eitaa logo
هیئت مجازی 🚩
3.8هزار دنبال‌کننده
7.4هزار عکس
3هزار ویدیو
429 فایل
ˇ﷽ شبیھ بوی گُـل است این‌جا؛ براے پروانگےهاے تو در مسیرِ او...🦋 💚˹ از ؏ـشق بخوان @ASHEGHANEH_HALAL ˼ ‌ ‌‌🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼ . . شما براے ما نعمتید...😌🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
@adrenaline110-زبان یار اربعین.apk
19.23M
[• •] +کیف حالک؟؟؟ _بخیر، شکرا😉 +انهُ یوم جمیل☺️ _نعم😍 🖌بله بله ایشون خود ِخودش دیگه کم کم همه دارن راهی میشوند می خوای اونجا برای درآوردن چشم با مردم عزیز و بزرگوارِ صحبت کنی خوش و بش کنی🙃و اتحـــادمـون و بیشتر کنی🤝🤝🤝🤝🤝🤝 بــــــــدووووووو 🏃🏼‍♂️🏃🏼‍♂️🏃🏼‍♂️🏃🏼‍♂️🏃🏼‍♂️🏃🏼‍♂️ بــــــــدوووووو🏃🏼‍♂️🏃🏼‍♂️🏃🏼‍♂️🏃🏼‍♂️🏃🏼‍♂️🏃🏼‍♂️ 📌تا دیـر نشده این برنامه رزو نصب کن بدون شک خیلی خیلی بهت کمک میکنه.😃 هر لحظه اربعین را با ما باشید👇🏻 @Heiyat_magazi
هیئت مجازی 🚩
🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 [• #قصه_دلبرے📚•] #مستند_سیاسی‌_امنیتی_عاکف #قسمت_چهل_و_هفتم #پارت_دوم بلند شدم رفتم ب
[• 📚•] اگر عزتی من و میدید، میفهمید اون شب که گفتم از نیروی انتظامی هستیم همش الکی بوده... از طرفی اونجا دفتر بود، محل زندگی نبود که بخوایم بگیم اومدیم دزدی! پس میدونست یه اتفاقی افتاده که رفتیم داخل دفترش شخصی مثل عزتی که در چنین سطح بالایی فعالیت میکنه خیلیارو میشناسه، پس حضور یک غریبه که قبلا هم یک بار اون و دیده، طبیعتا نمیتونه عادی باشه وَ میفهمید که زیر نظر قرار داره برای اینکه تمرکز کنم و کمی اروم باشم مثل همیشه یه دونه سیلی زدم به صورتم تا با شوکی که به خودم وارد میکنم کمی از اون حالت هیجان بیرون بیام! به خودم گفتم «عاکف آروم باش. کنترل کن خودت و هیچچی نیست. فقط فکر کن. آرامش داشته باش.» مخاطبان عزیز، شما 20 خط میخونید، اما تموم این اتفاقات زیر سی ثانیه بود صدای سنسور زدن از بیرون اومد. فقط 15 ثانیه ی دیگه زمان داشتم. صدای دریافت پیامک گوشیم در اومد و یه تک بوق خورد. نگاه کردم به گوشیم عاصف بود متن پیام: «کجایی لامصب. یارو پشت دربِ دفترشه.. داره میاد داخل. چرا بیرون نمیای. عاکف تورو خدا بیا بیرون! من دارم میام سمت دفترش داخل راهرو با یکی دعوا راه بندازم، تو خودت و بکشون بیرون! » پنج ثانیه از وقتم درگیر پیامک عاصف شد که اشتباه بود دیگه زمان نداشتم. 12 ثانیه/ 11 ثانیه /10 ثانیه /9ثانیه با خودم میگفتم عاکف تصمیم بگیر. یا درب اتاق باز شد به عزتی حمله کن و بزن به صورتش تا تو رو نبینه، و بعدا خیال کنه یه همکار از اتاقش داشته سرقت میکرده با هرعناوینی، یا گم شو بیرون. هرثانیه ای که میگذشت هزارجور فکر میکردم و با خودم حرف میزدم... 