لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴🇮🇷
🇮🇷•| #مغزبانے (983 ) |•🇮🇷
در روزی ڪه متعلق بهـ ملت ایرانِ🇮🇷
اولــــین بستهـ خبری #مغزبانے
را بــــا عنــوان #تــــیتــ💻ـتر_خبری
تقــدیمتون مےڪنم✋
#دلهــا_دست_خداست🇮🇷
امـــروز روزِ #جمهوری_اسلامے🇮🇷
روزی ڪه مــلت ایران با تمــام قوا
در صحنهـ حاضر شد💪
و انتخـــاب ڪرد و چهـــل سال پــای
این انتخاب #مقــتدرانهـ ایستادگے
ڪرد.💪💪💪💪
سالے ڪه گذشت☝️☝️
یڪبار دیگـــر نشان دادیم
مـــا همه جــوره پای #جهمـــوری_اسلامے
با تمــام قدرت وایسادیم✋
پیشنهـاد مےشود ڪه
دانلــود ڪنید✌️
و حـــس قدرت را تزریق ڪنید✌️
•|🇮🇷|• @heiyat_majazi
4_5940586141471212093.mp3
4.03M
🏴🍃
🍃
#نوحه_خونے
💔..| غریبونـه تنهای تنها...
📢..| #حاجمهدیرسولے
▪️•• شهادت امام موسےڪاظم(ع)
رو تسلیـت عرضمےکنم..
🍃 @heiyat_majazi
🏴🍃
°| #حرفاے_خودمـونے(608) 😊✋ |°
🍃🌺🍃🌸🍃
.#تلنگر
🍃🌸وقتی يه پنگوئن🐧 عاشق يه
پنگوئن ديگه ميشه ،
ڪل ساحل رو ميگرده
و قشنگترين سنگ رو انتخاب ميكنه ،
اون رو واسه جفت ماده ميبره ،
اگر ماده از سنگ خوشش اومد
و قبول ڪرد جفت هم ميشن؛
🍃🌼ولي اگر قبول نڪرد
پنگوئن نر احساس مےڪنه
سنگے ڪہ پیـدا ڪرده
اصلا قشنگ نبوده و
اونوقت اونو ميبره
زير آب لای مرجانها مےاندازه
تا ديگه هيچ پنگوئني اشتباه
اونو تڪرار نڪنه و نا اميد نشه.
🍃🌺بہتره ما هم سعی کنیم
یه سنگ و از سر راه یکی برداریم
نه اینکه جلو پاش بندازیم
که زندگیش خراب شه.
.
.
••✾🕊خــدا رو احساس ڪن👇🕊✾••
🍃:🌸| @Heiyat_Majazi
° #نھج_علے(ع)☀️📖 [218] °
🍃🏴🍃🏴🍃🏴
✨بہ نام خــــداے علے✨
😊 نصیحتی کنمت بشنو و
بهانه مگیر
هر آنچه ناصح مشفق بگویدت
بپذیر.
🙂 خب باشه. بگو ببینم چی
می خوای بگی؟؟
😊 #اعمال #نیکو بر اساس
نشانه های #راه_روشن انجام دهید
🙂 #راه_روشن؟؟
😊 راه و رسم آشکار #عترت
#پیامبر
🙂 چرااا؟؟؟
😊 زیرا که این راه روشن شما
رو به خانه #امن و #امان #دعوت
می کند.
🙂 چطوری؟؟
😊 اکنون در دنیایی #زندگی
می کنین که می تونین #رضایت
#خدا رو به دست بیارین.
#مهلت و آسایش خاطری که دارین.
😊 الان #نامه_اعمال سرگشاده
و #قلم #فرشتگانِ_نویسنده در
#حرکت است و #بدن ها #سالم
و #زبانها گویاست و #توبه مورد
#قبول و #اعمال #نیکو را
می پذیرند.
🙂 حرفات آدم رو به فکر میاندازه.
📚|• #نهج_البلاغه. خطبه ۹۴
مطابق با ترجمه #محمّد_دشتی
🍃🍃🍃🍃
#هشتڪ_و_محتوا_تولیدےاست
#ڪپے⛔️🙏
#بازنشر ≈ #صدقهجاریه
باعلے تاخــ💚ـدا؛
پاے حــرفـ مولاتـ بشینــ😍👇
|•✍•| @heiyat_majazi
هیئت مجازی 🚩
🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 •°| #قصه_دلبرے(4) 📚 |•° رمان : #دل_آرام_من قسمت 2⃣1⃣ نمیتوانستم خودم را کنترل کنم.😭
🍃🌸🍃
🌸🍃
🍃
•°| #قصه_دلبرے(4) 📚 |•°
رمان : #دل_آرام_من
قسمت 3⃣1⃣
قرار بود پدر و مادرم برای تاسوعا و عاشورا به شهرستان بروند🚶دلم نمیخواست با آنها بروم☹️
به پدرم گفتم:«شوهرم قول داده عاشورا بر گردد..»
بابا گفت:«اگر بیاید خودم قول میدهم حتی اگر خودم هم نیایم،تو را با اتوبوس یا هواپیما بفرستم»✈️🚌
گفتم:«اگر بیاید چند ساعت تنها بماند چه؟» مادرم واسطه شد و گفت:«قول میدهم به محض اینکه خبر بدهد،تو را به تهران میرسانیم.حتی قبل از رسیدن او تو را به آنجا میرسانیم.»به اعتبار حرف بابا و مامان قبول کردم که بروم..🚶
مراسم تاسوعا به اتمام رسیده بود. شب عاشورا دیگر آرام و قرار نداشتم..😔
داشتم اخبار را تماشا میکردم که با پدرم تماس گرفتند.نمیدانم چرا با هر صدای زنگ تلفن منتظر خبر بدی بودم..😢
پدرم بدون اینکه چهرهاش تغییر کند گفت:«نه من شهرستانم» تمام مکالمات بابا همینقدر بود اما با گریه و فریاد گفتم:«بابا کی با شما تماس گرفت؟»با اینکه اصلاً دلم نمیخواستم فکرهایی که به ذهنم میرسد را قبول کنم اما قلب و دلم میگفت که امین شهید شده..😭
بابا گفت:«هیچکس نبود»
نمیدانم به بابا نگفته بودند یا میخواست از من پنهان کند که عادی صحبت میکرد تا من شک نکنم واقعاً هم اگر میفهمیدم شرایط خیلی بدتر میشد مخصوصاً اینکه تا رسیدن به تهران مسیر طولانی را داشتیم..
در سایت مدافعین حرم،
خبری مبنی بر شهادت دو نفر از سپاه انصار دیده میشد..
با خودم میگفتم آن شجاعت و جسارتی که همسر من داشت مطمئناً اگر قرار بود یک نفر جان خودش را فدا کند، او حتماً امین است.به پدر این حرفها را زدم.
بابا میگفت:«نه دخترم!مگر امین به تو قول نداده بود که به خط مقدم نمیرود؟
امین مسئول است شهید نمیشود.»
به بابا گفتم:«این تلفن درباره شوهر من بود؟»
گفت:«اسمی از شوهر تو نیاورد..»
شماره تماس را دیدم📱شماره اداره امین بود! گریه کردم😭
بابا گفت:«در رابطه با کار خودم بود.وقتی کیفم را دزد برد،مدارکی در آن بوده.حالا که مدارک پیدا شده با شماره چک و ..شماره تماسم را پیدا کردند و تماس گرفتند..📞
چرا فکر میکنی در مورد شوهر تو است؟» حرفها را باور نمیکردم..
به پدرشوهرم زنگ زدم گفتم دو نفر از سپاه انصار شهید شدند فکر کنم یکی از آنها امین است.پدر شوهرم هنوز مطمئن نبود!
او هم چیزهایی شنیده بود اما امیدوار بود امین زخمی شده باشد..😢
😭با گریه و جیغ و داد مرا به بیمارستان بردند. تلفن همراهم را بالای سرم گذاشته بودم..📱
6 روز بود که با امین حرف نزده بودم،باید منتظر تماس او میماندم.میگفتم:«صدای زنگ را بالا ببرید.امین میداند که من چقدر منتظرش هستم حتماً تماس میگیرد..!
باید زود جواب تلفن را بدهم.»
پدرم که متوجه شده بود دائماً میگفت: «نمیشود که گوشی بالای سر شما باشد. از اینجا دور باشد بهتر است.»
میگفتم:«نه! شما که میدانید او نمیتواند هر لحظه و هر ثانیه تماس بگیرد.الآن اگر زنگ بزند باید بتوانم سریع جواب بدهم!من دلم برای امین تنگ شده😔یعنی چه که حالم بد است...»
بابا راضی شد که گوشی کنار من بماند.شارژ باطری تلفن همراهم به اتمام رسید.
به سرعت سیمکارت را با گوشی برادرم جابهجا کردم.دیوانه شده بودم.
گفتم:«زود باش،زود باش،ممکن است در حین عوضکردن گوشی شوهرم تماس بگیرد.»
