eitaa logo
هیئت مجازی 🚩
3.9هزار دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
2.7هزار ویدیو
415 فایل
ˇ﷽ شبیھ بوی گُـل است این‌جا؛ براے پروانگےهاے تو در مسیرِ او...🦋 💚˹ از ؏ـشق بخوان @ASHEGHANEH_HALAL ˼ ‌ ‌‌🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼ . . شما براے ما نعمتید...😌🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از رصدنما 🚩
Mahmoud Karimi - Koja Mikhay Beri Chera Mano Nemibari (128).mp3
5.4M
┄━•❥ ﷽ ❥•━┄      😭 نمیشه باورم ڪہ وقت رفتنه تموم این سفر بارش رو شونہ منہ... کجا میخواے برے چرا منو نمےبرے حسیـــــن این دم آخرے چقدر شبیه مــــــادرے . . .💔😔 قرارمون چے شد ڪہ بےقراره هم باشیم حسیــــــن هرچے ڪہ پیش اومد باید ڪنار هم باشیم . . .💔😔 آهسته تر برو بذار منم باهات بیام حسیــــــن دیگه نمیکشه پاهام که پا به پات بیام . . .💔😔 . . ڪار بـــراے امام زمانم خستگـــے ندارد👇 ☘| @Asheghaneh_Halal 🍂| @Heiyat_Majazi 🖤| @Rasad_Nama
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
{• 🌱 •} . . /⚠️/نبینید کھ نااُمید بشید☝️ \🎶\ببینیم‌وبشنویم‌کھ‌ تغییرڪنیم:)‼️ . . •⏱• اولِ راهیآ؛ اینجا تپشے از نو 👇 [°•💓•°] @heiyat_majazi
هیئت مجازی 🚩
【• #قصه_دلبرے📚 •】 #فتح‌خون #قسمت‌شانزدهم ـ ای نامردمان مردم نما ، ای آنان که همچون اطف
【• 📚 •】 خون حسین واصحابش کهكشانی است که بر آسمان دنیا راه قبله را می نمایاند . بگذار اصحاب دنیا ندانند . کِرم لجن زار چگونه بداند که بیرون از دنیایی که او تن می پرورد ، چیست؟ زمین و آسمان او هم ن است ، و اگر او را از آن لجن زار بیرون کشند ، می میرد. امت محمد را آن روز جز حسین ملجاً و پناهی نبود. چه خود بدانند و چه ندانند ، چه شكر نعمت بگزارند و چه نگزارند . واقعه عاشورا دروازه ای از نور است که آنان را از ظلم آباد یزیدیان به نورآباد عشق رهنمون می شود... اگر نبود خون حسین ، خورشید سرد می شد و دیگر در آفاق جاودانه شب نشانی از نور باقی نمی ماند... حسین چشمه خورشید است . شمار نامه ها تا آنجا افزایش یافت که حجت ظاهر تمام شد و امام را ناگزیر داشت که پاسخ دهد سخن :» شما این بود که ما را پیشوایی نیست و مرا انتظار می کشید که به سوی شما بیایم ، شاید که خداوند بدین سبب شما را بر حق و هدایت گرد آورد. اکنون برادر و عموزاده ام را که سخت مورد وثوق من است به سوی شما گسیل می دارم ، تا مرا از صدق آنچه درنامه های شماست بیاگاهاند و اگر اینچنین شد ، زود است که به جانب شما شتاب کنم . به جان خود سوگند می خورم که امام آن کسی است که در میان مردم بر کتاب خدا حكم کند و مجری عدالت باشد ، حق را بپاید و خود را برآنچه مرضی خداست حفظ کند .« امام این به نامه را » مسلم بن عقیل « سپرد و او را همراه با » قیس بن مسهر صیداوی «روانه کوفه ساخت . آیا باید همه آنچه را که بر این دو مظلوم رفت باز گوییم؟ مسلم بن عقیل با همه دشواری هایی که در راه داشت و ذکر آنها به درازا می کشد به کوفه رسید، اما با فاصله چند روز عبیداهلل بن زیاد نیز خود را به کوفه رساند. نوشته اند : » مسلم به کوفه درآمد و درخانه مختار بن ابی عبیده ثقفی سكونت کرد . شیعیان دسته دسته به خانه مختارمی آمدند و او نامه حسین را برای آنان می خواند و آنان می گریستند و بیعت می کردند . مورخان شیعه و سنی در شمار بیعت کنندگان به اختالف سخن گفته اند و بعضی به راه مبالغه رفته اند . رقم بیشتر ، تمام مردم کوفه وکمتر از آن یكصد هزار و هشتاد هزار و کمترین رقم دوازده هزار نفر است ... }مسلم { وقتی استقبال مردم شهر را دید به حسین نوشت : به راستی مردم این شهر گوش به فرمان و در انتظار رسیدن تواند .« این آغاز کار بود و اما پایان آن را شنیده اید ! جاسوسان که عبید اهلل را از نهانگاه مسلم خبر دادند ، عبیداهلل » هانی بن عروه « را به قصر کشاند و او را واداشت که مسلم را تسلیم کند .هانی •• بھ‌قلمِ‌دݪنشینِ:سیدمرتضےآوینے •• ،ڪربلا🙃🤚 ✅⇜ :) {•🍃🥀•} @heiyat_majazi
هیئت مجازی 🚩
【• #قصه_دلبرے📚 •】 #فتح‌خون #قسمت‌هفدهم خون حسین واصحابش کهكشانی است که بر آسمان دنیا راه قبله را
【• 📚 •】 استنكاف کرد و مجروح و خون آلود به زندان افتاد... مسلم دانست که دیگر درنگ جایز نیست و باید ازنهانگاه بیرون آید و جنگ را آغاز کند . جارچیان شعار » یا منصور اَمِت « دادند. و یاران مسلم ازهر سوی گرد آمدند. مسلم آنها را به دسته هایی چند تقسیم کرد و هر دسته ای را به یكی از بزرگان شیعه سپرد . دسته ای ازاین جمعیت به سوی قصر ابن زیاد هجوم بردند ... » ابی مخنف « از » یونس بن اسحق « و او از عباس جدلی » « روایت کرده است که گفت: »ما چهار هزار نفر بودیم که همراه با مسلم بن عقیل برای دفع ابن زیاد به قصر االماره هجوم بردیم، اما هنوز بدانجا نرسیده بودیم که سیصد نفر شد م ... مردی م با شتاب پراکنده می شدند و مسلم را وا می گذاشتند ، تا آنجاکه زن ها می آمدند و دست پسران یا برادران خویش را می گرفتند و به خانه می بردند و مردان نیز می آمدند و فرزندان خویش را می گفتند که سر خویش گیرید و بروید که فردا چون لشكر شام رسد ، در برابر ایشان تاب نخواهیم آورد ... و کار بدینسان گذشت تا هنگام نماز شد . آنگاه ک ه مسلم نماز مغرب را در مسجد ادا کرد از آن جماعت جز سی تن با او نمانده بودند و آن سی تن نیز بعد از نماز پراکنده شدند تا آنجا که مسلم چون پای از باب کِنده بیرون نهاد هیچ کس با او نبود شاید در ا.« ین روایت ، عباس جدلی کار را به اغراق کشانده باشد تا از تنهایی و غربت مسلم درکوفه تصویری هرچند دردناك تر بسازد ، چرا که ما می دانیم از اصحاب کربالیی امام عشق که در عاشورا با او به شهادت رسیدند ، بودند مردانی چون » حبیب بن مظاهر » و « مسلم بن عوسجه « که در کوفه نیز مسلم را همراهی می کردند ... اما چه شد که چون مسلم بن عقیل از مسجد بیرون آمد ، هیچ کس با او نبود؟ خدا می داند . روایات در این باره گویایی ندارند. اما آنچه که از پاسخ گفتن به این سؤال مهم تر است ، این است که ما بدانیم چرا مردم کوفه با آن شتاب از گرد مسلم پراکنده شدند . چنان که نوشته اند ، در آن ساعت که مردم قصراالماره را در محاصره گرفتند ، تنها سی تن از قراوالن و بیست تن از سران کوفه و خانواده ابن ی زیاد در آنجا بودند . چه شد که این جمعیت چند هزار نفری نتوانستند کار را یكسره کنند و آن همه درنگ کردند که ... گاهِ نماز مغرب رسید و آن شد که شد ؟ برای پاسخ دادن به این سؤال باید مردم کوفه را شناخت . آنچه از بازنگری تاریخ کوفه برمی آید این است که مردم کوفه همواره در برابر امیران ستمكار ناتوان بوده اند •• بھ‌قلمِ‌دݪنشینِ:سیدمرتضےآوینے •• ،ڪربلا🙃🤚 ✅⇜ :) {•🍃🥀•} @heiyat_majazi