7 ثانیه/6 ثانیه /5 ثانیه ته دلم هی میگفتم عاکفففففف بجمب. اومد داخل. دیگه راهی نداشتم... گوشی رو گذاشتم روی سایلنت. فورا باید تصمیم میگرفتم.. جز سرویس بهداشتی درون اتاق دکتر عزتی جای دیگه ای رو برای مخفی شدن نداشتم.. فورا رفتم سمت سرویس بهداشتی. در و باز کردم و عین یه ناجی غریق شیرجه زدم کف سرویس بهداشتی و محکم با پا درو بستم. در که بسته شد، صدای باز شدن درب ورودی اتاق و همچنین چند ثانیه بعدش صدای بسته شدنش اومد. فورا بلند شدم پشت در ایستادم. تند تند نفس نفس میزدم. چندتا نفس عمیق کشیدم خودم و کنترل کردم. خداروشکر کمی خیالم جمع شد. حواسم بود تا یک وقت صدای نفس زدنم بیرون نره. محکم چسبیدم به درب سرویس بهداشتی. خدا خدا میکردم یک وقت نیاد داخل. طوری آروم در و قفل کردم که توی عمرم اینقدر دقت نکرده بودم که نکنه صدای قفل شدن در به گوشش برسه وقتی خیالم از بابت در جمع شد، نفس راحتی کشیدم و خیالم تا حدودی جمع شد، اما هنوز دلهره داشتم نکنه دکتر عزتی بخواد بیاد داخل سرویس بهداشتی. گوشیم و گرفتم به عاصف پیام زدم: متن پیام: « جناب احمق الدوله!!! چه خاکی باید به سر تو و خودم کنم؟ گیر کردم داخل دستشویی.. به اون دکتر بگو زنگ بزنه خدمت این مرتیکه و از دفترش به یک بهانه ای بگیره بکشه این و بیرون. » عاصف پیام داد: « اوکی. » زیر لب گفتم اوکی و زهر مار. نفهمیدم عزتی داره درون اتاقش چیکار میکنه. چند دقیقه گذشت، صدای تلفن دفترش به صدا در اومد. صحبتاش و تا جایی که شنیدم و صدا میرسید براتون مینویسم: « سلام. بفرمایید.. به به. چطورید آقای دکتر. خوب هستید ان شاءالله. چه میکنید با زحمتای ما؟ از وقتی معاون شدید دیگه مارو تحویل نمیگیرید.. سرتون واقعا شلوغه.. بهتون حق میدم.. بله من وقت دارم. آها. بله بله. بله قربان.. چرا که نه.. شما عزیزید.. چشم چشم. همین الان رسیدم. اتفاقا در بخش 13 بودم. بله وضعیت خوبه. اما بعضی سانتریفیوژها دارن از کار می افتن.. بله عرض کرده بودم در اون جلسه که باید عوضشون کنیم. بعضیا قطعاتش مشکل دارن که اصلا صلاح نیست سانتریفیوژی که مشکل پیدا میکنه بخوایم قطعاتش و تعمیر کنیم و دوباره استفاده کنیم.. به نظرم باید جمع بشن و اقدام به نصب جدیدترها کنیم... بله آها بله.. بنظرم به درد نمیخورن. حتما.. چرا که نه.. الان میرسم خدمتتون. چشم چشم.. خدانگهدارتون. » خیالم جمع شد. خدا خدا میکردم شکمش و کلیه هاش بد کار نکنن یا واجب نشه بیاد سرویس. خداروشکر نیومد. نفس راحتی کشیدم. سه چهار دقیقه بعد عاصف پیام داد: « بیا بیرون. دارم از دوربین میبینمش. مجددا رفته بخش 13. معاون ریاست سازمان هم داره میره اونجا.» قفل در سرویس بهداشتی رو باز کردم و زدم بیرون. مونده بود همون درب اصلی اتاق افشین عزتی که این همه دردسر کشیدم. همون دری که من و اسیر کرده بود و از درون باز نشده بود. مجددا سنسور و زدم اما باز هم درب اتاق باز نشد. نفهمیدم مشکلش چیه. دو سه بار زدم، بازم موفق نشدم به عاصف پیام دادم: « چقدر وقت دارم» « نمیدونم. اما تلاش کن زوتر بیای.. داری چیکار میکنی پس؟ نیازه بیام؟» 🌐 @kheymegahevelayat [•🌹•] @Heiyat_Majazi
