⟮ #ازخالق_بهمخلوق ❊ ⟯
🌿 وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنًا
👥 با مردم
😌 قشنگ حرف بزن!
💕 سورہ بقرہ،آیہ ۸۳
-اۍ کھ به هنگام درد،
راحـتِ جانـے مَـرا..♡
♥️⃢🍃' Eitaa.com/Heiyat_Majazi
°| #دل_آرا 🔮🍃 °|
.
.
سعے ڪنید پـزِ کتابــهایی
کہ خواندهاید را ندهیــــد
به کتابهایي که
نخواندھاید فڪر کنید..🛤💡
(ڪسے میدونه؛که میدونه نمیدونه..😶🧐)
#ڪتابخوببخوانیم
.
.
صاحبدل لاینام قلبے
مهمان ابیت عند ربے 🙂
🍃°| Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•[ #کلید_اسرار 🔑 ]•🍃
🙂 نمیشه بهش #اعتماد کرد
چون #خیانت میکنه
✋ اگه قول بده چی؟
🙂 زیرقولش میزنه.
✋ اصلا بیا با خودش حرف بزن.
😔 وقتی حتی حرف میزنه #دروغ
میگه. چه حرفی باهاش بزنم #منافق
اسرار نهفته را دریاب😉
🍃🔑]• Eitaa.com/Heiyat_Majazi
|• #خانواده_درمانے🍃 •|
وقتی خانومی تحت فشاره، حرف زدن با
شوهرش را موهبتی بزرگ میدونه🤗
ولی اگر مردی تحت فشار و استرس باشه
حرف زدن زنش را دخالت میدونه😬
زن دوست داره صحبت ڪنه و شوهرش
را در آغوش بگیره💁♀
مثلا مرد دوست داره فوتبال ببینه.⚽️
در این مواقع از نظر زن ،مرد بی علاقه و سرده🤦♀ و برعڪس از نظر مرد،زن مزاحم و پرحرفه.🤦♂
این برداشت های مختلف،به خاطر انعڪاس ساختارهای مغزی متفاوت اونهاست.🧠
❌اینڪه متوجه این تفاوت بشید،فشار را از وجود شما و شریڪ زندگیتون بر طرف میڪنه و باعث میشه ڪه دیگه طرف مقابلتون را مورد انتقاد و قضاوت قرار ندین.💑
#خانواده_خوشبخت
.
.
.
در سـاحل آرامش خانوادھ ☺️
🍃💛•• Eitaa.com/Heiyat_Majazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🐚🍃
|• #دل_تڪونے💎•|➺
باربرے ڪه خدا مطیع او بود !♥️
خداﷻمیفرمایند : ﴿أنا مطیع من اَطاعنے﴾
(منمطیعڪسیمڪهاز مناطاعتمیڪنه)
.
.
با ایمان، دلت را
خانه تڪانے وُ زیبا ڪن ☺️👌
🐚🍃Eitaa.com/Heiyat_Majazi ❀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. ⃟ٜٖ👶🏻 •| #نسل_مهدوے🍃|•
شنیــدن چنین جملاتے از زبون این فسقلیا
و بااین ادبیات قشنگ دل آدمـو قلقلڪ میده😍
وجود چنین فرشته هایے
توی هرخونـــه از اوجب واجبــاته☺️💚
پیشنهاد دانلــود📥
قبلش یه آب قند ڪنارتون بذارید
ازشدت شیرین زبونیاشون غش نڪنید😉
.
.
ایرانـم، جـوانـ بمـان😍✌️
°•👶🏻🍼•°Eitaa.com/Heiyat_Majazi
هدیــه هاے خدا
هروقت وارد زندگیمون بشن
خیــر و برڪت رو به زندگیمون میارن...
