khoshbakhti2.ba96.wav
حجم:
474.8K
📱🍃
•[ #ڪد_عاشقــے☎️ ]•
💞🍃 خوشبختے یعنے
توی زندڱیت امـام رضـــــا دارے . . .
همــراه اول ⬅️
ارسال کد 21845 به شماره ۸۹۸۹
ایراݩــسل⬅️
ارسال کد 44125235, 44119426 بہ شماره۷۵۷۵
📱🍃 @heiyat_majazi
📚|ختم قران امروز
ارسال تعـداد #صفحات به آے دی☺️👇
•📮• @F_Delaram_313
تعداد صفحات
• ۲۳۹ •
هر روز میزبان فرشته ها😇👇
[💌🍃••] @heyat_majazi
1.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
[• #مغزبانے😎 •]
.
.
🎥 | نحوه صحبت کردن نماینده مردم در مجلس درباره نگهبانان حراست ادارات: پزشکیان: "زنگ زدم به رئیسش، گفتم این کیه بستید اینجا" 😳❗️
♦️پزشکیان بعنوان یکی از فرهیختگان و نجبای جریان اصلاحات شناخته میشود!
#بصیر_باشیم✋
#درست_انتخاب_کنیم
#نه_به_افسادطلبها
.
.
#ڪپے⛔️
#بازنشر ≈ #صدقهجاریه🍃
با مغــزبـــانے، بصیـــــــرت دهیـــد👇
[•📡•] @Heiyat_Majazi
[• #ترکش_خنده 😂 •]
برای رای دادن باید به این فکر 🤔
کنید که باید نماینده هایی رو
بفرستید مجلس که 4 سال دیگه
یک سومشون رد صلاحیت نشن!❌
سیاست طنز رو اینجا بخون😂👇
[•🎈•] @heiyat_majazi
هیئت مجازی 🇮🇷
[• #قصه_دلبرے📚•] #چمران_از_زبان_غاده #قسمت_هفدهم😌🌸🍃 هیچ وقت نشد با محافظ جایی برود . می گفتم: خب
[• #قصه_دلبرے📚•]
#چمران_از_زبان_غاده
#قسمت_هجدهم😌🌸🍃
در وجودم دوست داشتم لبنان بمانم و آمادگی زندگی کردن در ایران را نداشتم . در ایران ما چیزی نداشتیم . به مصطفی گفتم مسئولیتش در لبنان چه میشود ؟ و تصمیم گرفتیم که مصطفی در ایران بماند و من هم تا مدرسه تعطیل بشود در لبنان بمانم و کارهای مصطفی را ادامه بدهم . می گفت: نمی خواهم بچه ها فکر کنند من و شما رفته ایم ایران و آنها را ول کرده ایم . در طول این مدت ، من تقریباً هر یک ماه به ایران برمی گشتم و ارتباط تلفنی با مصطفی داشتم ، اما مدام نگران بودم که چه می شود ، آیا این زندگی همین طور ادامه پیدا می کند؟
تا اینکه جنگ کردستان شروع شد . آن موقع من لبنان بودم و وقتی توانستم در اولین فرصت خودم را به ایران برسانم دیدم مثل همیشه مصطفی در فرودگاه منتظرم نیست . برادرش آمده بود و گفت دکتر مسافرت است . آن شب تلویزیون که تماشا می کردم دیدم اسم پاوه و چمران زیاد می آمد . فارسی بلد نبودم . فقط چند کلمه و متوجه نمی شدم ، دیگران هم نمی گفتند . خیلی ناراحت شدم ، احساس می کردم مسئله ای هست ولی کسانی که دورم بودند میگفتند: چیزی نیست ، مصطفی بر می گردد . هیچ کس به حرف من گوش نمی کرد. مثل دیوانهها بودم ودلم پر از آشوب بود .
روز بعد رفتم دفتر نخست وزیری پیش مهندس بازرگان . آنجا فهمیدم خبری است ، پیام امام داده شده بود و مردم تظاهرات کرده بودند . پاوه محاصره بود . به مهندس بازرگان گفتم: من میخواهم بروم پیش مصطفی . به دیگران هر چه می گویم گوش نمی دهند . نمی گذارند من بروم .
ادامه دارد...💕😉
🖊:نقل از همسر شهید مصطفےچمران👌😍
#ڪپےبدونذڪرمنبع
#شرعاحــــراماست...
[•📙•] @Heiyat_Majazi
هیئت مجازی 🇮🇷
[• #قصه_دلبرے📚•] #چمران_از_زبان_غاده #قسمت_هجدهم😌🌸🍃 در وجودم دوست داشتم لبنان بمانم و آمادگی زند
[• #قصه_دلبرے📚•]
#چمران_از_زبان_غاده
#قسمت_نوزدهم😌🌸🍃
فردای آن روز بازرگان اورا خواست و با لبخند گفت: مصطفی خودش کسی را فرستاده دنبالتان . گفته غاده
بیاید .
غاده گل از گلش شکفت . از اول می دانست که محال است مصطفی بداند او اینجا است و نگذارد بیاید ، حتی اگر جنگ باشد . مصطفی راضی است او برود پاوه و آن قدر عزیز و عاقل است که "محسن الهی" را دنبال او فرستاده ، محسن را از لبنان از آن وقت که به موسسه آمد و مدتی تعلیم دید ، می شناخت .
