[• #حرفاے_خودمـونے☺️ •]
.گاهی نه گریه آرامت می کند 😭
و نه خنده 😁
نه فریاد آرامت می کند😱
و نه سکوت😶
آنجاستـ
که با چشمانی خیس😢
رو به آسمان مےکنی و مےگویی :
من فقط تو رو دارم
💖💖
.
خــدا رو احساس ڪن👇
[•🕊•] @Heiyat_Majazi
6.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
[• #خانمےڪه_شماباشے👜•]
.
.
#آموزش گل رز با فوم ک شما میتونین رو پایه های بلند نصب کنین🌹
این کلیپ جبنه ی دکوری و
درآمدزایی هم داره😉👌
.
.
یہ عالمہ نڪتہ ،جانمونے😍👇
[•👒•] @heiyat_majazi
[• #منبر_مجازے📿 •]
.
.
😇|• امام علی عليهالسلام:
🚫|• سختترین گناهان آن است که
صاحبش آن را کوچک بشمرد.
📚|• نهج البلاغه(صبحی صالح)،
ص۵۳۵، حکمت۳۴۸
.
.
پاتوق نخبگـــان😌👇
[•⏳•] @Heiyat_Majazi
ziarate.hazrat.zahra.wav
520.2K
📱🍃
•[ #ڪد_عاشقــے☎️ ]•
💞🍃 زیارت حضرت زهرا سلام الله . . .
همــراه اول ⬅️
ارسال کد 46847 به شماره ۸۹۸۹
ایراݩــسل⬅️
ارسال کد 4417660 بہ شماره۷۵۷۵
📱🍃 @heiyat_majazi
📚|ختم قران امروز
ارسال تعـداد #صفحات به آے دی☺️👇
•📮• @F_Delaram_313
تعداد صفحات
• ۲۶۴ •
هر روز میزبان فرشته ها😇👇
[💌🍃••] @heyat_majazi
[• #مغزبانے😎 •]
.
.
♦️کلیات بودجه سال آینده رد شد.
♦️نمایندگان مجلس با کلیات لایحه بودجه سال ۹۹ مخالفت کردند؛ مخالفان بودجه معتقد بودند که این بودجه متناسب با شرایط جنگ اقتصادی نوشته نشده است.
مخالفان کلیات لایحه بودجه همخوانی نداشتن آن با برنامه ششم توسعه، بیتوجهی به شرایط جنگ اقتصادی و اصلاح حداقلی در ساختار بودجه را به عنوان مهمترین دلایل مخالفت خود عنوان می کردند اما در مقابل موافقان معتقد بودند که به دلایل شرایط خاص تحریم نمی توان انتظار تطابق جدی آن با برنامه ششم توسعه را داشت؛
آنها همچنین افزایش درآمدهای مالیاتی و کاهش اتکا به نفت را از نقاط قوت این بودجه عنوان میکردند.
.
.
#ڪپے⛔️
#بازنشر ≈ #صدقهجاریه🍃
با مغــزبـــانے، بصیـــــــرت دهیـــد👇
[•📡•] @Heiyat_Majazi
[• #منبر_مجازے📿 •]
💠 امام باقر علیه السلام فرمود:
📛 بد بنده اى است آن كه دو چـهره و دو زبانه باشد
👈 هنگامى كه برادر دينى اش را مى بيند ،در حضورش تعريف و تمجيدش می كند،
👈 ولى پشت سر با غيبت كردن او را مى خورد!
📙 «الكافي ج2 ص343 باب ذي
اللسانين»
پاتوق نخبگـــان😌👇
[•⏳•] @Heiyat_Majazi
[• #🌸حرفاے_خودمـونے☺️🦋)
👌 مادامى که سيب با چوب باريکش به درخت #متصل است
همه عوامل در جهت رشدش در تلاشند..
✅ باد باعث طراوتش میشود
✅ آب باعث رشدش میشود
✅ و آفتاب پختگی و کمال ميبخشد
اما ...
⭕️ به محض منقطع شدن از درخت و جدايى از "اصل",
❌ آب باعث گندیدگی
❌ باد باعث پلاسیدگی
❌ آفتاب باعث پوسیدگی
و از بين رفتن طراوتش می شود.
