eitaa logo
هیئت بانوان پیشکسوت زینبی «س» تاسیس ۱۴٠٠/۹/۴
85 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
1.8هزار ویدیو
223 فایل
ارتباط با مدیر کانال ya110s@
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_9177731611.pdf
8.59M
🔖 کتاب «خلوت قهرمان ساز» 🏷 ویژه برنامه پیشنهادی اعتکاف نوجوانانه 📕 جهت آشنایی با این ویژه برنامه، به کتاب، مراجعه فرمایید. 🚩 👇👇 〰💠〰🌸〰💠 @Heiat1400_p_zeinaby 〰💠〰🌸〰💠
🇮🇷 مهتاب گم شد 🇮🇷 ◀️ قسمت ۱۵۵م 📒 فصل دوازدهم 🔶🔸پاره‌های تنم در شلمچه ۴. دم غروب بچه‌ها جلوی ساختمان‌های گلی روستا به خط شدند برایشان سخنرانی کردم: "یک عمر سینه زدیم و گریه کردیم! یک عمر حسرت خوردیم که چرا در کربلا نبودیم! یک عمر حکایت در و دیوار و سیلی به حضرت زهرا را شنیدیم و سوختیم! حالا وقت آن است که انتقام آن سیلی را بگیریم شلمچه جاییست که می‌توانیم اسم‌مان را در زمره یاران امام حسین ثبت کنیم ما امشب جنگ نابرابری خواهیم داشت نابرابری در همه چیز درست مثل صحنه کربلا اما ما به تکلیفمان عمل می‌کنیم امام عزیز ما فرموده قرآن هم وعده داده که چه بکشیم و چه کشته شویم پیروزیم" داشت دیر می‌شد همه آماده بودند ولی دستور حرکت از فرماندهی صادر نمی‌شد نمی‌دانم چه اتفاقی در خط افتاده بود که باید تا صبح می‌ماندیم و صبح حرکت می‌کردیم همین امر تشویش خاطرم را بیشتر کرد با خودم گفتم؛ اگر اصل بر غافلگیری است باید شب حرکت کنیم! حتی اگر برای استقرار در خط هم می‌خواهیم برویم باید در شب جابجا شویم! در این صورت آسیب کمتر خواهد بود. صبح سوار کامیون‌ها به سمت شلمچه حرکت کردیم عباس علافچی با یک موتور جلو بود و بخش عمده نیروها را با خود می‌برد بقیه هم قرار شد با فاصله زمانی نیم‌ساعت به سمت شهرک دوعیجی و از آن‌جا به خط حرکت کنند؛ اما اتفاقی غیرمنتظره افتاد بچه‌ها به جای رفتن به دوعیجی به سمت اروند رود رفتند وقتی به فهمیدند که راه را اشتباه آمده‌اند عباس برایم تعریف کرد: کامیون‌ها را برمی‌گرداندم که عراقی‌ها متوجه شدند رگبار تیرها، بدنه آهنی کامیون‌ها را نشانه گرفت هرکس به هرشکل پایین پرید راننده‌ها هم ماشین‌ها را روشن گذاشتند و فرار کردند وقتی می‌خواستم نیروها را حرکت بدهم، آمار گرفتم همه بودند ولیداز سمت یکی از کامیون‌ها صدایی می‌آمد صدای کسی که پشت سر هم صدا می‌زد؛ بابا! بابا! پسربچه‌ی ۹ ساله‌ای کنار فرمان نشسته بود و پایین نمی‌آمد باورم نمی‌شد؛ پدرش او را به خیال این‌که جای امن و بی‌خطری در جبهه می‌رود آورده بود حالا پدر فرار کرده بود و بچه گریه می‌کرد و بابایش را صدا می‌کرد خدا می‌داند که یاد روز قیامت افتادم که در آن هول‌وولا کسی در قیدوبند دیگری نیست پدر و فرزند از هم فرار می‌کنند پسر بچه را برداشتم و از معرکه دور کردم و گروهان را پیاده تا دوعیجی آوردم عباس با نیروها تازه به شهرک رسیده بود که من با بقیه نیروها به او ملحق شدم و از دوعیجی همزمان خارج شدیم از کنار سنگر فرماندهی لشکر گذشتیم آن‌جا صدای حاج‌مهدی کیانی در ذهنم تکرار می‌شد: "جنگ نخلستان بلدی!" 🔗 ادامه دارد ... 🚩 👇👇 〰💠〰🌸〰💠 @Heiat1400_p_zeinaby 〰💠〰🌸〰💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🅾 یک نکته و یک پیش بینی 👇 🔹 وقتی کسی را که در بدنش غده سمی دارد جراحی و معالجه می کنید قطعا درد و خونریزی و آه و ناله دارد 🔺 اما بعد از دوران نقاهت نتیجه جراحی و معالجه شما شیرین و امید بخش میشود ❇️ دولت های عراق و پاکستان جراحی شدند ( تروریست ها غده سمی بودند) فعلا در حال آه و ناله و درد هستند 🔸 بعد از مدتی قدردان جمهوری اسلامی خواهند شد 🔹 نگران پاکستان و عراق که مانند بیمار جراحی شده هستند نباشیم 🚩 👇👇 〰💠〰🌸〰💠 @Heiat1400_p_zeinaby 〰💠〰🌸〰💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دعای فرج آقا امام زمان (عج) فراموش نشود. التماس دعا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا