eitaa logo
هیئت بانوان پیشکسوت زینبی «س» تاسیس ۱۴٠٠/۹/۴
88 دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
1.6هزار ویدیو
218 فایل
ارتباط با مدیر کانال ya110s@
مشاهده در ایتا
دانلود
👇 پنجشنبه ها 👈 بهترین فرصت احسان به والدین 👈هر کس این نماز را بخواند چنانچه پدر و مادر او زنده باشند مورد رحمت خداوند رحمان و رحیم قرار می گیرند این نماز رو همه وقت میشه خوند✅ وچنانچه پدر و مادر فوت کرده باشند این نماز💐 در شب های جمعه 💐خوانده شود آنان مورد آمرزش خداوند قرار می گیرند این نماز آن چنان موجب شادی پدر و مادر میشود که آرزو می کنند زنده شوند و زانوی فرزند خویش را ببوسند این نماز انسان را از افسردگیهای بسیار شدیدی که بر اثر مصیبت های سنگین بوجود می آید آرامش می بخشد.. 💐کیفیت نماز برای والدین این نماز، مانند نماز صبح دو رکعت است 💐نيت :نماز هدیه به پدر مادر 💐"و همین نماز رو در نظر بگیرید " 💐 👈رکعت اول: بعد از حمد، به جای خواندن سوره، 10 مرتبه آیه 41 سوره ابراهیم خوانده می شود: " ربَّنَا اغفِرلی وَ لِوالِدَیَّ وَ لِلمُؤمِنینَ یَومَ یَقُومُ الحِسابُ 👈رکعت دوم: بعد از خواندن سوره حمد، 10 مرتبه آیه 28 سوره نوح خوانده می شود: " رَبِّ اغْفِرْ لي وَ لِوالِدَيَّ وَ لِمَنْ دَخَلَ بَيْتِيَ مُؤْمِناً وَ لِلْمُؤْمِنينَ وَ الْمُؤْمِنات " بارالها! مرا، پدر و مادرم را و هر که با ایمان به خانه ی من داخل شود و همه مردان و زنان با ایمان عالم را ببخش و بیامرز 👈پس از سلام نماز: بدون تغییر حالت نماز، 10 مرتبه آیه 24 سوره اسرا خوانده می شود: " رَبَّ ارحَمهُما کَما رَبَّیانِی صَغیراً " پروردگارا! هم چنان که پدرم و مادرم مرا به مهربانی از کودکی پرورش دادند، تو نیز در حق آن ها مهربانی نموده و رحمت خود را شامل حالشان بفرما. 📚مفاتیح الجنان فاتحة مع الصلوات: اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فرجهم 🚩 👇👇 〰💠〰🌸〰💠 @Heiat1400_p_zeinaby 〰💠〰🌸〰💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚 💎مردی خسیس طلاهایش را در گودالی پنهان کرد و هر روز به آنها سر میزد. یک روز یکی از همسایگانش طلاها را برداشت. مرد خسیس به گودال سر زد اما طلاهایش را نیافت و شروع به شیون و زاری کرد. رهگذری پرسید: چه شده؟ مرد حکایت طلاها را گفت. رهگذر گفت: این که ناراحتی ندارد. سنگی در گودال بگذار و فکر کن که شمش طلاست، تو که از آن استفاده نمیکنی، سنگ و طلا چه فرقی برایت دارد؟ ارزش هر چیزی در داشتن آن نیست بلکه در استفاده از آن است.👌 🚩 👇👇 〰💠〰🌸〰💠 @Heiat1400_p_zeinaby 〰💠〰🌸〰💠
30.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فصل اول قسمت دهم 🎥 دربرابر طوفان ، از امروز به مدت ده شب در ده قسمت در این کانال به نمایش گذاشته میشود . 🚩 👇👇 〰💠〰🌸〰💠 @Heiat1400_p_zeinaby 〰💠〰🌸〰💠
