eitaa logo
هیئت مجازی 🚩
4هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
2.6هزار ویدیو
415 فایل
ˇ﷽ شبیھ بوی گُـل است این‌جا؛ براے پروانگےهاے تو در مسیرِ او...🦋 💚˹ از ؏ـشق بخوان @ASHEGHANEH_HALAL ˼ ‌ ‌‌🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼ . . شما براے ما نعمتید...😌🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
🌙 》 💠 از خود امیرالمؤمنین، امام علے(علیه السّلام) روایت شده است کہ فرمودند: 🌸📿 از وقتے کہ از رسول خدا شنیدم کہ فرمود: «نماز شب نور است» هرگز نماز شب را ترک نکردم؛ حتے در یکی از سخت ترین شب هاے نبرد کہ بہ نام لیلة الهریر معروف است. 🌸📿 ایشان در آن شرایط سخت فرشے را پهن کردند و بر روے آن مشغول خواندن نماز شب شدند در حالے کہ تیرهاے زیادے از طرف راست و چپ ایشان میگذشت و هرگز تزلزلے در ایشان ایجاد نکرد و ایشان از جایشان تکان نخوردند تا اینکہ نماز شبشان تمام شد. منبع:📚 منتهے الامال، ج۱، ص۱۵۰، شرح نهج البلاغہ ؏ـمـرے گذشت بعدِ تو و نرفت عادتِ شب زندھ دارے امـ👇 《🍃🕕》 http://Eitaa.com/Heiyat_majazi
[ 📨 ] . . سوره 👈 حدید آیه 👈 1 . . •|♥‌|•نامہ اے از عـاشق بہ معـشوق↯ 💌 | @heiyat_majazi
.↯ 🌿 ↯. . . 69 خداوند مهربان به هر کسی علاقه پیدا کنه، امتحان رو یه جوری میگیره که بتونه پیروز بشه... 💕🌹❤️ و خدا نکنه که پروردگار عالم به کسی غضب بکنه...؛ جوری ازش امتحان میگیره که دیگه پیروز نشه... حتما شکست خواهد خورد... نابود خواهد شد... ⚠️ همیشه باید مراقب باشیم ظلمی نکنیم که خداوند به ما غضب بکنه... اگه به خاطر ستمی که به دیگران کردیم، آه و ناله کسی پشت سرمون باشه، خدا غضب میکنه و روی خودش رو بر میگردونه... آدم خیال میکنه که حالا یه فحشی هم به فلانی دادیم مگه چی میشه! 💢 انگار حواست نیست که این همه گرهی که توی زندگیت افتاده به خاطر همون فحشی بود که دادی! همون تحقیری بود که فلان فامیلت رو کردی! 😒 ⭕️ خصوصا طرف مقابل هر چقدر آدم پاک تر و مومن تری باشه، اثرات وضعیش خیلی بیشتر خواهد بود... . . ↯.♥.↯ یـٰا مـَنْ عِشـقَہُ شِـفٰـاء ..👇 .↯🌱↯. @Eitaa.com/Heiyat_majazi
[• 😃 •] . . °|شرايط سخت ، آدمهاى قوى ميسازه 😍😌 👈"قطعا خیلی قوی تر از گذشته ات هستی"👉 😎😘 ستاره ها بدون وجود تاريكى نميتونن بدرخشن... 🙃🤩 "به وجود تمام تاریکی ها و روشنایی های زندگیت داشته باش" . . @heiyat_majazi |• . [ نــــــــــ🍭ـــــــوش جآنــــ☺️☝️ ]
هدایت شده از رصدنما 🚩
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
∞°° 😜 🤝 :) ∞°° مژده مژده که داره میرسه خرداااد • 🎉🎈° • دست جمع میشیم آزاااد😌😬😂✌️ • 🎈🎉° • یه شعر عالی که ظاهرا تَکراری‌ها رو جزغاله کرده . . .🎊🤩😃😎🎊 . . اینجانب:)وزیر‌خارجهـ‌🤣هستــم😅👇 💬 = Eitaa.com/Rasad_Nama
+اگھ اهل مسائل شیرین سیاسے هستید بسم‌الله☝️😎 - شیریــن؟!!!🤢🤐 +بعلھ😌 اینجآ ما همه‌چیز رو با شیرینی..شکلات..ناپلونے و چاۍ رصد میڪنیم🤪😋😉 👇👇👇😎😎👇👇👇 Eitaa.com/Rasad_Nama Eitaa.com/Rasad_Nama Eitaa.com/Rasad_Nama ☝️☝️☝️😎😎☝️☝️☝️ و همانا کھ رصدنما ڪانال سوم ماست..پس‌عضو شوید تا رستگار گردید😌😅🌵
•🍃⇩ ⇩🔑• . . 🕊•ماه رجب؛ ماه آمادگے براے پرواز! 💫•شب قدر، شب اوج‌گیرے است. اما هواپیما که شب قدر یکدفعه نمیتواند اوج بگیرد! ✈️•کسی اوج مے گیرد که از اول رجب، ڪم ڪم دور موتور را شدیدتر ڪرده باشد تا شب قـدر بتواند پرواز کند! (ره)🎙 ❤️ . . ↫ و عشـق؛ مَرڪب‌ِحرکت‌است‌نہ‌مقصـدِحَرکتـ👇 ‌•🔐⇩ Eitaa.com/Heiyat_majazi
[• 📝•] • +🌵 °|• ‌‌‌‏ریاضیات زیباست؛ ۴۱ میشود ۴۲ و ۲۵ میشود ۱۹ پ.ن: تصور نمی کردند انقلاب از ۴۱ عبور کند و ۴۲ را جشن گرفتیم! از ۲۵ سال مهلت فروپاشی اسرائیل هم ۱۹ سال مونده! ✌️ ✌️🏻 :: 🌱 +🌵 • •|♻️|• این تازه شـروع ماجـراست... ↗️ @heiyat_majazi
【• •】 . . +⚠️‌‌ . . •\• ‌انسان نمیتواند غم هایش را کم کند؛ پس باید خودش را زیاد کند :) و همین است که رنج ها می شوند زمینه ساز...👌☺️ . . +⚠️ ↫ ✋🏻         . . | |💚 😌☝️ @‌heiyat_majazi •🍃•☝️•
🕊🍃 [• 🌙 •] . . •\• بندگیمون جوری شده که اگر در محضر خلقِ خدا باشیم شهید‌ زنده‌ایم! ولی اگر در محضر خدا، خلوت خودمون باشیم...؛ الله اکبر! 📿| 🕊| . . 🌷سربازِ آقا نمےمـــونھ‌ تــــــــا ظهور رو ببینھ‌! بلڪھ‌|شهید| مے‌شھ‌ تـ⇜ـا ظهور نزدیڪ شھ‌ @heiyat_majazi 🌿⃟🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.•[🎉♥]•. | 🎊 🎆فرا رسیدن ماه رجب،این ماھ پر فضیلت بر همه شما نورچشمےها مبارڪ!💝 🎊🎊 @asheghaneh_halal .•[🎉♥‌‌]•.
░•. 👳🏻 .•░ . . سوال: آیا ساعت جزء زیور آلات حساب می شه؟ و خانم ها باید اون رو از نامحرم بپوشونن؟🤔⏰ مراجع: آیات عظام امام خمینی،خامنه ای،فاضل، مکارم،وحید: پاسخ: بستگی به عُرف شهر و منطقتون داره اگه عرفا زینب محسوب میشه باید اون رو از نامحرم بپوشونن.🤨 🍃 . . ‌🧐.•░ درمیانِ‌شڪ‌وشبہ‌بارهاگم‌گشتھ‌ام یڪ‌نشانےازخودت؛درجیبِ‌ایمانمـ‌گذار👇 📖.•░ Eitaa.com/Heiyat_majazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
|≡‌📜≡‌| . . 👌🏻یک پیشنهاد موثر برای مبارزه با راحت طلبی✨ 🌀/°این حرف رو هم مثل بقیه حرف‌ها میتونۍ گوش نڪنے!!نترس... . . - خدایا‌نَـزارازدَستِـت‌بِـدَمـ👇 ‌|≡💖≡‌‌| Eitaa.com/Heiyat_majazi