[• 💕 •] . . •• عاشق خواب ندارد |..❣..| آدم باید عاشق باشد. یڪ وقتے کسی عاشق دیگری شده بود. معشوق به عاشق گفت فلان ساعت مے‌آیم.. عاشق خوشحال شد با خود گفت: عجب! معشوق به من قول داده که 2 بعد ازظهر می‌آیم. وقتی معشوق آمد دید که عاشق خواب است و خرخر می‌کند، یک مشت گردو در جیبش ریخت و رفت. بعد از چند روز عاشق گله کرد و گفت چطور نیامدی؟ معشوق گفت برو تورا چه به عاشقی؟! تو باید بروی گردو بازی کنی! . ؟ ؟! . . یڪ ـجُرعـہ آرامش😌👇 [•🍃⏰•] @heiyat_majazi
دعای ندبه مهدی سماواتی.mp3
7.43M
🎧🍃 🍃 [• #مهدیار •] 👌| دعای پرفیض ندبه |🎤بـا نوای حاج مهدی سماواتی #اوصیکم‌بدانلود #هر‌چیزکه‌در‌جستن‌آنی‌آنی مهدی را با نگاهت یاری کن☺️👇 🍃 @asheghaneh_halal 🎧🍃
[• ☎️ •] . . ✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ سوره👈مائده آیه👈59 🍂 قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ هَلْ تَنْقِمُونَ 🍂 مِنّا إِلاّ أَنْ آمَنّا بِاللّهِ وَ ما أُنْزِلَ 🍂 إِلَیْنا وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلُ وَ أَنَّ 🍂 أَکْثَرَکُمْ فاسِقُونَ بگو:ای اهل کتاب! آیا جز این بر ما خورده و عیب می گیرید که به خداوند و به آنچه بر ما نازل شده و به آنچه از پیش(بر پیامبران گذشته)نازل گردیده،ایمان آورده ایم؟همانا بیشتر شما از مرز حقّ بیرون رفته و فاسقید. 🍃تفسیــــــــر🍃 1⃣با مخالفان هم باید جدالی نیکو داشت.استدلال آمیخته با سؤال های عالی. 2⃣دشمنی دشمنان با مؤمنان،فقط به خاطر ایمان آنهاست. 3⃣ایمان مسلمانان به تمامی کتب آسمانی ،از عوامل کینه و عداوت اهل کتاب با آنان است. 4⃣دشمنی اهل کتاب با مسلمانان،تاریخی وبا سابقه است. 5⃣در برابر سختگیری های دشمن،عدالت و انصاف را از کف ندهیم و همه را یکسان و فاسق مپنداریم. . . الابِذِڪــرالله تَطمَئِنّ القلـــوب☺️👇 [•💚•] @heiyat_majazi
[• ☺️ •] °|🌹|°بہ خاطر تحقق دعاهاتونن یہ جوری شکرگزاری کنید ، کہ انگاری همین حالا دعاتون برآورده شده ..💕 خــدا رو احساس ڪن👇 [•🕊•] @Heiyat_Majazi
[• 📿 •] . . ‌ دوستـ ندارمـ جوانے از شما [شيعيان] را جز بر دو حالتـ ببينمـ: ☝️😌 يا ✋😍‌ (ع) 💕 ‌ الأمالى طوسى، ص ۳۰۴ 📚 . . پاتوق نخبگـــان😌👇 [•⏳•] @Heiyat_Majazi
سلام آقای خوبم_1395-9-24-23-02.mp3
1.04M
📱🍃 •[ #ڪد_عاشقــے☎️ ]• 💞🍃 سلام آقای خوبم ، بشنو صدامو دلم گرفته آقا، نشد بیامو محرمت لیاقت نداشتم آقا ، گفتم که اربعینت تو کربلامو همــراه اول ⬅️ ارسال کد 80196 به شماره ۸۹۸۹ ایراݩــسل⬅️ ارسال کد 6913420 بہ شماره۷۵۷۵ 📱🍃 @heiyat_majazi
[• 📜 •] حدیث محبت‏ : عن ابى عبد الله قال : من اراد الله به الخیر قذف فى قلبه حب الحسین ( علیه السلام ) و زیارته و من اراد الله به السوء قذف فى قلبه بغض الحسین ( علیه السلام ) و بغض زیارته . امام صادق (ع) فرمود : ✨ هر کس که خدا خیر خواه او باشد محبت حسین (ع) و زیارتش را در دل او مى ‏اندازد و هر کس که خدا بدخواه او باشد کینه و خشم حسین (ع) و خشم زیارتش را در دل او مى‏ اندازد ✨. : کتاب وسائل الشیعه ، ج ۱۰ ص ۳۸۸، بحار الانوار ، ج ۹۸، ص۷۶ محبت ارباب رو تودلت شڪوفا ڪن☺️ [•🥁•] @heiyat_majazi