روایتی از زندگی ۴۰ساله همسر گرامی سرلشکر شهید حاج حسین همدانی : صد و چهارم تلاش هنرمندانه حسین و دوستانش در گسترش معارف شهدا خیلی زود به بار نشست من و دختران و پسرانم را هم تشویق می کرد که در این عرصه وارد شویم با او به گلزار شهدا میرفتیم قصه بعضی از شهدا را برایمان روایت میکرد و از عظمت ،شجاعت مظلومیت و گمنامی آنان، خاطره ها می گفت. پیوند عاطفی حسین با شهدا مثل یک جویبار زلال و چشم نواز در زندگی ما جاری شد تا که در دیدگاه عموم ،مردم آن فرمانده لشکر خط شکن سالهای جنگ جای خود را به یک فرمانده طراح و خلاق در همه عرصه های فرهنگی داد که از فیلم سازان برای ساخت فیلم از نویسندگان برای نگارش کتاب از پژوهشگران برای تدوین تاریخ جنگ از هنرمندان برای ساخت باغ موزه دفاع مقدس حمایت کند. به همدان رفتیم و میهمان خواهر بزرگترم ایران شدیم ایران در کودکی با حسین بزرگ شده بود و او را مثل برادرش دوست داشت و برایش درددل کرد و گفت: «حسین آقا چند وقتی که چشمام تار میبینه سرم گیج میره» محسن آقا شوهر ایران مرد دلسوز و جورکشی بود برای خواهرم کم نمیگذاشت اما ارتباط حسین در تهران با پزشکان بیشتر .بود لذا پیشنهاد داد بریم تهران پیش دکتر چشم.» دکتر از سر ایران سی تی اسکن گرفت و گفت: «یه تومور توی سر این خانم هست و باید عمل بشه فقط احتمال داره که بعد از عمل بینایی اش از دست بره ایران از سر اعتقاد و اعتمادی که به حسین داشت گفت: «هرچی حسین آقا بگه. اگه لازمه عمل کنم. 👇👇👇
حسین بعد از مشورت با دکتر ذبیحی پزشک معالجش به ایران گفت: «نظر ایشون اینه که عمل شی، به صلاحته.» ایران را به اتاق عمل بردند. من توی راهروی بیمارستان چشم انتظار بودم و نگران خواهری که برایم از کودکی مادری کرده بود. آیا به سلامت بیرون میآید یا فلج میشود؟ هرچه زمان میگذشت نگران تر میشدم و بغض می.کردم بالاخره بعد از ۱۲ ساعت ایران از اتاق عمل بیرون آمد سرش را تراشیده بودند و تومور را بیرون آورده بودند میترسیدم که مبادا فلج یا نابینا شده باشد به هوش آمد چشم گرداند و گفت پروانه» تویی؟! دنیا را بهم دادند . غرق بوسه اش کردم و با آقامحسن و حسین بردیمش منزل یک کلاه سفید پیش نامحرمها میپوشید حسین هم سربه سرش میگذاشت و میگفت ایران» شدی مثل حاج آقاها که بار اول میرن مکه.» ایران میخندید و حسین برایش آب میوه میگرفت و میگفت: «بخور تا بخیه هات زودتر جوش بخوره هنر حسین در آرام کردن مریضها زبانزد فامیل بود . مثل یک پزشک بهش اعتماد داشتند و حتی قبل از پزشک از او کسب تکلیف میکردند این ماجرا برای پدرم قبل از ایران اتفاق افتاد آقام را هم چند سال پیش از مریضی ایران با حسین بردیم پیش دکتر. دکتر یواشکی به حسین گفت که ایشون سرطان خون دارن حسین با دکتر مشورت کرد که «صلاحه که به مریض بگیم یا نه؟» دکتر گفت: اگه از سرطان حرفی نزنید، بهتره. فقط باید هر روز تا میتونه آب بخوره با یه قرص اگه روحیهش بالا باشه تا ده سال زنده میمونه.» چشم همه ما به دهان حسین بود که گفت : به آقام بگیم یا نه و حسین «همون رو که دکتر گفت انجام میدیم.» آقام از خارش بدنش که حرف میزد حسین می گفت دایی جان حساسیته باید زیاد آب بخوری حداقل روزی به پارچ آب. آقام گوش میداد و گاهی حسین را صدا میزد و میگفت: «صورتم تاول زده» حسین می پیچاندش سرما خوردی باید این قرص رو مرتب بخوری که نه تاول بزنی و نه بدنت خارش بگیره.» آقام این وضعیت را چند سالی سر کرد. از وضع خودش خبر نداشت اما دلش برای ایران خیلی میسوخت می گفتیم «آقاجان غصه نخور بدنت میپاشه و خارشت بیشتر میشه و با این ،وضعیت بدون اینکه بداند با سرطان کنار آمد. آن سالها زندگی آرامی داشتیم بیشتر به فکر سروسامان دادن بچه ها بودیم که مهدی پایش را کرد توی یک کفش که میخوام طلبه بشم من و حسین، حرفی نداشتیم