🌙 》 ♻️اسباب توفیق نماز شب: چگونه برای نماز شب بیدار شویم❓🤔 👀👅در طول روز مراقب چشم و زبانتان باشيد تا گناهے نكنيد. (تا توفيق الهے از تو گرفته نشود) امام صادق (ع) فرمودند: 👇 كسے كہ مرتكب گناهے شود از نماز شب محروم ميگردد و بہ درستے كه نفوذ اثر كار ناپسند در انجام دهنده آن از نفوذ چاقو در گوشت سريعتر است». 🍽شبها غذای سبک و مختصري بخوريد. حضرت امير المؤمنين علي (ع) فرمودند: «در سه چيز با سه چيز طمع مكن: ♦️در بيداري شب با پرخوردن. 🔸در نور صورت با خوابيدن در جميع شب. 🔹در امان ماندن در دنيا با همنشيني با فاسقان و فاجران». ▪️در طول روز، تقوا پيشه کنيم، از گناهان صغيره و کبيره پرهيز کنيم، تا توفيق بلند شدن براے نماز شب را بيابيم. 😴هنگام خوابيدن با وضو باشيم، از تلاوت قرآنـ، دعا🤲 📿 وتسبيحات حضرت زهرا (س) و خواندن آية الكرسے و سوره توحيد غافل نشويم و از خدا و ائمہ اطهار (ع) بخواهيم بهـ ما توفيق بيدار شدن را بدهد. ✔️سعے كنيد تمام كارهايتان را قبل از خواب انجام داده باشيد و زود بخوابيد. قبل از خواب حتماً با وضو باشيد. و در رختخواب خود، از خداوند مهربان بخواهيد كه توفيق بيدار شدن براے نماز شب را به شما عنايت كند. 💢سعے كند شب، مخصوصاً شبهاے تابستان كه كوتاه است، زودتر بخوابد و يا در روز كمے استراحت نمايد تا در شب بتواند راحتر براے نماز برخيزد. بهتر است رو بہ قبله بخوابيد و بہ صورت روے زمين نخوابيد. ؏ـمـرے گذشت بعدِ تو و نرفت عادتِ شب زندھ دارے امـ👇 《🍃🕕》 http://Eitaa.com/Heiyat_majazi
.↯ 🌿 ↯. . . 70 ❇️ خداوند مهربان وقتی داره از ما امتحان میگیره در واقع یعنی ما رو آدم حساب کرده؛ یه جورایی یعنی ما رو عضو تیم ملی کرده و داره با ما خوب برخورد میکنه. ⭕️ اگه خداوند متعال کسی رو آدم حساب نکنه ممکنه هیچ سختی خاصی بهش نده. 💢 امام صادق علیه السلام فرمود: فرعونیان کسانی بودند که هفتاد سال از عمرشان می‌گذشت خدا اونها رو به کوچکترین بلائی مبتلا نمی‌کرد... برای چی؟ برای اینکه متوجه نشن چه ظلمی کردند؛ می‌گذاشت آخر سر نابودشون می‌‌کرد.... 🌹 امام صادق ‌علیه‌السلام می‌فرمود: اما آدم خوب روزی یه خطا بکنه، خداوند متعال تا غروب نرسیده او رو دچار یه ابتلایی می‌کنه که زود متوجه بشه و خودش رو جمع بکنه. . . ↯.♥.↯ یـٰا مـَنْ عِشـقَہُ شِـفٰـاء ..👇 .↯🌱↯. @Eitaa.com/Heiyat_majazi
•🍃⇩ ⇩🔑• . . ✨•زیارت امام رضا(ع) ڪـه مشرف میشوید؛ اول میرسید به بست.ارزش بست زیــاد اســــت، چون ورودے حرم است! 💌•رجب مـاه ورودے است. رجب بســــــت است، شعبان صحن است، رمضان حــــرم است، و شب قدر، ضریح است! (ره)🎙 . . ↫ و عشـق؛ مَرڪب‌ِحرکت‌است‌نہ‌مقصـدِحَرکتـ👇 ‌•🔐⇩ Eitaa.com/Heiyat_majazi
[• 😃 •] . . بہ‌من‌بگو‌ڪه‌ هنوز‌لبخـند‌میزنـے!🍃💞😇 چون‌دنیٰا‌بدون‌لبخندت‌ جاے‌زندگےنیست . . .😍😘 . . @heiyat_majazi |• . [ نــــــــــ🍭ـــــــوش جآنــــ☺️☝️ ]