جنین تموم حرفا و احساسات مادر رو متوجــه
میشــه مراقب دل جنین کوچولومون باشیم ڪه
دل آزردهش نڪنیم.☺️💚
#سقط_جنین
🍃🎐•|
#شـبهاے_بلھبرون✨
رزمندهها برگشته بودن عقب
بیشترشون هم راننده ڪامیون
بودن که چند روزی نخوابیده
بودن.
ظھر بود و همه گفتند نماز رو
بخونیم و بعد بریم برای استراحت.
امام جماعت اونجا یڪ حاج آقای پیری
بود که خیلی نماز رو ڪند مےخوند.
رزمندههای خیلے زیادی پشتش
وایستادن و نماز رو شروع ڪردند.
آنقدر ڪند نماز خواند ڪه
رکعت اول فقط ۱۰ دقیقهای
طول ڪشید! وسطای رکعت
دوم بود ڪه یکے از رانندهها
از وسط جمعیت بلند داد زد:
حاجججججییییے جون مادرت
بزن دنده دوووو😭😂
شھـادت سنگـ را بوسیدنے ڪرد 🙃👇
🍃🎐•| Eitaa.com/Heiyat_Majazi
°| #دل_آرا 🔮🍃 °|
.
ماےِقلعـہداریم
توسینـہهامون بـہنام دل
تمامخوبیاو زشتیها
اومدهبراےتسخیردل
تمامواجباتومحرمات
اومدهبراےآبادانـےیاویرانـے دل
ایندلمامثلیـڪاقیانوسـہ
پنجتارودخونـہداره یکیشچشمِ!
هرآنچـہدیدهبیند
دلڪندیاد
بسازمخنجرےنیششزِفولاد
آقاخنجرنیشفولادوچیـڪارڪنم؟!
زَنَمبردیدهتادلگرددآزاد :)💛
.
صاحبدل لاینام قلبے
مهمان ابیت عند ربے 🙂
🍃°| Eitaa.com/Heiyat_Majazi
◇ #فتوا_جاتے ⁉️ ◇
رفتہ بودم مسجد نمازم رو تموم کـرده بودم خیرھ شده بودم رو اون دسته ای که دیر رسیده بودن به نماز تا ببینم👀چه شڪلے نماز میخونن😐/:
یکے از خانوما همهچی رو عربی خوند تا رسید به قنوت شروع ڪرد به فارسی دعـ🤲🏼ـا کردن🧐
گفتم مگه میشه؟!!
آخه من اینهمه دعا داشتم و نمیتونستم به عربی تبدیلش ڪنم که ٺو قنوت بخونـم😢
همونجا سری به علامه گوگل زدم😏
آیا مےتوانیم در قنوت نماز به زبان فارسے دعا ڪنیم؟
مقام معظم رهبرے و آیتالله العظمے بھجت (ره):
دعا ڪردن به زبان فارسی در قنوت نماز مانعی ندارد و نماز را باطل نمےڪند.😃
❗️(البته در نظر داشته باشید که بعضی از مراجع نظرشون متفاوته)❗️
جرعهاے از فنجانِ ایمانشناسے😋☕️
📜•°》Eitaa.com/Heiyat_Majazi
هیئت مجازی 🚩
[ #قصه_دلبرے 📚••] ⃟ ⃟•🪴 ـــــــــ ـ ـ ـ ⸤ نام: #از_سوریه_تا_منا #قسمت_چهل_وششم 🍃 به محض اینکه
[ #قصه_دلبرے 📚••]
⃟ ⃟•🪴
ـــــــــ ـ ـ ـ
⸤ نام: #از_سوریه_تا_منا
#قسمت_چهل_وهفتم 🍃
از صبح درگیر قربانی کردن گوسفندی بودیم که پدرجون و بابا خریده بودند. آرام و قرار نداشتم و دلتنگ صالح بودم. هرچه با هتل تماس می گرفتم کسی پاسخگو نبود و این مرا دل آشوب کرده بود."مگه میشه حتی یه نفر اونجا نباشه که جواب بده؟!" گوشی صالح هم که خاموش بود. به هر ترتیبی بود ساعت انتظارم را به ظهر رساندم. علیرضا و سلما کباب را درست می کردند و پدر جون و بابا سهم فقرا را بسته بندی می کردند. من هم در حین انجام کارهایم، کنار تلفن می نشستم و مدام شماره ی هتل را می گرفتم. زهرا بانو کلافه شده بود.
