آمد
ولی من از دست او عصبانی بودم که چرا به من نگفت.
با دو سه روز آموزش، آن هم در حد باز و بسته کردن کلاش به جبهه رفته.
پرستار با خوشرویی پرسید: "اسمتان چیست؟"
هر دو با هم همزمان گفتیم: "خوشلفظ"
پرستار خندید.
طوری که اطرافیانش پرسیدند: "چه شده!؟"
گفت: "به نظر من این دو برادر باید فامیلیشان را خوشزخم بگذارند! این دو نفر روی هم چهارده ترککش خوردهاند! اما انگار نه انگار!؟"
بالای سر من و جعفر با ماژیک روی یک تابلوی سفید نوشت:
"برادران خوشزخم"
سه روز در پادگان ابوذر سرپلذهاب تحت درمان بودیم
بعد به بیمارستان طالقانی کرمانشاه اعزام شدیم
بعد از چند روز با یک آمبولانس در حالی که شانه به شانه هم خوابیده بودیم به بیمارستان ۵۵۷ ارتش در همدان منتقل شدیم
نمیخواستم مادرم، من و جعفر را با هم زخمی و دست به عصا ببیند
ظاهر جعفر سرپاتر از من نشان می داد
او را به خانه فرستادم و خودم به پایگاه بسیج رفتم
جعفر خانواده را برای دیدن من با عصا، آماده کرده بود
اما از زخم خودش با اینکه کاریتر بود حرفی به میان نیاورده بود
شب به خانه رفتم
مادرم میدانست جا انداختن و تشک پهن کردن عکس العمل سردی از ناحیه ما خواهد داشت
دیگر رختخواب نیاورد حتی برای جعفر
حالا فکر میکردم مادرم از امروز هم سنگر و رفیق راه من شده است...
◀️ ادامه دارد ...
🔻🚩#هیئت_بانوان_پیشکسوت_زینبی_س
👇👇
〰💠〰🌸〰💠
@Heiat1400_p_zeinaby
〰💠〰🌸〰💠
نماز سکوی پرواز 50.mp3
4.22M
#نماز ۵۰
🕴سرِنماز ایستادیم
درست روبرویِ خدا...چشم در چشــــم
اما....
فکــر و قلـب مون،
هر جایی غیر از خدا، دور میزنه!
ایـــ👈ــن یه خسارت بزرگـــه.
استادشجاعی
🚩#هیئت_بانوان_پیشکسوت_زینبی_س
👇👇
〰💠〰🌸〰💠
@Heiat1400_p_zeinaby
〰💠〰🌸〰💠
هدایت شده از هیئت بانوان پیشکسوت زینبی «س» تاسیس ۱۴٠٠/۹/۴
دعای فرج آقا امام زمان (عج)
فراموش نشود.
التماس دعا
هدایت شده از هیئت بانوان پیشکسوت زینبی «س» تاسیس ۱۴٠٠/۹/۴
#چهارشنبه های امام رضایی
#به_تو_از_دور_سلام
زیارت مختصر امام رضا علیه السلام
السَّلامُ عَلَيْكَ يَا وَلِيَّ اللّٰهِ وَابْنَ وَلِيِّهِ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا حُجَّةَ اللّٰهِ وَابْنَ حُجَّتِهِ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا إِمامَ الْهُدىٰ وَالْعُرْوَةَ الْوُثْقىٰ وَرَحْمَةُ اللّٰهِ وَبَرَكاتُهُ، أَشْهَدُ أَنَّكَ مَضَيْتَ عَلَىٰ مَا مَضىٰ عَلَيْهِ آباؤُكَ الطَّاهِرُونَ صَلَواتُ اللّٰهِ عَلَيْهِمْ، لَمْ تُؤْثِرْ عَمىً عَلَىٰ هُدىً، وَلَمْ تَمِلْ مِنْ حَقٍّ إِلىٰ باطِلٍ، وَأَنَّكَ نَصَحْتَ لِلّٰهِ وَ لِرَسُولِهِ، وَأَدَّيْتَ الْأَمانَةَ، فَجَزاكَ اللّٰهُ عَنِ الْإِسْلامِ وَأَهْلِهِ خَيْرَ الْجَزَاءِ، أَتَيْتُكَ بِأَبِي وَأُمِّي زَائِراً عَارِفاً بِحَقِّكَ، مُوالِياً لِأَوْلِيائِكَ، مُعادِياً لِأَعْدائِكَ، فَاشْفَعْ لِي عِنْدَ رَبِّكَ.السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مَوْلايَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللّٰهِ وَرَحْمَةُ اللّٰهِ وَبَرَكاتُهُ، أَشْهَدُ أَنَّكَ الْإِمامُ الْهادِي وَالْوَلِيُّ الْمُرْشِدُ، أَبْرَأُ إِلَى اللّٰهِ مِنْ أَعْدائِكَ، وَأَتَقَرَّبُ إِلَى اللّٰهِ بِوِلايَتِكَ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْكَ وَرَحْمَةُ اللّٰهِ وَبَرَكاتُهُ.