[• (ع)☀️ •] 🕯 🕯 🕯 🕯 ✨بہ نام خـــــداے علے✨ 🙂 یه سؤال: 😎 سؤالتون رو بپرسید. 🙂 عدل بهتره یا بخشش؟؟ 😎 بحث خوبیه! نظرات رو بفرمایید . ☺️ عدل همه چیز رو سرجای خودش قرار میده ولی بخشش اون ها رو از جای خودشون خارج می کنه.. 😁 عدل یه تدبیر و سیاست عمومیه در حالی بخشش گروه خاصی رو شامل میشه. 😎 و در نتیجه: عدالت شریفتر و برتره. 📚|• . حکمت۴۳۷ مطابق با ترجمه ⛔️ پاے حــرفـ مولاتـ بشینــ😌👇 [•✍•] @heiyat_majazi
[• 👳🏻•] . .❌: از پدر پرسیدم برای چی انقلاب کردید؟ پاسخ داد: برای اسلام ..... مگر نماز و روزه و حجاب نبود(خلاصه) ✅شبهه: 1⃣با به تخت نشستن رضا شاه، تکیه‌ها بسته و عزاداری ممنوع شد . اما محمدرضا شاه نتوانست مانند پدرش روند تعطیلی هیئت ها را کاملا حفظ کند و به گونه ای که به باور بسیاری کلید انقلاب اسلامی از دهه 1340و به ویژه محرم 1342 به خاطر همین محدودیتها در ایران زده شد. http://chn.ir/NSite/FullStory/News/?Id=102040&Serv=0&SGr=0 2⃣ مواردی چون نماز، مسجد و مکه رفتن تمام اسلام نیستند ، بلکه بخش اندکی از اسلام هستند. 3⃣ حجاب فردی در دوره محمد رضا شاه در پاره ای از موارد آزاد بود اما در بیشتر مشاغل، مدارس و دانشگاه ها و برخی مراکز عمومی ممنوع بود . ضمن اینکه با ترویج فساد در جامعه و تقبیح نمادهای مذهبی چون حجاب، بسیاری از خانواده ها به دنبال راهی برای حفظ حجاب نوامیسشان بودند . کشف حجاب در عصر رضا شاه به زور سر نیزه و در عصر محمدرضا به پشتیبانی تبلیغات گسترش یافت. http://rasekhoon.net/article/print-12955.aspx 4⃣ برخلاف ادعای نویسنده نه تنها نزول بد دانسته نمیشد و رایج بود، بلکه بنگاه هایی در شهرهای مختلف رسما نزول خواری می نمودند . 5⃣برخلاف ادعای نویسنده نوامیس مردم حرمت نداشتند و در خیابانها و محلات از سوی اوباش، افراد مست، افراد تحریک شده در سینماهای پخش کننده فیلم های مستهجن و ... مورد تعرض قرار می گرفتند . "روز روشن اراذل و اوباش، زنان و دختران را از سطح شهر می ربودند و با زور به شهر نو (مراکز فساد) می بردند و رژیم اقدامی به عمل نمی آورد ." "خاطرات من و فرح پهلوی، چاپ سوم، مؤسسه انتشارات به آفرین، تهران، 1381، ج 3، ص 493" 6⃣اذان پخش می شد اما رادیوی کشور مسلمان قبل و بعد از پخش اذان ، ساعتها ترانه های مبتذل و آواز زنان را پخش می کرد ! 7⃣با طرح موارد بالا سعی شده جامعه آن روز را جامعه دینی معرفی کنند، در حالی که اینها تنها بخشی از دین بوده و جنبه های ظلم ستیز و حق طلبانه واقعی دین را در بر نداشته و ضرری برای فاسدین و فاسقین ندارند ! رواج قوانین ظالمانه ، فسادهای مختلف ، مبارزه علنی با دین و نمادهای آن ، تقبیح و برخورد با امر به معروف و نهی از منکر بخشهایی از روی دیگر سکه می باشد . این انقلاب مصداق بارز امر به معروف و نهی از منکر بود . حضرت علی (ع) می فرمایند :همه كارهاى خوب و جهاد در راه خدا در برابر امر به معروف و نهى از منكر چون قطره اى است در دریاى عمیق. [نهج البلاغه(صبحی صالح) ص 542 ، ح 374 ] 8⃣ مواردی که در قسمت دوم شبهه مطرح شده عمومیت ندارد و نویسنده خصوصیات خود و همفکرانش را تعمیم داده است : عموم جوانان در ارتباط با خدا و اهل نماز هستند حضور پر تعداد جوانان در حج تمتع و عمره بصورت آزاد ، حضور پرشمار آنان در کاروان های زیارتی کربلا و راهپیمایی اربعین نشانه عشق جوانان به حج و کربلای معلی می باشد . نگاه های ناپاک حاصل تلاشهای ضد فرهنگی و مفسده انگیز علاقمندان به تفکر شاه می باشد . اگرچه ایراداتی بر سیستم بانکی کشور وارد است ، اما این ایرادات قابل قیاس با دوره پیش از انقلاب و رسمیت ربا نیست . واژه فاحشه انقلابی غلط است ! انقلابی یعنی کسی که تفکر انقلابی دارد و اساس انقلاب ما اسلام است . در اسلام فحشا و روابط نامشروع حرام است . پس اگر کسی به سمت این مسایل رفت خودبخود از دایره انقلابی بودن خارج است. نویسنده مساجد و حضور جوانان را ندیده که این طور اظهار نظر نموده است . تعداد پارتی ها آنقدر اندک است که همان اندک علاقمندان به آن هرنوع هزینه ای می کنند تا یک پارتی پیدا و شرکت کنند ! حداقل ثروتی که شاه موفق به انتقال آنها به خارج از كشور شد 31 میلیارد دلار بود. http://jahannews.com/vdcbzzb85rhbafp.uiur.html اسلام ، جدید یا قدیم ندارد ! دین و مکتبیست که با قرآن و روایات و اسنادش حفظ شده و هر مطلبی را می توان با مبانی دین مقایسه کرد . برای آگاهی بیشتر👇 http://mobile.tasnimnews.com/fa/خبر/1393/01/01/263933 9⃣این متن مشخصا در راستای تخریب وجهه اسلام و انقلاب منتشر شده است و استدلالات ضعیف همراه با مغلطه، روش نویسنده می باشد . 🔟نویسنده ضمن ایجاد شبهه ، در پایان قصد دارد مخاطب را وادار به اعتراض به بهانه های واهی نماید . 1⃣1⃣هدف از هر انقلابی استقلال کشور از استعمار هست و هدف انقلاب هم تشکیل حکومت اسلامی . . ⛔️ 🍃 هیچ شبهـه‌اےبے پاسخ نمونده😉👇 [•📖•] @Heiyat_Majazi
هیئت مجازی 🚩
[• #قصه_دلبرے📚•] #مستند_سیاسی‌_امنیتی_عاکف #قسمت_چهل_و_هشتم اگر عزتی من و میدید، میفهمید اون شب ک
[• 📚•] یه نگاه به اتاق کردم.. مجددا همه ی چیزارو به ذهنم سپردم. باید فورا از اون اتاق میزدم بیرون. اما وسط عملیات یاد بچگیام افتادم. یاد روزی که بخاطر شیطنت های زیادی که داشتم، از دست مادرم فرار کردم و رفتم داخل اتاقم مخفی شدم و درب و قفل کردم. میخواستم همه رو اذیت کنم تا پیدام نکنند. اما نمیدونستم قفل خرابه و ممکنه گیر کنم اون داخل. وقتی خانواده فهمیدند از بیرون تلاش میکردن تا بازش کنند اما نمیتونستن کاری کنن. در همون عالم بچگی از پشت در اتاقم بهشون گفته بودم: « تلاش نکنید... الان من صلوات میفرستم و میگم یازهرا باز میشه.» دقیقا یادمه که همین طور هم شد. صلواتی فرستادم بعدش گفتم یازهرا و قفل و چرخوندم دیدم که به راحتی در اتاقم باز شد. حتی وسط همون گیر و دار در داخل اتاق دکتر افشین عزتی یاد یکی از بزرگان افتادم که فکر میکنم در مسجد سهله بود که درب حجرشون باز نمیشد، یکی از دوستانش گفت یا مادر موسی. اون ولی خدا به دوستش گفت چرا نام مادر موسی؟؟ نام مادر من که سید هستم و ببر. یازهرا گفت و درب حجره باز شد. وسط اون گیر و دار، یاد این چیزا افتادم که عین برق و باد به اندازه یک ثانیه از ذهنم عبور کرد. مثل همیشه توسلی کردم به امام زمان و مادرش حضرت زهرا. مجددا سنسور و زدم باز نشد. این بار ازته دلم صدا زدم و گفتم: « یا مولاتی، یا فاطمه اغیثینی.» شاید باورتون نشه، اما عین اینکه انگار یکی از بیرون  سنسور و رمز پس از تایید و زده باشه، در اتاق دکتر عزتی باز شد. نفس راحتی کشیدم. آروم سرم و آوردم بیرون تا داخل راهرو  رو چک کنم. دقیق که بررسی کردم و دیدم خبری نیست اومدم بیرون در و بستم. رفتم سمت آسانسور.. فورا رفتم طبقه بالا به سمت دفتر معاونت سازمان اتمی. وقتی وارد طبقه مورد نظر شدم دیدم دکتر عزتی و معاون سازمان داخل سالن دارند باهم گفتگو میکنند. توی دلم گفتم چقدر زود از بخش 13 برگشتن!! یا شاید هم نرفتن!!! همینطور که یه کنار قایم شده بودم به فکر عاصف افتادم که داخل اتاق معاون بود. خدا خدا میکردم معاون سازمان، دکتر عزتی رو نبره داخل اتاق. چون که عزتی عاصف و میشناخت و معاون از این موضوع خبر نداشت. بعد از چنددقیقه حرفاشون تموم شد و خداروشکر عزتی هم رفت، معاون هم رفت داخل دفترش. وقتی خیالم جمع شد دکتر افشین عزتی از طبقه خارج شده، رفتم سمت دفتر معاونت سازمان که عاصف اونجا بود.. دو تا زدم به در، درو برام باز کردند از داخل. رفتم داخل دیدم عاصف ایستاده. به معاونت سازمان انرژی اتمی گفتم: « بی زحمت یه لحظه بیرون تشریف داشته باشید. » اینطور که گفتم بهش برخورد. وقتی رفت بیرون، عاصف گفت: _آقا عاکف چیزی شده؟ پشتم به عاصف بود.. چندثانیه بعد یه هویی برگشتم سمت عاصف یه چک آبدار زدم به صورتش و یقش و گرفتم محکم زدمش به دیوار که یه لحظه نفسش قطع شد و بالا نیومد بعد خورد زمین. مجددا یقش رو گرفتم بلندش کردم.  اینبار محکم گردنش و گرفتم، گفتم: +الاغ.. فهمیدی چی شد؟ فهمیدی پروژه داشت میسوخت؟ هااااا.. نکبت؟ بزنم سر تا پات و (.....) ؟ ها؟؟؟ می دونی چه خطری از بیخ گوشمون گذشت؟ معاون رییس سازمان اتمی کور بود ندید عزتی داره میاد، تو هم کور بودی؟ ندیدی عزتی داره میاد؟ تازه کاربودی که نمیدونستی؟ سی تا دوربین در بخش 13 رو برای عمه و شوهر عمه من نصب کردن؟ مگه با تو نیستم آشغال؟ با تو هستم بیشعور.. چرا جواب نمیدی؟؟؟ عاصف فقط نگام میکرد و بخاطر اینکه محکم زدمش به سینه ی دیوار نفسش به سختی بالا می اومد. دیدم به خس خس افتاده و منم چون گلوش و گرفتم داشت چشماش بسته میشد !! انقدر عصبی بودم که با انگشتام فکش و، با کف دستم گلوش و فشار میدادم... گفتم: +معاون نمیفهمید باید جلوی عزتی رو بگیره، تویه احمق هم نمیفهمیدی به این معاون شل مغز بگی تا بره فورا داخل سالن و مخ عزتی رو کار بگیره نیاد سمت اتاقش؟ نمیفهمیدی باید یکی بره با اون حرف بزنه تا وقت بگیره؟ دِ حرف بزن لعنتییییی. پس برای چی تورو با اون معاون سازمان اتمی گذاشتم اینجا پشت دوربین بمونی؟ هااااا.. با تو هستم... بہ قلــم🖊: ... 🌐 @kheymegahevelayat [•🌹•] @Heiyat_Majazi