برادرم رضااسم شهدا را دیده بود و میدانست که امین شهید شده..😢
هم او و هم خواهرم حالشان بسیار بد شده بود.به جز من و مادر همه خبر داشتند.
😢خواهرم شروع به گریه کرد.
زنداداشم هم همینطور.
گفتم:«چرا شما گریه میکنید؟»
گفتند:«به حال تو گریه میکنیم😭تو چرا گریه میکنی؟»
گفتم:«من دلم برای شوهرم تنگ شده!تو را به خدا شما چیزی میدانید؟»
زنداداشم گفت:«نه،ما فقط برای نگرانی تو گریه میکنیم.» صورت زنداداشم را بوسیدم و بارها خدا را شکر کردم که خبر بدی ندارند. همین برای من کافی بود.
مثل دیوانهها شده بودم..
پدرم گفت:«میخواهی برویم تهران؟»
گفتم:«مگر چیزی شده؟»
گفت:«نه! اگر دوست نداری نمیرویم.»
گفتم :«نه! نه! الآن شوهرم میآید.من آنجا باشم بهتر است.»
شبانه حرکت کردیم و حدود ساعت 5 صبح به تهران رسیدیم🚙
گفتم:«به خانه پدر شوهرم برویم.اگر حال آنها خوب بود معلوم میشود که هیچ اتفاقی نیفتاده و خیال من هم راحت میشود اما اگر آنها ناراحت باشند...»
😢تا رسیدیم دیدم پدر شوهرم گریه میکند. پرسیدم:«چرا گریه میکنید؟»
گفت:«دلم برای پسرم تنگ شده.»
با تلفن همراهم دائماً در موتورهای جستجوگر این جملات را مینوشتم:
"اسامی دو شهید سپاه انصار"
نتایج همچنان تکراری بود:
"اخبار مبنی بر شهادت 15 نفر صحیح نمیباشد و تنها دو نفر به شهادت رسیدها
#ادامھ_دارد🍃
بھ قلم: #زندگےنامهشهیدامینڪریمے
#بهروایتهمسرشهید
🌸کپے با ذڪر منبع
و نام نویسنده بلامانع است...🍃
🌹| @Heiyat_Majazi
🍃
🌸🍃
🍃🌸🍃
[• #وقت_بندگے💓 •]
.
.
نمـــاز شب (26)مــاه رجـب
✨12رڪعت ✨
حمــد یڪمرتبه
سوره توحیــد 4مرتبــه
✨ثــواب✨
فرشتگــان بااو مصافحـه میڪنند
وهرکس که فرشتگان بااو مصاحفه کنند
ایمــن میشــود از ایستادن برصراط و حساب
وخدابرای او ۷۰فرشتــه میفرستد که
برای او استغفار کنند و برای او ثوابش
رو بنویسند
وهروقت از جایش تکان بخورد
میگویند اللهم اغفر لهذا العبد حتی یصبح
.
.
یڪ ـجُرعـہ آرامش😌👇
[•🍃⏰•] @heiyat_majazi
°| #ازخالق_بہمخلوق (77)☎️ |°
ناآگاهـے😊👇
♡ وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ
♡ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ
♡ أُولَئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا
و چيزے را ڪه بدان علم ندارے
دنبال مڪن•✋•
زيرا 👂 و 👁 و ❤️ همہ مورد
پرسش واقع خواهند شد•👌•
📖منبع←قرآن ڪریمـ
🌺سوره عشق←اسـراء
✨آیہ زیبـا←36
.
.
.
الابِذِڪــرالله تَطمَئِنّ القلـــوب☺️👇
|•💚•| @heiyat_majazi
°| #حرفاے_خودمـونے(609) 😊✋ |°
.
.
.
اجازه نده اونهایى که نرفتن پى رؤیاهاشونــ[😇]،
تو رو هم از دنبال کردن رؤیاهات منصرف کنند ؛
برای رویاهات بجنگـــــ[💪]
.
.
.
••✾🕊خــدا رو احساس ڪن👇🕊✾••
🍃:🌸| @Heiyat_Majazi
°⏳| #منبر_مجازے(584) |⌛️°
••😇•• امام کاظم (علیه السلام)
••👌•• تلاش ڪنيد زمانتان چهار بخش باشد
••🙏•• راز و نياز با خدا
••🍚•• تأمين معاش
•••• معاشرٺ با برادران مورد اعتماد
••😃•• خوشے هاے حلال
📚تحف العقول ص۴۰۹
پاتوق [ #منبر_مجازے👳🎙: 👇]
🍃:🌸| @Heiyat_Majazi