░•. 👳🏻 .•░ . . سوال: اگه موقع خوندن "حمد"و سوره ڪسے بهمون تنه بزنه 😑و بے اختیار ڪمے حرڪت ڪنیم ،نمازمون چه حڪمے دار؟😢😬 پاسخ : آیات عظام امام خمینی،خامنه ای،بهجت،صافے،فاضل،نوری،مکارم: اگه از حالت نمازگزار خارج نشیم ،نماز باطل نیست ولے ذڪردی رو ڪه درحال حرڪت گفتیم ،بنابر احتیاط واجب،باید دوباره در حالت آرامش بدن تڪرار ڪنیم.☺️ 🍃 . . ‌🧐.•░ درمیانِ‌شڪ‌وشبہ‌بارهاگم‌گشتھ‌ام یڪ‌نشانےازخودت؛درجیبِ‌ایمانمـ‌گذار👇 📖.•░ Eitaa.com/Heiyat_majazi
°‌/• 💞 •/° ‌ ‌ نامه رو در مقابل چشمانش به دونیم کردم ومنتظر عکس العملش شدم. او بی آنکه بدونه من چرا این رفتار رو کردم آب دهانش رو قورت داد و بهم خیره شد.کاش الان هم به زمین خیره میشد..کاش خشمم رو نمیدید. من اینی نبودم که او میدید! عین اسبی وحشی درحال لگد پرانی به اطرافم بودم.میدونستم که ساعاتی بعد ازتمام رفتاراتم پشیمون خواهم شد وهر کدام از کلماتی که به زبون میرانم شخصیتم رو لگد مال تر میکنه و گواهی میدهد بر بی خانواده بودنم!ولی من این نبودم!! این اسب وحشی دیوانه من نبودم..انگار میخواستم انتقام کل زندگیم رو از حاج مهدوی بگیرم! کاش یکی رامم میکرد. باید از خودم فرار میکردم. نباید اجازه میدادم بیشتر از این خشم و بعض لگامم رو در دست بگیره. آهسته به فاطمه گفتم :خداحافظ. . و با پاهایی که روی زمین کشیده میشد مسیر کوچه رو طی کردم. فاطمه صدام زد ولی جوابی ندادم.نایی نداشتم.اینقدر جیغ کشیده بودم که حنجره م میسوخت و بی رمق بودم. وارد خیابون شدم.همه با تعجب به صورت غرق اشکم نگاه میکردند و من بی توجه به اونها کنار تاکسی تلفنی ایستادم. گفتم:میخوام برم پیروزی.. راننده با تعجب و پرسش نگاهم کرد وسوار اتومبیلش شد. توی ماشین نشستم. در باز شد و فاطمه کنارم نشست! با تعحب پرسیدم:تو کجا میای؟ _نمیتونم همینطوری با این حال وروز ولت کنم بری..با منم بحث نکن.. دستم رو جلوی صورتم گرفتم و از شرمندگی تا دم خونه گریه کردم.. رفتیم خونه.یک راست رفتم توی اتاقم و روی تخت دراز کشیدم.فاطمه کنارم نشست و نگاهم کرد وبادرماندگی پرسید: _چیکار کنم حالت خوب شه؟ به او پشت کردم. _تنهام بزار.. _خدا ازاون زن نگذره که همچین بساطی راه انداخت. اشکهای داغم یکی بعد از دیگری روی بالش میریخت. فاطمه سرم رو نوازش کرد. _گریه نکن عزیزم.خدا بزرگه..بخدا میفهممت. وقتی دید ساکتم بلند شد و گفت:تو یک کم استراحت کن..من امشب پیشت میمونم. چراغ رو خاموش کرد تا بیرون بره. گفتم:خستم!! دیدی نمیشه؟ دیدی خدا فراموشم کرده؟ او آهی کشید:اینها امتحانه.. به سمتش چرخیدم و ناله سر دادم: چرا هرچی امتحانه سخته تو دنیا سهم منه؟؟!!چرا خدا محض رضای خودشم شده یک استراحت کوچیک به من نمیده؟؟؟ فاطمه به دیوار تکیه داد:آنکه در این درگه مقرب تر است..جام بلا بیشترش میدهند.. _شعر نخون فاطمه. ..شعر نخون..یه چیزی بگو آرومم کنه.. فاطمه آهی کشید و با سوز گفت: _وقتی الان خودم نا آرومم چطوری آرومت کنم؟ و همانجا نشست و باهم زار زار گریه کردیم. میان گریه با شرم گفتم: تو هم فکر میکنی من مسجد اومدم تا حاج مهدوی رو تور کنم؟ اشکهاش رو پاک کرد. _هرگززز...هیچ وقت باور نکردم. موهامو چنگ زدم... _فاطمه برام مهم نیس باقی چه فکری درموردم میکنند...برام مهمه که تو حرفهاشونو باور نکنی. او زانوانش را بغل گرفت. _نظرمنم برات مهم نباشه..تو یک انسانی..احساس داری.میتونی عاشق بشی..یا کسی رو دوست داشته باشی.حتی اگه اون آدم یک عشق محال باشه! ما هممون در دلمون یک عشق یواشکی داریم!شاید هم هیچ وقت به عشقمون نرسیم..ولی اون عشق بهمون حال خوبی میده. فاطمه جوری حرف میزد که انگار از همه چیز خبر داره! البته وقتی غریبه ها باخبر باشند حتما فاطمه هم خبردارشده بوده ولی به روم نیاورده. گفتم: یه جوری حرف میزنی انگار همه چی رو میدونی.. فاطمه آهی کشید. _ من مدتهاست میدونم که تو چقدر درگیر حاج آقایی! با تعحب پرسیدم.:از کجا؟؟ خودش بهت گفت؟! _معلومه که نه!! این چه حرفیه؟ عاشق کوره..ایتقدر تابلو بودی که حدسش زیاد سخت نبود. فقط..فقط خبر نداشتم که خودشم میدونه.. امشب از گفتگوی بینتون فهمیدم! دیگه تحمل اینهمه فشار رو نداشتم.سرم رو گرفتم و دوباره روی تخت با اشک خوابیدم. _رقیه سادات..من حاج آقا رو خیلی وقته میشناسم! او کسی نیست که بخواد آبروی کسی رو ببره! مخصوصا در این یک مورد خاااص! چون اینطوری موقعیت خودش هم به خطر میفته. سروقفسه ی سینه ام درد میکرد.آهسته گفتم:سررررم داره منفجر میشه! لعنت به این اشکها چرا راحتم نمیزارن؟ با عصبانیت گفت: داری خودتو داغون میکنی.تو رو سر جدت تمومش کن... با هق هق گفتم:نمیتونم..آروم نمیشم.توجای من نیستی..نیستی تا ببینی چه قدر بیکسی سخته.تو سایه ی خونواده بالاسرته.اما من بی پناهم..تو گفتی خدا منو در آغوشش گرفته..پس چرا این قدر آغوش خدا نا امنه؟! چرا این قدر دارم اذیت میشم؟! ادامه دارد... ✍بھ‌ قلمِ:ف.مقیمے °\•💝•\° اوست‌گرفتہ‌شهردل من‌بھ‌ڪجاسفربرم...👇 °\•📕•\°‌ Eitaa.com/Heiyat_majaz
°‌/• 💞 •/° ‍ ‌ ‌ در میان هق هق دردناکم فاطمه گفت: هنوزهم میگم! خدا تو رو در آغوش گرفته.ولی تو بش اعتماد نداری.خدا مثل یک مادر،محکم گرفتت و داره از این مسیر خطرناک و سخت عبورت میده.وقتی جات امنه ترس براچی؟تو فقط داری تو آغوش خدا این روزها وصحنه ها رو میبینی. اگه به آغوش خدا اطمینان کنی با خیال راحت فقط تماشا میکنی و بدون ذره ای ترس و اضطراب تو آغوشش آروم میگیری.خدا داره میبرتت به سر مقصد اصلی .اونجایی که عزت هست.آبرو هست.خوشبختی وعاقبت بخیری هست.پس به آغوشش اطمینان کن..که یهو پرت میشی تو روزهای سخت و کم میاری! چقدر حرفهاش رو دوست داشتم.از زیبایی جملاتش هق هقم بیشتر شد و بلند خدا رو صدا زدم:خدااااااایااااا بسه دیگه...منو پروازم بده..