#سلام_امام_زمانم💚
سلام بر تو که سایه ی مهربانی ات
راه نفوذ تنهایی را بر هر قلبی میبندد
سلام بر تو که تشعشع مهرت هر دل
یخ زده ای را گرمای زندگی می بخشد
سلام برتو که نسیم نوازشگرمحبتت
هر جان خسته ای را پر امید می کند
سلام بر تو که باران مقدس نامت
هرشوره زار عطشناکی را سیراب میکند
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
#لَـیِّنقَـلبیلِوَلِیِّاَمرِک
پلاڪش را برای ما جا گذاشت
تا روزی بدانیـم از جنس ما بود.
هویتش خاکے بود،
اما دلش را به آسمان زد...
#گمنامے راز عجیبے است
سلام✋
#صبحتون_شه🌹دایی
🚩#هیئت_بانوان_پیشکسوت_زینبی_س
👇👇
〰💠〰🌸〰💠
@Heiat1400_p_zeinaby
〰💠〰🌸〰💠
🔰 #اطلاعیه | ویژه برنامه #خواهران خادم الشهدای ۱۴ شهید گمنام کوه خضر نبی «علیه السلام » با همراهی 👈🚩هیئت بانوان پیشکسوت زینبی «س»
💠 ختم صلوات همراه با قرائت زیارت عاشورا هدیه به پیشگاه مطهر چهارده معصوم علیهم السلام، خصوصا محضر نورانی حضرت صدیقه طاهره فاطمه زهرا سلام الله علیها به نیت تعجیل در ظهور امام زمان «عج»، دفع فتنه های آخرالزمانی، سلامتی رهبر عزیزمان، شفای عاجل بیماران به نیابت از روح ملکوتی بنیانگذار انقلاب اسلامی امام خمینی «ره»، سردار دلها و همه شهدا علی الخصوص ۱۴ شهید گمنام کوه خضر نبی «ع»، و اموات و برآورده شدن حاجات.
🔻امروز چهارشنبه ۱۲ مهر ماه ۱۴۰۲
🕰 ساعت ۵:۰۰ عصر
🎙با نوای گرم کربلایی مهدیان
🚩#هیئت_بانوان_پیشکسوت_زینبی_س
👇👇
〰💠〰🌸〰💠
@Heiat1400_p_zeinaby
〰💠〰🌸〰💠
گفت: میشه ساعت ۴ صبح بیدارم کنی تا داروهام رو بخورم؟ ساعت ۴ صبح بیدارش کردم، تشکر کرد و بلند شد از سنگر رفت بیرون.
بیست الی بیستوپنج دقیقه گذشت، اما نیومد! نگرانش شدم، رفتم دنبالش و دیدم یه قبر کنده و نمازشب میخونه و زار زار گریه میکنه!
بهش گفتم: مرد حسابی تو که منو نصفجون کردی، میخواستی نمازشب بخونی چرا به دروغ گفتی مریضم و میخوام داروهام رو بخورم؟!
برگشت و گفت: خدا شاهده من مریضم، چشمای من مریضه، دلم مریضه، من ۱۶ سالمه
چشام مریضه، چون توی این ۱۶ سال امام زمان(عج) رو ندیده؛
دلم مریضه بعد از ۱۶ سال هنوز نتونستم با خدا خوب ارتباط برقرار کنم؛
گوشام مریضه، هنوز نتونستم یه صدای الهی بشنوم!
#ﺷﻬﯿﺪ_عباس ﺻﺎﺣﺐ ﺍﻟﺰﻣﺎﻧﯽ
🚩#هیئت_بانوان_پیشکسوت_زینبی_س
👇👇
〰💠〰🌸〰💠
@Heiat1400_p_zeinaby
〰💠〰🌸〰💠
29.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#منبرهای_کوتاه
🤲روح آقایان ابوترابی شاد ان شاءالله🤲
عیدی تان را از حضرت علی «ع» بگیرید .
🚩#هیئت_بانوان_پیشکسوت_زینبی_س
👇👇
〰💠〰🌸〰💠
@Heiat1400_p_zeinaby
〰💠〰🌸〰💠
طبق روال چهارشنبه های هر هفته ساعت ۵ عصر، همراه با زائرین و مجاورین در جوار ۱۴ شهید گمنام کوه خضر نبی «ع» زمزمه می کنیم زیارت عاشورا و ختم می کنیم صلوات بر خاتم انبیاء محمد مصطفی را به نیت ظهور منجی عالم بشریت و به نیابت از شهداء و امام شهداء
🚩#هیئت_بانوان_پیشکسوت_زینبی_س
👇👇
〰💠〰🌸〰💠
@Heiat1400_p_zeinaby
〰💠〰🌸〰💠
نماز سکوی پرواز 51.mp3
3.25M
#نماز ۵۱
✍ تمریــــن کن؛
🔻اونقدر تمرین کن تا بالاخره یه روز، بتونی دو رکعت نماز، چشم در چشمِ خدا بخونی!
اونوقـــت
تـ👈ــو برنده این میدانِ بزرگ خواهی بود.
خسته نشیا
استادشجاعی
🚩#هیئت_بانوان_پیشکسوت_زینبی_س
👇👇
〰💠〰🌸〰💠
@Heiat1400_p_zeinaby
〰💠〰🌸〰💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خیلی عالیه ، حتما نگاه کنید 👌
🇮🇷🇮🇷 #وقتی مهتاب گم شد 🇮🇷🇮🇷
✒قسمت شصت و هشتم
فصل ششم
برادران خوشزخم (۶)
تا دو هفته کارم رفتن به بیمارستان بود
من آشکار و جعفر پنهانی
یکی دو ماه تحت درمان بودم تا عصا را کنار گذاشتم
به جعفر با تحکم گفتم: "مامان را تنها نگذار! خانه باش"
پذیرفت ولی با اکراه
همان روز رضا نوروزی را دیدم
گفت: "دو گردان از بچهها را سازماندهی کردهایم و به منطقه سومار میرویم. آنجا تحت امر تیپ ۲۷ هستیم. اگر آمادهای بیا"
او را از فتح المبین و بیت المقدس میشناختم
تا آن زمان چهار مرتبه مجروح شده و خم به ابرو نیاورده بود
آرام و دلنشین بود
فکر میکردم با حبیب حرف میزنم
در تمام حالات و حرکات آینه تمامنمای حبیب بود
به پادگان الله اکبر اسلام آباد رسیدیم
مارش عملیات خبر از آغاز حملهای به نام مسلم بن عقیل میداد
پیوستن ما به تیپ ۲۷ برایم لذت بخش بود
رضا نوروزی هم از سابقه کار من خبر داشت
به پادگان که رسیدیم گفتند حاج همت برای معرفی فرمانده گردان میآید
