eitaa logo
هیئت بانوان پیشکسوت زینبی «س» تاسیس ۱۴٠٠/۹/۴
86 دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
1.7هزار ویدیو
223 فایل
ارتباط با مدیر کانال ya110s@
مشاهده در ایتا
دانلود
انسان شناسی 60.mp3
11.42M
۶۰ ※ من نمی‌خواهم چند سالِ بعد، از انتخاب‌ها و تصمیماتم، پشیمان باشم! ※ من باید در آینده، با نهایت افتخار و سربلندی، از تمام انتخابها و تصمیماتِ گذشته‌ام یاد کنم! ❓این، چگونه ممکن می‌شود؟ 🚩 👇👇 〰💠〰🌸〰💠 @Heiat1400_p_zeinaby 〰💠〰🌸〰💠
💌نيتھا را خالص‌ ڪنيد و يقين‌ بدانيد هر اندازه‌ ڪه‌ نيتھا را پاڪ ڪرده‌ و آنچه‌ در توان‌ داريم بڪار گيريم‌ به‌ همان‌ اندازه‌ نصرت‌ الھۍ نصيبمان خواهــد گشت... - شهیدسیدباقرطباطبایی‌نژاد🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🇮🇷 مهتاب گم شد 🇮🇷 ◀️ قسمت ۱۵۹م 📒 فصل دوازدهم 🔶🔸پاره‌های تنم در شلمچه ۸. آن‌جا جنگ تن با آتش بود یک آتش یک طرفه حلقه کوچک ما داخل کانال هدف خوبی برای راکت‌های هلیکوپتر بعدی بود این بار راکت از زیر هلیکوپتر رها شد کانال را شکافت ... و میان ما منفجر شد موج مرا بالا برد و چرخاند و با سر روی دیواره کانال کوبید جلوی من دو نفر افتاده بودند و پشت سرم هم دو نفر نفرات جلو را تکان دادم وحدتی و ناصر قاسمی در جا شهید شده بودند عقب‌تر از من هم یکی افتاده بود گیج بودم و چشمم سیاهی می‌رفت او را درست نشناختم ولی کنار او سعید اسلامیان نشسته بود زل زده بود توی چشمان من انگار نه انگار که اینجا معرکه آتش و جهنم نهرجاسم است اول فکر کردم می‌خواهد به من موج گرفته روحیه بدهد که کار سعید همیشه تزریق انرژی به دیگران بود اما وقتی چشمانم را مالیدم دیدم استخوان زانوی او گوشتش را شکافته و سفیدی استخوان کلفت و قلم شده او از روی زانویش پیداست آخ هم نمی‌گفت فقط نگاه می‌کرد شاید بیشتر از وضعیت خودش نگران سقوط دژ پس از خود بود به سختی تا لب کانال بالا بردمش وزنش بیش از صدکیلو بود موج انفجار گاهی زمین و آسمان را روی سرم می‌چرخاند و روی او می‌افتادم به هر مشقتی بود او را لب کانال گذاشتم و تا قبل از اینکه خمپاره یا موشک بعدی فرود بیاید او را به سمت پایین دژ غلطاندم چهار متر از بالا تا پایین دژ غلطید باز هم دریغ از یک آخ دو نفر پشت دژ نشسته بودند آنها تنها، با خودرو، به خط آمده بودند ولی از شدت انفجارها جرات نمی‌کردند که برگردند سرشان داد زدم: "این حاج سعید است! اگر نبریدش عقب می‌گویم اعدامتان کنند!" یکیشان با غیظ و غضب گفت: "تو را می‌شناسیم هم حاج سعید را! نیاز به تهدید نیست. می‌بریمش." به محض حرکت خودرو چند راکت شلیک شد ولی خودرو جان سالم به در برد و از معرکه گریخت حالا آن‌قدر سرگیجه و تهوع داشتم که به سختی از دژ بالا رفتم و داخل کانال افتادم چند نفر از بسیجی‌ها داخل کانال با حمیدزاده جر و بحث می‌کردند آنها اصرار می‌کردند که باید برگردند و حمیدزاده مانع‌شان می‌شد اولین بار بود دلم با بچه‌هایی همراهی می‌کرد که از عقب‌نشینی حرف می‌زدند اما همه باید از مافوق اجازه می‌گرفتند حمیدزاده حرف آخر را می‌زد و من با او رودروایستی داشتم چرخیدم و به انتهای دژ رفتم حجت ایزدی را دیدم خواستم بپرسم سالار آبنوش را ندیدی که یک توپ زمانی بالای سرمان منفجر شد ترکش توپ فک حجت ایزدی را شکافت و در لحظه خون آن روی صورت من پاشید حرفم را خوردم دیدن آدم‌های درب‌وداغان و لت‌وپار آنقدر سنگ‌دلم کرده بود که دیگر به جراحت نیروهایم اهمیتی نمی‌دادم جای قبلی فرمانده گردان سمت راست در انتهای دژ بود بی‌سیم را کنار انداختم به جایی که حدس می‌زدم آنجاست رفتم باید از او کسب تکلیف می‌کردم چشم گرداندم پیرمردی که قبلاً در همدان دیده بودم نگاهم را جلب کرد 🔗 ادامه دارد ... 🚩 👇👇 〰💠〰🌸〰💠 @Heiat1400_p_zeinaby 〰💠〰🌸〰💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 ۱۹ شاخصه نماینده مجلس شورای اسلامی در تراز انقلاب اسلامی ایران در بیان رهبر حکیم و فرزانه انقلاب اسلامی 🚩 👇👇 〰💠〰🌸〰💠 @Heiat1400_p_zeinaby 〰💠〰🌸〰💠
💢دعای پیامبر نور و رحمت (ص): پروردگارا، زنانی که خود را پوشیده نگه می‌دارند، مشمول رحمت و غفران خود بگردان.