ــ شاید شماره رو اشتباه گرفتی
ــ نه زهرا بانو... خودم ده بار با همین شماره با صالح حرف زدم الان کسی جواب نمیده
مشغول خوردن ناهار بودیم که با شنیدن خبری از اخبار سراسری ساعت 14، لقمه توی دهانمان خشک و سنگ شد. توی منا اتفاقاتی افتاده بود که قابل باور نبود و به قول گوینده ی خبر، اخبار تکمیلی هول محور این خبر هولناک هنوز به دستشان نرسیده بود. مثل مرغ سر کنده از روی سفره بلند شدم و دویدم به سمت تلفن... چندین بار شماره را تا نیمه گرفتم، اشتباه می شد و دوباره می گرفتم. سلما لیوان آب را به سمت من گرفت و گوشی را از دستم کشید.
ــ چیکار می کنی مهدیه؟؟؟؟؟ بیا یه کم آب بخور...
با چشمانی خشک و حریص به سلما خیره شدم. سلما صدایش را بالا برد و گفت:
ــ چیه؟ دوباره می خوای فرضیه سازی کنی؟ از کجا معلوم که صالح هم تو اون اتفاق بوده؟ می خوای برای خودت دلشوره ایجاد کنی؟
ــ سلما نشنیدی گفت زائرای ایرانی هم بین اون اتفاق بودن؟ اگه کاروان صالح اینا هم رفته باشه اوناهم گیر افتادن. اصلا اینا چرا تلفن رو جواب نمیدن؟ مطمئن باش اتفاقی افتاده نمی خوان جوابگو باشن.
ــ تو مگه شماره ی رئیس کاروان رو نداری؟
ــ دارم...
قبل از اینکه سلما حرفش رابزند به اتاق دویدم و موبایلم را آوردم و به صفحه ی مخاطبین رفتم. این هم بی فایده بود. یا ارتباط برقرار نمی شد و یا اگر برقرار می شد کسی جواب نمی داد. عصبی و هراسان بودم و دلم هزار فکر و خیال ناجور داشت. تلویزیون را از شبکه ی خبر جدا نمی کردیم. مدام همان خبر را تکرار می کردند. غذاها سرد شده بود و کسی دست به بشقاب غذایش نزده بود و سفره همانطور پهن بود. بابا گفت:
ــ مهدیه جان با سلما سفره رو جمع کنید گناه داره بی حرمتی میشه.
زهرا بانو بلند شد و گفت:
ــ نمی خواد. خودم جمعش می کنم شما شماره رو مدام بگیرید شاید خبری شد
هر چه بیشتر شماره ها را می گرفتیم بیشتر نا امید می شدیم. صدایی توی ذهنم پیچید" خدایا صالحم رو از گزند حوادث سوریه حفظ کن" "خدایاااااا
این چه دعایی بود که من کردم؟! مگه خطر فقط تو سوریه در کمین صالحم بود؟ ای خدااااا"
ادامه دارد...
#نویسنده_طاهره_ترابی
[⛔️] ڪپے تنهاباذڪرمنبعموردرضایتاست.