آمد و رضا نوروزی را به عنوان فرمانده کمیل و رضا زرگری را به عنوان فرمانده گردان فتح معرفی کرد
جلو رفتم
حاجهمت بلافاصله مرا شناخت
گرم در آغوش گرفت و به رضا سفارشم را کرد
شدم مسئول اطلاعات عملیات گردان کمیل
تا چند روز همان جا کار آموزش ستون کشی و رزم شب بود
همراه با حال و هوای مناجات شبانه
تا آنکه حاج همت پیغام داد برای تثبیت خط و مقابله با پاتک های دشمن به سومار برویم
نزدیک ظهر بود به قرارگاه تیپ رسیدیم
جای معطلی نبود
از آنجا گردان فتح به محور راست منطقه و گردان ما به سمت چپ روانه شد
قبل از حرکت، نیروهای اطلاعات عملیات تیپ وضعیت کلی منطقه را برای ما توجیه کردند
طبق توجیه آنها ماباید به سمت راست ارتفاع گیسک و میانتنگ میرفتیم و در جایی به نام پاسگاه سفید پدافند میکردیم
در تپه ها مستقر نشده بودیم که عراقیها از جابجایی ما خبردار شدند
ساعت ۱۱ شب بود در سنگر فرماندهی گردان دراز کشیده بودم که رضا نوروزی با عجله گفت:
"یالا! راه بیفت برو جلو. عراقیها تک کردهاند
گفتم: "تنها"
گفت: "نه! بیسیم زدند که مهمات ندارند و عراقیها رسیدهاند روی خط. برو کمک گروهان علی چیتسازیان. یک تویوتا مهمات هم با خودت ببر"
سوار شدیم
راننده دلدل میکرد که بیاید یا نه
تاریکی شب و ناآشنایی با مسیر را بهانه کرده بود
گفتم: "من راه را بلدم! تو بنشین کنار من."
راه افتادیم
از بلندی به سمت تپههای جلویی که کوتاهتر بودند سرازیر شدیم
حتماً زیر دید و تیر عراقیها بودیم لذا چراغ خاموش حرکت کردم
هر از گاهی به چالهای میافتادم یا به بلندیای میخوردم
تا جایی که راننده نگرانیاش آشکار شد: "برادر! حتماً راه را بلدی؟!"
گفتم: "میبینی که! درست میرویم.
ماشین را پشت یک شیار گذاشتم و از تپه بالا رفتم
راننده همانجا ماند
روی تپه نبرد تنبهتن بود
علی چیتسازیان همان نوجوانی که در اولین دیدار خیلی به دلم نشست، جانانه میجنگید.
آرام و قرار نداشت
با تیربار گرینوف یکریز شلیک میکرد
گاهی هم رجز میخواند
خودم را به او رساندم و گفتم: "مهمات آوردهام! پایین تپه است." ...
◀️ ادامه دارد ...
🚩#هیئت_بانوان_پیشکسوت_زینبی_س
👇👇
〰💠〰🌸〰💠
@Heiat1400_p_zeinaby
〰💠〰🌸〰💠
هدایت شده از هیئت بانوان پیشکسوت زینبی «س» تاسیس ۱۴٠٠/۹/۴
دعای فرج آقا امام زمان (عج)
فراموش نشود.
التماس دعا
تقدیم به خواهران پیشکسوت فراجا
لطفا لینک را باز کنید . 👇👇👇👇
https://digipostal.ir/chtnu9a
نیرویی خستگی ناپذیر که گام هایش همیشه محکم و استوار بوده
🍃🌸
هفته نیروی انتظامی بر دلاور مردان و زنانش مبارک🌸🍃
این هفته را به نگهبانان خستگی ناپذیر شهرها تبریک می گوییم💐🌸💐🌸
🚩#هیئت_بانوان_پیشکسوت_زینبی_س
👇👇
〰💠〰🌸〰💠
@Heiat1400_p_zeinaby
〰💠〰🌸〰💠