💐❄️💐❄️💐❄️💐❄️💐❄️
البته من وقتی رسیدم پاوه ، آن جا از محاصره در آمده و آزاد شده بود. مصطفی هم نبود. او را روز بعد دیدم . وقتی آمد همان لباس جنگی تنش بود و خاک آلود ، یاد لبنان افتادم.
من فکر میکردم کلاشینکف ولباس جنگی مصطفی در ایران
دیگر تمام شد ، ولی دیدم همان طور است ، لبنانی دیگر .
مصطفی به من گفت: می خواهم در کردستان بمانم تا مسئله را ختم کنم و دنبالتان فرستادم چون در تهران خانه نداریم و شما اینجا نزدیک من باشید بهتر است. از من خواست مراقب باشم و جریان را بنویسم مخصوصاً برای روزنامه های کشورهای عرب . مصطفی می گفت و من می نوشتم .
نزدیک یک ماه در کردستان با او بودم .
از پاوه به سقز ، از سقز به میاندوآب ، نوسود ، مریوان و سردشت .
مصطفی بیشتر اوقات در عملیات بود و من بیشتر اوقات ، تنها .
زبان که بلد نبودم . قدم میزدم تا بیاید . گاهی با خلبانان صحبت می کردم ، چون انگلیسی بلد بودند ...
ادامه دارد...💕😉
🖊:نقل از همسر شهید مصطفےچمران👌😍
#ڪپےبدونذڪرمنبع
#شرعاحــــراماست...
[•📙•] @Heiyat_Majazi
【• #رزق_معنوے •】
.
.
⠀⠀⠀⠀ོ ⠀ ⠀⠀ ⠀ ⠀⠀⠀⠀ོ ⠀ ⠀⠀ ⠀ ⠀⠀⠀⠀ོ ⠀ ⠀⠀ ⠀ ⠀ ⠀⠀⠀⠀⠀⠀ོ ⠀ ⠀⠀⠀⠀⠀⠀ོ ⠀ ⠀⠀⠀ོ ⠀ ⠀⠀ ⠀ ⠀ ⠀⠀ ⠀⠀⠀ོ
•|يَوْمَيَكُونُالنَّاسُكَالْفَرَاشِالْمَبْثُوثِ
روزيكهمردممانندپروانههايپراكنده
بههرسوميدوند.
القارعة/۴
{وقتیهیچکجا
برایماندن
امننیست!
- جزآغوشتو ..! }
•|اِنّی اَنا رَبُّک...
+خدات منم...!
{شبا دَم گوشِت بگه..
بیخیالِ بقیه...
+خدات منم...}
#طه۱۲
⠀⠀⠀⠀ོ ⠀ ⠀⠀ ⠀ ⠀⠀⠀⠀ོ ⠀ ⠀⠀ ⠀ ⠀⠀⠀⠀ོ ⠀ ⠀⠀ ⠀ ⠀ ⠀⠀⠀⠀⠀⠀ོ ⠀ ⠀⠀⠀⠀⠀⠀ོ ⠀ ⠀⠀⠀ོ ⠀ ⠀⠀ ⠀ ⠀ ⠀⠀ ⠀⠀⠀ོ ⠀ ⠀
#التماس_تفڪر✋
.
.
| #تقبلالله
#دلتو_بهخدا_بسپار|💚
#حرفاےدرگوشے😌☝️
[•🗣•] @heiyat_majazi
[• #ازخالق_بہمخلوق☎️ •]
.
.
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨
🍃 وَ إِلی عادٍ أَخاهُمْ هُوداً قالَ یا
🍃 قَوْمِ اعْبُدُوا اللّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ
🍃 غَیْرُهُ أَ فَلا تَتَّقُون
و به سوی قوم عاد،برادرشان هود
را فرستادیم،گفت:ای قوم من! خدا
را بپرستید که شما را معبودی جز او
نیست،آیا تقوا پیشه نمی کنید؟
سوره 👈 اعراف
آیه 👈 65
.
.
الابِذِڪــرالله تَطمَئِنّ القلـــوب☺️👇
[•💚•] @heiyat_majazi
[• #حرفاے_خودمـونے☺️ •]
•|🍁|• دلیل تنہاییمــ را تازه فہمیدمــ...
وقتے محبتــ ڪردمـ و تنہا شدمـ...[😔]
وقتے دوستــ داشتمــ و تنہا موندمــ...[😖]
دونستم ڪه باید تنہا شد و [🤔]
تنہا موند تا ✨خدا✨ رو فہمید ...[😍]
💖💖
خــدا رو احساس ڪن👇
[•🕊•] @Heiyat_Majazi
[• #منبر_مجازے📿 •]
.
.
😇|• امام صادق علیهالسلام:
🤔|• اگر روزى مقدّر است، پس
حرص زدن چرا؟!
📚|• الأمالي للصدوق، ص۵۶، ح۱۲
.
.
پاتوق نخبگـــان😌👇
[•⏳•] @Heiyat_Majazi
ey.yaro.deldaram.wav
حجم:
480.9K
📱🍃
•[ #ڪد_عاشقــے☎️ ]•
💞🍃 اے یار و اے دلدارم
باور ڪن دوست دارم
بـے تو من ڪم میارم
ردم ڪنے من بیچاره ام، حسیــن . . .
همــراه اول ⬅️
ارسال کد 46841 به شماره ۸۹۸۹
ایراݩــسل⬅️
ارسال کد 4417654 بہ شماره۷۵۷۵
📱🍃 @heiyat_majazi