•
•
سایهے ڪتاب رو سَرتون باشه🤓
📗••]Eitaa.com/Heiyat_Majazi
هیئت مجازی 🚩
[ #قصه_دلبرے 📚••] ⃟ ⃟•🪴 ـــــــــ ـ ـ ـ ⸤ نام: #از_سوریه_تا_منا #قسمت_چهل_وهفتم 🍃 از صبح درگی
[ #قصه_دلبرے 📚••]
⃟ ⃟•🪴
ـــــــــ ـ ـ ـ
⸤ نام: #از_سوریه_تا_منا
#قسمت_چهل_وهشتم 🍃
تا صبح فردای آن روز پلک روی هم نگذاشتم. هیچ شماره ای پاسخگویمان نبود و مسئول کاروان هم موبایلش خاموش بود. کنار تلفن نشسته بودم و مدام تماس می گرفتم و ناامیدتر می شدم. آنقدر گریه کرده بودم که چشمانم باز نمی شد و می سوخت. پلکم ورم کرده بود و روی گونه ام سوزش بدی داشت. شوری اشک گونه ام را سوزانده بود و سرخ شده بود. وقت اذان صبح بود. نای بلند شدن نداشتم. بغض داشتم و پاهایم سست بودند. لعنت بر شیطانی گفتم و بلند شدم. سجاده ام را کنار تلفن پهن کردم. موبایلم هم کنار سجاده بود. عجب نمازی... قامت که بستم شانه هایم لرزید. با اشک و زجه نمازم را خواندم. سرم را روی مهر گذاشتم و سجده کردم. آنقدر خدا را التماس کردم که از خدا خجالت می کشیدم و نمی توانسنم سرم را از سجده بردارم. "خدایا... یا ارحم الراحمین. تو رو به عظمت کبریاییت قسم. تو رو به ذات اقدست قسم ای خدااااا صالحم رو بهم برگردون. من خیلی نادون بودم ای خدا. من یه انسانم و در برابر حکمت و درایت تو خیلی ناچیزم... دعای احمقانه ی منو به پای همین نادونی بذار... من فقط برای ماموریت سوریه اش دعا می کردم. ای خدا من صالحم رو از خودت می خوام..."
سر سجاده خوابم برده بود...
به ساعت که نگاه کردم 8صبح را نشان می داد. پتوی نازکی رویم انداخته بودند و هنوز سجاده پهن بود. می دانستم کار سلماست. خانه ساکت بود. " یعنی کجا رفتن؟" بلند شدم و همانطور دوباره کنار تلفن نشستم و شماره را گرفتم. هتل که جوابگو نبود. چندین بار هم شماره مسئول کاروان را گرفتم. دو بوق ممتد می خورد و قطع می کرد. تا اینکه صدای مردی توی گوشی پیچید. تمام تنم یخ زد و زبانم قفل شد. طولی نکشید که دوباره قطع شد
با سلما تماس گرفتم.
ــ الو سلما... سلام
ــ سلام عزیزم خوبی؟
ــ کجایی تو دختر؟ پدرجون کجاست؟
ــ با علیرضا اومدیم سازمان حج و زیارت. اینجا خیلی شلوغه و وضعیت اسفناکیه هنوز آمار دقیق و علت این اتفاق معلوم نیست. ان شاء الله بتونیم خبری بگیریم. پدرجون هم رفته امامزاده. گفت میرم دعا کنم... دلش خیلی گرفته بود. تو بهتره خونه بمونی. شاید کسی زنگ بزنه. جویای اخبار هم باش. الو... الو مهدیه؟!
آنقدر بغض داشتم که بدون حرفی تماس را قطع کردم
ادامه دارد...
#نویسنده_طاهره_ترابی
[⛔️] ڪپے تنهاباذڪرمنبعموردرضایتاست.
•
•
سایهے ڪتاب رو سَرتون باشه🤓
📗••]Eitaa.com/Heiyat_Majazi
⟨ #ڪتابچه📚🌱'' ⟩
برای وقتایے ڪه
راه شیعهبودن رو گم مےڪنے،
این ڪتاب ڪمڪ خوبیه 💚😉
.
.
فڪر خوب همراه با
معرفےِ ڪتابهاے خوب😁👇
●📖⨾ Eitaa.com/Heiyat_Majazi
5CF40716-89D3-4DA6-B197-3B08050BE4C2.wav
478.3K
「 #ڪد_عاشقے🔖•Γ
درس فراموش نشود . . .