🔔 مراقب #وصل بودن به "اصالتمان" باشیم که #انسانیتمان از بین نرود.
خــدا رو احساس 👇
[•🕊•] @Heiyat_Majazi
💚🍃
🍃
#خـادم_مجـازے
سلام و صد سلام بر کاربران عزیز و بزرگوآر
هیئت مجازے🌸
اینجانب ☺️خآدم #مهدیار به محضر مبارکتون رسیدم تا یه مطلب فوق مهم و #شـگـفـت_انـگـیـز رو
خدمتتون عارض بـشـم:
📣 ما خآدمان هیئت مجازے بر آن شدیم که
هشتڪ #مهدیار رو کآرآمد تر از قبل کنیم براے
کاربران عزیزمون😍 تا اذهان مبارڪ همگیمون از هر شبهه و ابهامے پاک بشه و با قلبی پاڪ به خدمت بپردازیم براے ظهور مولامون"عج" و به همین جهت از شما عزیزان خواستاریم که:
تمامے #شـبـهات و #سوالاتے که در خـصـوص
#دیـن و #نظام_اسلامے مون دارید به این آیدے👇:
@Khademr_S_mir
ارسال بفرمایید، ان شاءالله در اسرع وقت به ترتیب ارسال پرسش در #هیئت_مجازے به سوالات شما منتظران ظهور مولامون "عج" 💚 پاسخ داده میشود.
التماس دعاے خیر و اخلاص و شهـادت🙏
💚🍃
🍃 @heiyat_majazi
هیئت مجازی 🚩
[• #قصه_دلبرے📚•] #چمران_از_زبان_غاده #قسمت_بیست_و_سوم😌🌸🍃 وقتی رسیدم ، مصطفی نبود و من نمی دانستم
[• #قصه_دلبرے📚•]
#چمران_از_زبان_غاده
#قسمت_بیست_و_چهارم😌🌸🍃
تا روزیکه ایشان زخمی شد . آن روز عسگری، یکی از بچه هایی که در محاصره سوسنگرد با مصطفی بود، آمد و گفت: اکبر شهید شد ، دکتر زخمی . من دیوانه شدم ، گفتم: کجا ؟ گفت: بیمارستان .
باورم نشد . فکر کردم دیگر تمام شد . وقتی رفتم بیمارستان ، دیدم آقای خامنه ای آن جا هستند و مصطفی را از اتاق عمل می آورند، می خندید .
خوشحال شدم . خودم را آماده کردم که منتقل می شویم تهران و تامدتی راحت می شویم .
شب به مصطفی گفتم: می رویم ؟ خندید و گفت: نمی روم . من اگر بروم تهران روحیه بچه ها ضعیف می شود. اگر نتوانم در خط بجنگم الااقل اینجا باشم ، در سختی هایشان شریک باشم . من خیلی عصبانی شدم . باورم نمی شد .
گفتم: هر کس زخمی می شود می رود که رسیدگی بیشتری بشود. اگر میخواهید مثل دیگران باشید ، لااقل در این مسئله مثل دیگران باشید . ولی مصطفی به شدت قبول نمی کرد . می گفت: هنوز کار از دستم می آید . نمی توانم بچه ها را ول کنم در تهران کاری ندارم .
🍃❄️🍃❄️🍃❄️🍃❄️🍃
حتی حاضر نبود کولر روشن کنم . اهواز خیلی گرم بود و پای مصطفی توی گچ . پوستش به خاطر گرما خورده شده بود و خون می آمد ، اما می گفت: چطور کولر روشن کنم وقتی بچهها در جبهه زیر گرما می جنگند؟
همان غذایی را میخورد که همه میخوردند. و در اهواز ما غذایی نداشتیم.
. یک روز به ناصر فرج اللهی "که آن وقت با ما بود و بعد شهید شد" گفتم: این طور نمیشود . مصطفی خیلی ضعیف شده ، خونریزی کرده ، درد دارد . باید خودم برایش غذا بپزم . و از او خواستم یک زود پز برایم بیاورد.
ادامه دارد...💕😉
🖊:نقل از همسر شهید مصطفےچمران👌😍
#ڪپےبدونذڪرمنبع
#شرعاحــــراماست...
[•📙•] @Heiyat_Majazi