【• 💕 •】 . . ⭐️📿 آیةالله مظاهری : 🔶 نماز شب از این جهت که یک عبادت بیش از حدّ انتظار و زائد بر وظیفه است، انوار الهی را در قلب انسان متجلّی می‌نماید و او را به مقام قرب الهی می‌رساند. . سیم دلتو ــوصل ڪن😌👇 [•🍃🌙•] @heiyat_majazi
تموم نشده ها تازه شروع شده این مصیبت تازه شروع شده اون شبایی که گفتیم دختر سه ساله حالا تازه در کنار عمه و خواهرش معنای یتیمی رو میخواد درک کنه اینهمه شب گریه کردی برای ظهر امروز به یاد قلب داغدار حضرت زینب هستی؟ به یاد وحشت خرابه ها به یاد اسیری اهل بیت امام حسین به یاد خار مغیلان به یاد بیمار کربلا
شده شب خواب ببینی یکدفعه بیدارشی بلرزی از ترس؟
حالا فکر کن قلب کوچیک یه دختر سه ساله بعد از گذشتن ازین خرابه اونم چی؟ دست بسته پا برهنه باید غم و سنگینی سر بریده رو به خودش ببینه
همه خسته نالان مصیبت دیده به یاد بیار تل زینبیه رو که خانومی به نوک پنجه قدش رو بلند میکرد تا ببینه چی به سر برادرش دارن میارن میدونی که چیا گذشت به امام حسین؟ حالا حال و روز خواهر در مصیبت برادر چطور میتونه باشه؟؟؟؟ اون هتک حرمت ها ناجوانمردی ها رو دیده حالا به شب رسیده این ظهر
تو شب آدم تنهاییشو مصیبتشو غصه هاشو بیشتر به خودش میبینه
هنوز قلبت سر جاشه؟ یا بگم تا بدونی تموم نشده
خیمه ها رو سوزوندن؟ دیروز تو هیئت شنیدم: دوتا خواهر دست به گردن هم تو آتش خیمه بودن خیلی هم بزرگ نبودن اما این خواهرانگی بینشون رو تصور کن مرداشون نبودن همه شونو به شهادت رسونده بودن خودشون بودن تک و تنها اون دوتا دختر فرزندان مسلم بودن
چقدر از این مظلومیت بگم؟
خودم که فقط به پای برهنه روی خاری که توتاریکی شب دیده نمیشه و دستی که بستنو مدام میکشن فکر میکنم اشکم سرازیر میشه
تو اون بحبوحه ی جنگ از نمازش گذشت که حالا ما تو این دوره زمونه شب عروسیه شب تولده سرکاریم تو مجلسیم یا خسته ایم نمازمون رو میذاریم قضا بشه
تازه امشب تموم اون روضه های سنگینی که شنیدی رو به یاد بیار شب داغ رو سنگین تر میکنه الانه که باید به یاد بیاری و گریه کنی
تکیه های محله تونو جمع کردن؟ هیئت هاتون تموم شد؟ لباس مشکی ها از تن در اومدن؟
بمیرم برای صاحب عزا که تازه عزادار شده و ماها مجلسی نداریم دعوتش کنیم بگیم آقا بیا به مجلس ما با هم برای جدت برای اسرای کربلا برای شهدا برای قلب زینب گریه کنیم
نذار امام زمان تنها باشه منو تو که نمردیم اونموقع نبودیم دختر سه ساله رو بغل بگیریم نوازشش کنیم بگیم بیا قلم دوشت کنم به پای من خار بره به پای نحیف و کوچیک تو خار نره
بچه خردسال دوروبرتون دارید؟ دیدید که پوستش نرمو لطیفه دیدید که از پاشنه تا سر انگشتت فقط اندازه کف دست ماست
نمیریم برای این سه ساله چیکار باید کنیم؟
حالا ازینجا به بعد خواستی گناه کنی یکم یاد این بچه بیفت خجل شو دست از گناه بردار شمارو به خدا بعد محرم نشید همون آدمی که بودید به خودمم میگما از کجا بدونیم آخرین محرم زندگیمون نیست؟ تو خبر داری چقدر عمر میکنی یامن؟
خواستی کار خیری کنی به یاد این بچه کار خیرتو انجام بده به یاد پدرش
شنیدید که برخی میگن تا سر بریده پدر رو مقابلش گذاشتن قالب تهی کرد و جان از بدنش رفت