📳🎧 #امام_خامنه_اے
😃🌱همــراه اول ⬅️
ارسال ڪد 98765 به شماره 8989
😍🌱ایراݩــسل⬅️
ارسال ڪد 4414480 بہ شماره7575
😌🌱رایتــل⬅️
ارسال کد 27565 بہ شماره 2030
#لبیک_یا_خامنه_ای 🍃💞
.
.
آقای قاضے ما فقط یهـ
آهنگ تیلفُونِ خاص مےخواستیم🙄👇
◍📱Eitaa.com/Heiyat_Majazi
《°• #وقت_بندگی 🌙•°》
.
■ سختے ڪشیدن براے نمازشب
▪︎شیرین ترین عبادت آن است ڪه با سختے و زحمت همراه باشد؛
▪︎چنان ڪہ گفتہ اند: اَفضَلُ الاَعمالِ اَحمَزُها؛
▪︎با فضیلت ترین عمل ها، سخت ترین آنهاست.
📚همان، ج۶۷، ص۱۹۰
.
میخوانمتـ به مهربانے
ڪه خود مهربان ترینے😇
•°》Eitaa.com/Heiyat_Majazi
⟮ #ازخالق_بهمخلوق ❊ ⟯
♥ بہ غیر من ڪسے
💪 ڪارتو راہ نمے ندازہ!
🌿 سورہ اسراء، آیہ ۲
-اۍ کھ به هنگام درد،
راحـتِ جانـے مَـرا..♡
♥️⃢🍃' Eitaa.com/Heiyat_Majazi
{ #دل_آرا 🌼' }
ــ قرار گذاشتهبودیم
امروز بریم بیرون🎡🍬
اوه اوه! نیم ساعت دیرم شدھ بود
نمیدونے چقدر دوییـ🏃🏿♂ـدم
تا سر وقت برسم😲
+آها😅
خوبه..
ــ چیه؟ تو فڪری..
+ها؟!نه نه هیچی😅💔
داشتم فڪر مےکردم
چقد واسه سر وقت رسیدن به قرارامون تلاش مےکنیم و هی نگرانشیم..ولی..
ــ ولی چی؟!
مگه بده آدم آن تایم باشه؟🧐
+آخـه..
تایم مهمترین قرارمون
خیلی وقته گذشتھ..
ولی حتی حواسمونم نیست بهش!
اینبار ڪسے که منتظرمونھ....
دوست و رفیقمون نیستاا
آقامونه..!
اماممون..
همه زندگیمون..
همونی که گِل سرشتمون از وجودشه..
رزقمون و از سفرھ اون داریم
سر قرار ڪه نرفتیم هیچ!
خیلے شبا جای من و تو برا گناهامون گریهام میڪنه..💔💔🙂
#دقیقاحواسمونپیِچیه؟؟!!
#اماممونغایبه!
#میفهمیم؟!
.
.
شبیھ عطر چاۍ داغِ
پیچیدھ در برف . .☕️🍀
➺ Eitaa.com/Heiyat_Majazi
°•| #سر_به_مهر 💚|°•
از منت هاے خداوند به انسان این است🕋
ڪه به بندهۍ خودش لطف ڪرده و معرفت شڪرگذارۍ رو یاد داده تا از مرز بین حيوان بودن خارج بشه.😌
و ما رو به سمـت اخـلاص در توحـيد هدايت ڪرده، گـرچه این هدايت به ڪمڪ سفراے الھی انجام شده ولی تا زمینه فطرۍ آمـاده نـباشـه هدايت انبيا تاثیرۍ نداره.❌
میشه گفت ڪه ڪشف باطن جھان و غیب
عـالَـم فقط با شنـاخت باطن درونۍ ممڪن
میشه و حجاب ها و پرده هاے زیادۍ وجود داره ڪه انسان باید براے معرفت نفس خود اون ها رو ڪنار بزنه.🔓
پیامبر مھربانی هاﷺ فرمودند:
مَن عَرَفَ نَفسِهِ فَقَد عَرَفَ رَبِّهِ💚
#دعایاول
.
.
ڪلامے از مولا☺️
💚•°|Eitaa.com/Heiyat_Majazi
⊱•| #طبیب🍏 |•⊰
سلاااام 😊✋
تاحالا راجب نحوه درست آب نوشیدن شنیدین؟!
لابد پیش خودتون میگید ڪه
مگه آب هم روش داره براے نوشیدن!😳
بلـــه!
✍رسول خدا صلے الله علیه و آله وسلم فرمودند
💧آب را هنگام نوشیدن ، جرعه جرعه
بنوشید و یڪباره سر نڪشید ، چونڪه
باعث ناراحتے ڪبد میشه😱
دقت فرمودے!؟😬
پس از این به بعد مراقب باش😌👌
منبعش هم👇
📚ڪتاب شریف الڪافے جلد ۲
یاعلے👋💙
.
#با_طبیب_سالم_باش😌
یڪ قدم تا سلامتے😉👇
🍏⊱••| Eitaa.com/Heiyat_Majazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🐚🍃
|• #دل_تڪونے💎•|➺
﴿نَحنُ ڪَهفٌ لِمَنِ اَلتَجَأ إلَیْناٰ﴾
هر ڪسے بہ ما پناھ ببره
ما پناهگاهشیـــــــــم . . !♥️
.
.
با ایمان، دلت را
خانه تڪانے وُ زیبا ڪن ☺️👌
❀🐚🍃Eitaa.com/Heiyat_Majazi ❀
🍃🎐•|
#شـبهاے_بلھبرون✨
شهادت هدف نیست،
شهادت پاداش است؛
پاداشِ گذاشتنِ جوهرهیِ وجود
به پایِ اعتلایِ اسلام ..
.
.
شھـادت سنگـ را بوسیدنے ڪرد 🙃👇
🍃🎐•| Eitaa.com/Heiyat_Majazi
4_5974575662248234007.m4a
10.14M
••| #دل_صدا 🎼 |••
کسے ڪه تحصیل علم مےڪنه، یا هرروز قساوت قلبش بیشتر مےشه یا هرروز طراوت قلبش بیشتر مےشه..🌿
•مواظب این افعے باشید! ڪدوم افعے؟ گوش بده تا بدونے😉🌼
🔅 یه راهڪار هم برای افزایش انگیزه نسبت به مطالبے که پرجاذبه نیستن برای مخاطبایے ڪه نزدیڪ امتحاناتشونه😌✋
.
.
ندیدم صدایے
از سخن عشق خوشتر😌🍃
🎧 |•Eitaa.com/Heiyat_Majazi
°| #دل_آرا 🔮🍃 °|
.﷽
دیروزدرخدمتیـڪـےازاساتیدبودم
ایشونمـےگفتند:
اینشهیدعزیزپایهاولودومحوزهروشاگردمبودن
بعدبهشونگفتم:
آقــاآرمانبهنظرماسمتروعوضڪندوروزدیگـہ کهمـےخوانصداتبزننیــااسمتروبهعنوان سخنرانبگنزیادجالبنیستبگن
حجتالاسلامآرمانعلیوردی .
شهید بزرگوار میگـہ:
ڪہحــاجآقــاتــااونروزنیستم..
هیچوقتاونروزنمیاداگربودمچشمعوضمـےکنم .
گویامـےدانستروزےنامشمیشودرمزجــوانان سرزمینشبراےدفاعازآرمــانهایشان!:
.
صاحبدل لاینام قلبے
مهمان ابیت عند ربے 🙂
🍃°| Eitaa.com/Heiyat_Majazi