آهسته نبر.. فاطمه با گریه از اتاق بیرون رفت وبعد از مدتی با یک لیوان آب برگشت. -جای داروهات کجاست یه قرص بهت بدم آروم بگیری. گفتم فقط تشنمه! لیوان رو گرفتم و تا ته لیوان آب رو سر کشیدم. فاطمه اشکهای قطع نشدنیم رو از گونه هام پاک کرد وبرام آهسته دعا میخوند..نفهمیدم کی خوابم برد. حاج مهدوی در بیابانی خشک خاک میکند.ازش پرسیدم. _چیکار میکنید حاج آقا؟؟ واسه چی زمین رو میکنید؟ عرق روی پیشونیش رو پاک کرد و گفت: میخوام درخت بکارم! با تمسخر گفتم:اینجا که فایده ای نداره! رشد نمیکنه..قد نمیکشه.! خندید.. _اگه خدا بخواد رشد میکنه..میوه هم میده. یک قدم جلو رفتم.. چاله خیلی بزرگ وعمیق بود. پرسیدم:خب پس چرا اینقدر زیاد میکنید؟ گفت: بذرم بزرگه. با تعجب به اطراف نگاه کردم. پرسیدم :کو؟؟ پس چرا من نمی‌بینمش؟ ناگهان او با نگاهی عجیب مرا داخل چاله هل داد ودرحالیکه خاک رویم میریخت با گریه گفت: باید خاکت کنم...شاید خدا ازت یه درختی بسازه... جیغ میکشیدم نه نکنید این کارو..منو زنده به گورم نکنید دارم خفه میشم!! او میون گریه میگفت:نترس فقط اولش سخته..بعدش آروم میگیری و میتونی نفس بکشی.! جیغ بلندی کشیدم و از خواب پریدم. فاطمه با اشک و آه کنار بسترم نشسته بود.چشمهام تار می‌دیدند. با وحشت گفتم:داشت منو خاکم میکرد...داشت منو میکشت.. فاطمه صورتم رو با دستمال خیس مرطوب میکرد و با گریه گفت:نه ...حالش خیلی خرابه..داره تو تب میسوزه... چشمهام رو به سختی تیز کردم.او با کی بود؟ _حامد تو رو خدا زود بیا من دارم سکته میکنم! پرسیدم:کیه فاطمه.؟کی اینجاست؟ فاطمه با گریه گفت:حامد بود.زنگ زدم بهش که بیاد این جاببریمت دکتر..داری تو تب میسوزی..چرا با خودت اینکارو میکنی رقیه سادات چرا؟ خنده ی تلخی کردم و با چشمانی نیمه باز و لبی لرزون گفتم:تقصیر من چیه؟ من کاری نکردم اونا این کارو باهام کردن.. و دوباره از حال رفتم. نمیدونم چقدر گذشت ولی اینبار حامد هم بالای سرم ایستاده بود. _سادات خانوم میتونید بلندشید؟! زبانم نمیچرخید حواب بدم..فقط سردم بود.و فک پایینم بی جهت میلرزید. چشمام هم بازو بسته نمیشد تا اینگونه حوابشون رو بدم.چه بلایی سرم اومده بود؟ گوشه ای آن طرف تر دختر بچه ای بالا پایین میپرید وبلند بلند میخندید.آقام با یک عروسک نزدیک دختربچه رفت و او رو بغل گرفت.دختر رو شناختم.خودم بودم! با تمام توانم صداش کردم :آقااا..اومدی؟؟ چرا فاطمه جیغ میکشید؟ چرا اینقدر بلند گریه میکرد؟ دختر بچه ترسید از صدای جیغش! گفتم:نه آروم تر..بچه ترسید فاطمه! آقام میان سرو صدای فاطمه وحامد بچه بغل رو بروم ایستاد. پرسید:حالت خوبه.؟ خندیدم وگفتم:ازوقتی بزرگ شدم دیگه بغلم نکردی! آقام بچگیهامو پایین گذاشت.دختر بچه دستهامو گرفت.رو کردبه آقام وگفت: _آقا جون رقیه سادات تب داره..ببرش آمپول! آقام نگاهم میکرد .ببرمت دکتر آقا جون؟ لبخندی زدم: خوبم آقاااا چرا فاطمه اینقدر بلند صدام میزد؟ صداش گوشهامو آزار میداد. فک کنم از صداش آقام اینا رفتن. لحظه ای تونستم نگاهش کنم. دستش رو روی دهانش گذاشته بود و با وحشت نگاهم میکرد.خوابم میومد! همه جا تاریک شد..زن هوچی نزدیک تختم اومد.با خشم وعصبانیت بهم ذل زد. چقدر زشت و ترسناک بود. _حیف اون آقات که تو اولادشی!!! گریه کردم. _آقام یه روز بهم افتخار میکنه! فاطمه هم با گریه تاکید کرد.ایشالا ایشالا. .من مطمئنم! زن گلومو گرفت..داشتم خفه میشدم. جیغ زدم..فاطمه هم جیغ میکشید!! حااامد..یک کاری کن الان میمیره... این صدای حامد بود؟؟ _برو بیرون فاطمه. .تو داری وضع و بدتر میکنی... _پس چرا نمیاد.؟؟ دوباره زنگ بزن.. کی رو میگفتن؟؟ میشه حاج مهدوی منظورشون باشه؟؟ راستی چرا من اونها رو نمی‌بینم ولی باقی افراد اینجا رو میبینم؟ اون زن هنوز مثل یک افریط پشت در ایستاده وناخن میجود!منم که اون گوشه دارم بازی میکنم!
بالاخره فاطمه ساکت شد.حالا میتونم با خیال راحت به صدای بازی کردنم در اون گوشه اتاق گوش بدم. خوشحال و شاد وخندانم...قدر دنیا رو میدانم.. اااخ صورتم...کی منو زد؟ چشمامو به سختی وا کردم. ادامه دارد... ✍بھ‌ قلمِ:ف.مقیمے °\•💝•\° اوست‌گرفتہ‌شهردل من‌بھ‌ڪجاسفربرم...👇 °\•📕•\°‌ Eitaa.com/Heiyat_majaz
. ■♡■♡ ♡■♡ ■♡ ♡ این الرجبیون؟ رفقای اهل دل جا نمونید از توفیق این شب برای احسن الاحوال شدنتون برای شروع این سه ماه پر برکت رجب شعبان و رمضان فرصت خوبیست این دعا و دست توسل به امام هادی و امام زمان 🔊قرائت همگانی حدیث شریف کساء پخش مستقیم شبکه سوم سیما👌 شب شهادت پدربزرگشون به نیابت ایشون بخونیم بلکه تسلی قلب داغدار امام زمانمون بشیم🖤 بسم الله...
🌙 》 🌷نماز شب در روایات🌷:👇 ابن ابے يعفور (راوى حديث ) مے گويد بہ حضور امام صادق (عليه السلام ) عرضه داشتم قربانت شوم بفرمائيد آن ساعتے كه نزديكترين ساعات انسان است به خدا و خدا بہ او نزديك است كدام ساعت است ؟ فرمود: چون آخر شب برخيزد در حالے كہ چشمها در خوابند، وضويے شاداب گرفته و در عبادتگاه خود بايستد و با توجه قلبى به خدا تكبير نماز گفتہ و با تلاوت فرازهايے از قرآن دو ركعت نماز بهـ جاے آورده و آنگاه برخيزد براے ادامه نماز، در اين هنگام از سوے آسمان از جانب عرش ، اين ندا برخيزد: اى بنده خدا خوان ، الان ، احسان و خير از جانب عالم ملكوت بر سرت در حال فروريختن است ، فرشتگان از كنار قدمهايت تا عنان آسمان اطرافت را گرفته اند. 📚منبع: رساله لقاء اللہ ، ص 171، بحارالانوار، ج 87، ص 158، حديث 46. ؏ـمـرے گذشت بعدِ تو و نرفت عادتِ شب زندھ دارے امـ👇 《🍃🕕》 http://Eitaa.com/Heiyat_majazi
🦋🌈 [ 📨 ] . . سوره 👈 مزمل آیه 👈 ۱۱ . . •|♥‌|•نامہ اے از عـاشق بہ معـشوق↯ 💌 | @heiyat_majazi 🦋🌈