رفتم یک سری خرت و پرت ساده برای یک زندگی طلبگی مثل قابلمه کاسه بشقاب خریدم . یکی دو ماه رفت مدرسه مروی در تهران اما زود نظرش عوض شد و گفت: «میخوام برم نیرو هوایی سپاه درس طلبگی را ول کرد و آزمون استخدامی برای خلبانی هواپیمای جنگنده در سپاه داد و مرحله اول قبول شد. تستهای چندگانه را یکی یکی پشت سر گذاشت خودش و ما داشتیم امیدوار میشدیم که گفت : «سر تست شنوایی رد شدم کلافه و کمی عصبی بود و متوسل شد به حسین که «بابا به این بچه های نیروی هوایی بگو که گوشم ضعیف نیست فقط یه صدای ضعیف رو نشنیدم. انصافه که اون همه تستهای مثبت رو نادیده بگیرن و سریه صدا گیر بدن؟! حسین گفت : باشه من از همکاران سؤال میکنم ولی میدونم مولای درز کارای بچه های نیروی هوایی نمیره و صحبت کرد بهش گفته :بودند «آقامهدی شما از هر جهت در تمام بخشها سربلند بیرون اومد اما برای خلبان اونم خلبان هواپیمای جنگنده، نشنیدن یه صدا ولو صدایضعیف به فاجعه رو به دنبال داره حسین که از قبل میدانست چه پاسخی میشنود آمد و مهدی را آرام کرد و گفت: «تو به سپاه علاقه داری برو به بخشهای زمینی البته اونجا هم من سفارشت رو نمیکنم مثل یه داوطلب معمولی وقتی اعلام جذب ،شد برو آزمون بده آقای متقی نیا.» ⬅️ ادامه دارد .... 🚩 👇👇 〰💠〰🌸〰💠 @Heiat1400_p_zeinaby 〰💠〰🌸〰💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ا ❀✿🌺❀✿🌺❀✿ 🌸زیارت روز جمعه🌸 🌸 زیارت امام زمان علیه السلام درروز جمعه 🌸 بسم الله الرحمن الرحیم السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا حُجَّةَ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا عَيْنَ اللَّهِ فِي خَلْقِهِ‏ السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا نُورَ اللَّهِ الَّذِي يَهْتَدِي بِهِ الْمُهْتَدُونَ وَ يُفَرَّجُ بِهِ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ‏ السَّلاَمُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْمُهَذَّبُ الْخَائِفُ السَّلاَمُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْوَلِيُّ النَّاصِحُ‏ السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا سَفِينَةَ النَّجَاةِ السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا عَيْنَ الْحَيَاةِ السَّلاَمُ عَلَيْكَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْكَ وَ عَلَى آلِ بَيْتِكَ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ‏ السَّلاَمُ عَلَيْكَ عَجَّلَ اللَّهُ لَكَ مَا وَعَدَكَ مِنَ النَّصْرِ وَ ظُهُورِ الْأَمْرِ السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا مَوْلاَيَ أَنَا مَوْلاَكَ عَارِفٌ بِأُولاَكَ وَ أُخْرَاكَ‏ أَتَقَرَّبُ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى بِكَ وَ بِآلِ بَيْتِكَ وَ أَنْتَظِرُ ظُهُورَكَ وَ ظُهُورَ الْحَقِّ عَلَى يَدَيْكَ‏ وَ أَسْأَلُ اللَّهَ أَنْ يُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ يَجْعَلَنِي مِنَ الْمُنْتَظِرِينَ لَكَ وَ التَّابِعِينَ وَ النَّاصِرِينَ لَكَ عَلَى أَعْدَائِكَ وَ الْمُسْتَشْهَدِينَ بَيْنَ يَدَيْكَ فِي جُمْلَةِ أَوْلِيَائِكَ‏ يَا مَوْلاَيَ يَا صَاحِبَ الزَّمَانِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْكَ وَ عَلَى آلِ بَيْتِكَ‏ هَذَا يَوْمُ الْجُمُعَةِ وَ هُوَ يَوْمُكَ الْمُتَوَقَّعُ فِيهِ ظُهُورُكَ وَ الْفَرَجُ فِيهِ لِلْمُؤْمِنِينَ عَلَى يَدَيْكَ وَ قَتْلُ الْكَافِرِينَ بِسَيْفِكَ‏ وَ أَنَا يَا مَوْلاَيَ فِيهِ ضَيْفُكَ وَ جَارُكَ وَ أَنْتَ يَا مَوْلاَيَ كَرِيمٌ مِنْ أَوْلاَدِ الْكِرَامِ وَ مَأْمُورٌ بِالضِّيَافَةِ وَ الْإِجَارَةِ فَأَضِفْنِي وَ أَجِرْنِي صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْكَ وَ عَلَى أَهْلِ بَيْتِكَ الطَّاهِرِينَ‏. ❀✿🌺❀✿🌺❀✿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍اگر متاع وجود تو را بیابد هر کجا که باشی و در هر زمان تو را با برمیگزیند... سلام✋ ‍🌹دایی 🚩 👇👇 〰💠〰🌸〰💠 @Heiat1400_p_zeinaby 〰💠〰🌸〰💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
لبیک یا بقیة الله... لبیک یا شریک القرآن 💥اجتماع بزرگ و‌ چندهزار نفری 🔺«» ✊بــا شـعــــــار: 🌹 در ایام میلاد حضرت علی اکبر علیه‌السلام و روز جوان 🔴وعدهٔ‌ما: جمعه شب ۱۴۰۱/۱۲/۱۲ ♦️ساعت۱۹/۱۵ ♦️شبستان کربلا 🔺مراسم باشکوه میثاق با (عج) در مسجدجمکران اعضای گروه سرود ماح جهت بازخوانی سلام فرمانده ۱ به این برنامه دعوت شده اند ✅👌 ❇️عزیزان با لباس فرم سرود شرکت کنید . ❇️والدین گرامی هم در این برنامه می توانند شرکت کنند 🌹
تفـــکـــــــر قرآنی 📛خلاف های شیطان در قرآن📛 1⃣خلاف عملی⛔️ نافرمانی از دستور خدا که سبب فسق او شد. فسق عن امر ربه(کهف 50) 2⃣خلاف اخلاقی⛔️ تکبر که سبب خروج از بهشت و دوزخی شدن او گردید. فبئس مثوی المتکبرین(زمر72) 3⃣خلاف اعتقادی⛔️ منکر عدل الهی خداوند شد. کان من الکافرین(بقره ۳۴)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 سلام فرمانده ۲ با اجرای حاج ابوذر روحی و ۱۰ هزار نوجوان ایرانی 🚩 👇👇 〰💠〰🌸〰💠 @Heiat1400_p_zeinaby 〰💠〰🌸〰💠
روایتی از زندگی ۴۰ساله همسر گرامی سرلشکر شهید حاج حسین همدانی : صد و پنجم هم من و هم مهدی فهمیدیم که با چه قصد و منظوری به جای همدانی از متقینیا استفاده کرد مهدی در کنکور سراسری هم قبول شده بود اما دوست داشت مثل باباش عضو سپاه باشد. عاشق اخلاص و تواضع بچه های سپاه بود. اتفاقاً سپاه آزمون گرفت و مهدی قبول شد و برای انجام دوره آموزشی به کاشان رفت چند ماه گذشت حتی یک بار نتوانست به ما سر بزند. دلم برای بچه ام حسابی تنگ شد. گفتم :حسین» بیا بریم دیدن مهدی گفت: «اون وقت دوستای مهدی بهش میگن بچه ننه گفتم من مادرم دلم براش یه ذره شده، میریم جلوی پادگان می بینیمش گفت : اونوقت کسانی که مامان و باباشون رو ندیدن دلشون میشکنه مهدی هم راضی نیست به این کار گفتم: باشه یه قراری توی شهر میذاریم که کسی ما رو با بچه مون نبینه و همین کار را کردیم مهدی مثل مجرمها دور و بر را نگاه میکرد که کسی او را با ما نبیند و غر میزد که اصلاً چرا اومدید؟ مگه من بچه م!»وقتی از کاشان برگشتیم حسین گفت: برا مهدی برو خواستگاری دیگه مثل ماجرای وهب از سن و سال و کار پسرم حرفی نزدم گشتم و چند گزینه خوب و مناسب پیدا کردم. مهدی از کاشان آمد از میان آنها اسم خانواده آقای دریایی را که آوردیم سرش را پایین انداخت گفت: و «هرچی شما صلاح میدونید.» ماجرا را با حسین در میان گذاشتم 👇👇👇
گفت: «آقای دریایی رو سالهاست میشناسم خانواده خیلی خوبیان. دوره آموزشی مهدی که تمام شد قرار و مدارها بسته شد پیشنهاد کردند که خطبه عقد را حضرت آقا بخواند حسین پیگیری کرد گفته بودند که قراره آقا سفری به همدان داشته باشن اونجا میشه خطبه عقد رو بخونن .سفر حضرت آقا انجام شد. حسین برای استقبال قاطی مردم با لباس شخصی رفت و از سر شب لباس سپاه پوشید و مثل یک سرباز تا آخرین روز کنار آقا بود. دفتر گفته بودند که عروس خانم و آقا داماد بیایند اما همان زمانی را که مشخص کرده بودند عروس خانم آزمون سراسری داشت و نتوانست به همدان بیاید .دوباره من و مهدی به حسین اصرار کردیم که برای تهران هماهنگ کن .گفت: این اصرار ما نوعی خودخواهیه مگه ما کی هستیم که با بقیه مردم فرق داشته باشیم یه ملّته و یه رهبر با یه دنیا درددل وقت آقا باید به امور مهم تر صرف بشه. همه پذیرفتیم و خطبه عقد را یکی از سادات در تهران خواند هنوز از کش و قوسهای ازدواج مهدی بیرون نیامده برای دخترم زهرا خواستگار آمد. اسم خواستگار امین آقا بود یک خانواده آرام و مؤمن و بی سروصدا که با هم در یک آپارتمان توی شهرک فجر زندگی میکردیم مادر امین آقا زهرا را به پسرش پیشنهاد داده بود. یکی دو جلسه با هم صحبت کردیم و موافقت اولیه شد ولی گفتم: «اگه میشه آقا پسرتون با حاج آقای ما یه دیدار و گفت و گو داشته باشن امین آقا که بعداً داماد ما شد، تعریف میکرد که وقتی مادرم گفت باید با آقای همدانی جداگانه صحبت کنی اولش ترسیدم بعد نماز خوندم و آروم شدم باخواندن حدیث کساء آروم تر شدم رفتم مقابل حاج آقا نشستم از قبل خودم را برای سؤالات احتمالی از شغل و تحصیلات و درآمد و اعتقادات وعالم سیاست آماده کرده بودم درست مثل پرسش کنکور برای هر سؤالی پاسخی داشتم .اما حاج آقا نه از مهر دخترش حرفی زد و نه از تحصیلات و شغل و فقط یک جمله گفت:درآمد من. زهرا خانم تا الآن پیش من از جانب خدا امانت بود. خیلی سعی کردم که به اون و بقیه بچه هام نون حلال بدم و حروم توی زندگی ام نیاد اگه قسمت بشه که با شما ازدواج کنه تنها درخواستم اینه که شما هم نون حلال بهش بدی. حاج آقا با طرح موضوع ورود مال حلال به زندگی ، مطلبی رو از من خواست که تو سایه اون همه امور زندگی معنا میشد. تو همون اولین دیدار شیفته اش شدم و گفتم تلاش میکنم مثل شما نان حلال بهش بدم. دیدار امین آقا و حسین، زمینه توافق نهایی دو خانواده را فراهم کرد و عقد شدند ازدواج مهدی و زهرا در یک سال زندگیمان را طراوتی تازه داد دورمان شلوغ شد و عمه که حالا نوه هاش به خانه بخت رفته بودند تا مدتی میهمانمان بود. یک روز داشت برای نماز صبح وضو میگرفت که افتاد و با ناله و فریاد او حسین زودتر از ما بالای سرش رفت دید از بینی اش خون میآید. خواست بغلش کند که عمه گفت : حسین جان تکونم ،نده کمرم شکسته باعجله اورژانس را خبر کردیم پرستاران بهش دست که میزدند ناله اش بالا رفت و مرتب حسین را صدا میزد. مأموران اورژانس بلندش کردند و بی توجه به ناله و التماس او و نگاه نگران من و حسین، بردنش بیمارستان ، بیمارستانی که اوضاع نابسامانی داشت هیچ کس پاسخگو نبود من و ایران به دنبال پتو و بالش و ملحفه تمیز بودیم که نبود و حسین رفت دنبال دکتر که او هم سر شیفت کاری اش نبود. ⬅️ ادامه دارد .... 🚩 👇👇 〰💠〰🌸〰💠 @Heiat1400_p_zeinaby 〰💠〰🌸〰💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا