فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🐚🍃
|• #دل_تڪونے💎•|➺
﴿نَحنُ ڪَهفٌ لِمَنِ اَلتَجَأ إلَیْناٰ﴾
هر ڪسے بہ ما پناھ ببره
ما پناهگاهشیـــــــــم . . !♥️
.
.
با ایمان، دلت را
خانه تڪانے وُ زیبا ڪن ☺️👌
❀🐚🍃Eitaa.com/Heiyat_Majazi ❀
🍃🎐•|
#شـبهاے_بلھبرون✨
شهادت هدف نیست،
شهادت پاداش است؛
پاداشِ گذاشتنِ جوهرهیِ وجود
به پایِ اعتلایِ اسلام ..
.
.
شھـادت سنگـ را بوسیدنے ڪرد 🙃👇
🍃🎐•| Eitaa.com/Heiyat_Majazi
4_5974575662248234007.m4a
10.14M
••| #دل_صدا 🎼 |••
کسے ڪه تحصیل علم مےڪنه، یا هرروز قساوت قلبش بیشتر مےشه یا هرروز طراوت قلبش بیشتر مےشه..🌿
•مواظب این افعے باشید! ڪدوم افعے؟ گوش بده تا بدونے😉🌼
🔅 یه راهڪار هم برای افزایش انگیزه نسبت به مطالبے که پرجاذبه نیستن برای مخاطبایے ڪه نزدیڪ امتحاناتشونه😌✋
.
.
ندیدم صدایے
از سخن عشق خوشتر😌🍃
🎧 |•Eitaa.com/Heiyat_Majazi
°| #دل_آرا 🔮🍃 °|
.﷽
دیروزدرخدمتیـڪـےازاساتیدبودم
ایشونمـےگفتند:
اینشهیدعزیزپایهاولودومحوزهروشاگردمبودن
بعدبهشونگفتم:
آقــاآرمانبهنظرماسمتروعوضڪندوروزدیگـہ کهمـےخوانصداتبزننیــااسمتروبهعنوان سخنرانبگنزیادجالبنیستبگن
حجتالاسلامآرمانعلیوردی .
شهید بزرگوار میگـہ:
ڪہحــاجآقــاتــااونروزنیستم..
هیچوقتاونروزنمیاداگربودمچشمعوضمـےکنم .
گویامـےدانستروزےنامشمیشودرمزجــوانان سرزمینشبراےدفاعازآرمــانهایشان!:
.
صاحبدل لاینام قلبے
مهمان ابیت عند ربے 🙂
🍃°| Eitaa.com/Heiyat_Majazi
◇ #فتوا_جاتے ⁉️ ◇
_سلام و نور و درود😍✋
اقا من الان وضو گرفتم زمانۍ ڪه میخواستم نمازمو ببندم دیدم دستم جوهریه حڪم چیه؟🤨🖊
+بہ بہ سلام علیڪم
خب این رو بگم کہ
اگر ندانید مانع موقع وضو وجود داشتہ یا بعد از وضو ایجاد شده است، وضو و نماز صحیح است.
_صحیح😮
و اما برا غسل چه اتفاقۍ میوفتہ؟🔎👀
+شرط فرقۍنمےڪند
یا بہ زبان سادهتر اینکہ
همان جمله بالا خوانده شود و بجای کلمات وضو کلمہ غسل را جایگزین کنیم.☺️🌺
_بسے بسیار ممنانم😃
جرعهاے از فنجانِ ایمانشناسے😋☕️
📜•°》Eitaa.com/Heiyat_Majazi
هیئت مجازی 🚩
[ #قصه_دلبرے 📚••] ⃟ ⃟•🪴 ـــــــــ ـ ـ ـ ⸤ نام: #از_سوریه_تا_منا #قسمت_چهل_وهشتم 🍃 تا صبح فردا
[ #قصه_دلبرے 📚••]
⃟ ⃟•🪴
ـــــــــ ـ ـ ـ
⸤ نام: #از_سوریه_تا_منا
#قسمت_چهل_ونهم 🍃
ــ الو...
ــ اَ... اَلـ...
ــ ببخشید قطع و وصل میشه. همراه حاج آقا عظیمی؟
ــ بله... بفر... اَلـ...
ــ حاج آقا من همسر صالح صبوری هستم. الو... توروخدا یه خبری بهمون بدید... الو صدامو می شنوید؟
ــ بله... فرمودید از بستگان کی هستید؟
ــ همسر صالح صبوری. حاج آقا اونجا چه خبره؟
ــ والا خواهرم خودم هنوز تو شوکم. خدا برا باعث و بانیش نسازه. نمی خوام دلتون رو بلرزونم اما اینجا اتفاقی نیفتاده، فاجعه رخ داده کار از اتفاق گذشته.
ــ از همسرم چه خبر؟ دیروز تاحالا هیچکی پاسخگو نیست. توروخدا بگید چی شده؟
ــ بخدا خودمم نمی دونم. کاروان ما یه ساعت قبل از اون اتفاق اونجا بودیم. خدا رو شکر کسی چیزیش نشده اما ایرانیای زیادی زیر دست و پا موندن. من زیاد نمی تونم حرف بزنم.
ــ فقط بگید صالح سالمه؟
ــ شرمندم نمی دونم...
دلم فرو ریخت. "یعنی چی؟ اینا که میگن کاروانشون اونجا نبوده؟ پس صالح چی شده؟"
ــ حقیقتش خواهرم... چند تا از آقایونی که ناتوان بودند، اونروز از ما جاموندند و نیومدند منا. ما که برگشتیم گفتن باید مارو ببرید برای رمی جمرات منم نمی تونسنم بقبه رو رها کنم. صالح با چند تا جوون دیگه اونا رو بردن سمت منا الان ازشون خبری نیست. در به در دارم دنبالشون می گردم. الهی که هیچکس نبینه اینجا چه خبره
دلم ضعف رفت و دستم را روی شاسی تلفن گذاشتم. خیره به گل قالی، تصاویر ارسالی از منا، که بیش از صد بار از تلویزیون دیده بودم، از ذهنم گذشت. خدایا یعنی صالح من هم... بی حال و ناتوان گوشه ی دیوار تکیه دادم و زانوهایم را توی شکمم جمع کردم. "یعنی میشه صالحم برگرده؟ الان کجاست؟ زنده س؟ یا..."
بی قرار بلند شدم و چادرم را سرم انداختم و به سازمان حج و زیارت رفتم. کار دیگری از دستم بر نمی آمد
ادامه دارد...
#نویسنده_طاهره_ترابی
[⛔️] ڪپے تنهاباذڪرمنبعموردرضایتاست.
•
•
سایهے ڪتاب رو سَرتون باشه🤓
📗••]Eitaa.com/Heiyat_Majazi
هیئت مجازی 🚩
[ #قصه_دلبرے 📚••] ⃟ ⃟•🪴 ـــــــــ ـ ـ ـ ⸤ نام: #از_سوریه_تا_منا #قسمت_چهل_ونهم 🍃 ــ الو... ــ
[ #قصه_دلبرے 📚••]
⃟ ⃟•🪴
ـــــــــ ـ ـ ـ
⸤ نام: # ⸣
#قسمت_پنجاهم 🍃
#قسمت_پایانی
سه روز بود که از آن فاجعه ی هولناک می گذشت و ما کوچکترین خبری از صالح نداشتیم. پدر جون حالش بد بود و از فشار عصبی به حمله ی قلبی دچار شده بود و در بیمارستان بستری شد. علیرضا و سلما پابند بیمارستان شده بودند و من پابند زنگ خانه و تلفن. امیدم رفته رفته از دست می رفت. خبرهای اینترنتی و اخبار شبکه های مختلف را دنبال می کردم و بیشتر بی قرار می شدم. خودم را آماده کرده بودم برای هر خبری به غیر از خبر مرگ صالح تمام وجودم لبریز از استرس و پریشانی بود و دلم معلق شده بود توی محفظه ی خالی قفسه ی سینه ام. حال بدی داشتم و حسی بدتر از بلاتکلیفی و انتظار را تا آن زمان حس نکرده بودم. "خدایا... سرگردانم... کجا باید دنبال صالحم بگردم. دستم از همه جا کوتاهه... شوهرم تو کشور غریب معلوم نیست چه بلایی سرش اومده. خودت یه نظر بنداز به زندگیمون. تو رو به همون اماکن مقدس قسم... بمیرم برا دلای منتظر شهدای گمنام" با سلما تماس گرفتم و جویای احوال پدر جون شدم. خدا را شکر خطر رفع شده بود اما هنوز به استراحت و بستری در بیمارستان احتیاج داشت. زهرا بانو و باباهم بلاتکلیف بودند. آنها هم نمی دانستند چه کاری از دستشان بر می آید. یک لحظه مرا تنها نمی گذاشتند و با سکوتشان تمام نگرانی دلشان را به رخ می کشیدند. یکی از حاجیان محله مان که قرار بود فردا بازگردد شهید شده بود بنر های خوش آمدگویی رادرآوردند و بنرهای مشکی تسلیت را جایگزین کردند. دلم ریش می شد از دیدن این ظلم و نامردی با مسئول کاروان صالح مدام تماس می گرفتم. خجالت می کشیدم اما چاره چه بود؟ او هم از من خجالت زده بود و هر بار به زبانی و حالی خراب به من جواب می داد و می گفت که متاسفانه هیچ خبری از صالح ندارد
عصر بود که با حاج آقا عظیمی تماس گرفتم. فکر می کنم شماره را می شناخت بس که زنگ زده بودم بلافاصله جواب داد و با صدایی متفاوت از تماس های قبلی گفت:
ــ سلام خواهرم. مژده بده
دلم ضعف رفت و دستم را به گوشه ی دیوار تکیه دادم.
ــ خبری از صالحم شده؟
ــ بله خواهرم. بدونید که خدا رو شکر زنده س...
صدای گریه ام توی گوشی پیچید و زهرا بانو و بابا را پای تلفن کشاند. همانجا نشستم و زار زدم و خدا را شکر گفتم.
ــ خواهرم خودتونو اذیت نکنید. نگران نباشید توی بیمارستان بستری شده. حالش الان خوبه. خدا بهش رحم کرده وگرنه دو نفر از همون جمع متاسفانه شهید شدن.
صدای گریه و بغضم با هم ترکیب شده بود.
ــ می تونم باهاش حرف بزنم؟ تو رو خدا حاج آقا... کنیزی تونو می کنم. حالش خوبه؟
ــ این حرفو نزنید خواهر... چشم... من برم بیمارستان تماس می گیرم. تا یه ساعت دیگه منتظر باشید. الحمدلله زنده س. کمی صورتش کبوده و دنده هاش شکسته... من زنگ می زنم. منتظرم باشید.
تماس که قطع شد همانجا سجده ی شکر به جا آوردم. یک ساعت انتظار کشنده به بدترین نحو ممکن تمام شد و صدای زنگ تلفن سکوت خانه را شکست. گوشی را با تردید برداشتم.
ــ اَ... الو...
صدای گرفته ی صالحم خون منجمد در رگهایم را آب کرد.
ــ الو... مهدیه ی من...
"الهی... صد هزار مرتبه شکرت..."
#پیام_نویسنده
دلتون شاد و لبتون خندون... سپاس از همراهیتون.
#پایان
#نویسنده_طاهره_ترابی
[⛔️] ڪپے تنهاباذڪرمنبعموردرضایتاست.
•
•
سایهے ڪتاب رو سَرتون باشه🤓
📗••]Eitaa.com/Heiyat_Majazi
هیئت مجازی 🚩
[ #قصه_دلبرے 📚••] ⃟ ⃟•🪴 ـــــــــ ـ ـ ـ ⸤ نام: # ⸣ #قسمت_پنجاهم 🍃 #قسمت_پایانی سه روز بود که ا
•[ #خادمانه🌿 ]•
سلام و رحمت
به تمـام حامیان ما؛ یعنے شما😍✋
رمان از سوریه تا منا رو خوندین؟😎
دوسِش داشتین؟🙈
● نظراتتون رو اینجا بگین بهمون😍👇
🆔 @Daricheh_Khadem
امروز پارت آخرش بود😢
ما هم مثل شما دلتنگ داستانهای ڪاراکترا
مےشیم ولے چاره چیه؟ بالاخره ڪه
باید بپذیریم ڪه این رمان هم تموم شد😁🚶♂
وللللللللے🤭
اصلا نگران نباشیییید🤗🔖
این علامتے ڪه مےبینید،
علامت حاڪم بزرگه
احترام بگذارید 🙇♀🙇♂
عه نه😦🤭
خط رو خط شد، شرمنده😅
اِهِم اِهِم داشتم مےگفتم🎙
هییییچ نگران نباشید ڪه
به زودے قراره رمان جدیدی رو
ڪنار همدیگه بخونیم😍😃
منتظرمون باشید😉
نگاه گرم خودتون رو
از ما دریغ نڪنید☺️✋
💚 Eitaa.com/Heiyat_Majazi
⟮ #ازخالق_بهمخلوق ❊ ⟯
تا من نخوام👀
چیزے خواستہ نمیشہ...💕
سورہ انسان ،آیہ ۳۰🌿
-اۍ کھ به هنگام درد،
راحـتِ جانـے مَـرا..♡
♥️⃢🍃' Eitaa.com/Heiyat_Majazi
{ #دل_آرا 🌼' }
.
.
قطـ🛤ـار انقلاب،
قطـ🚃ـار ظهور،
میرھ..
به مقصدشم میرسه
چه ما سوارش بشیم،چه نشیم
اون به مقصد میرسھ✋
حالا باید ببینیم واقعا اونقدر
میدوییم ڪه بهش برسیم؟
یا درگیـرِ خالہ بازیهاۍ
زمین مےشیم و
جـا میمونیم..💔
#بچههابیاینبرسونیمخودمونو...🙂
.
.
شبیھ عطر چاۍ داغِ
پیچیدھ در برف . .☕️🍀
➺ Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•[ #کلید_اسرار 🔑 ]•🍃
😎 تو این #اغتشاشها اگه تکلیفت رو مشخص نکنی
شک نکن که ممکنه تو تیم #قوم_الظالمین
یار #ذخیره باشی
✋با خودمم
اسرار نهفته را دریاب😉
🍃🔑]• Eitaa.com/Heiyat_Majazi
|• #خانواده_درمانے🍃 •|
برخے افراد مدام در حال ڪنترل ڪردن طرف مقابلشان هستند و به طور مثال اگر طرفشان جواب تلفنشان را ندهد ، هزاران فڪر منفی به سراغشان میآید😕
نڪند خیانت مےڪند!⁉️
نڪند دوستم ندارد و هزاران نڪند دیگر...!⁉️
و به این طریق طرف را مدام ڪنترل مےڪنند!😒
و به طور حتم روزی رابطهشان دچار مشڪل خواهد شد.😖
اگر اعتماد به نفس خودمان را بالا ببریم😏
خودمان را شایسته این مےبینیم ڪه هرگز به ترڪ طرف مقابل دچار نخواهیم شد واگر عشق واقعے را بشناسیم😍
اعتماد خواهیم ڪرد🙂
ومےگذاریم طرف مقابل هم در آزادی
ڪامل هم به ما عشق بورزد💑
و هم به زندگی شخصی خودش برسد.😇🙃
#خانواده_خوشبخت
#هر_دو_بدانیم
.
.
.
در سـاحل آرامش خانوادھ ☺️
🍃💛•• Eitaa.com/Heiyat_Majazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. ⃟ٜٖ👶🏻 •| #نسل_مهدوے🍃|•
💡آهاے!!
پدر مادراے عزیز هوشیار باشید💡
بهش میگے ۱۷ سالشه
بره سرڪار میگه نههه بچس🤯
نوبت به خودش میرسه میگه اینقدر بزرگ شده
ڪه میتونه امنیت یڪ کشور رو بهم بزنه⁉️
#تربیت_فرزند
.
.
ایرانـم، جـوانـ بمـان😍✌️
°•👶🏻🍼•°Eitaa.com/Heiyat_Majazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞🍃 #استوریجات📱.•°
ما را بخر،
ضرر بده اصلا،
چه میشود...؟💔
دوشنبه هاے حسنے و حسینے💚
#لبیک_یا_خامنه_ای
#ایران
.
.
نابترین استورےها؛
اینجـا دانلود ڪن🤓👇
🎞🍃Eitaa.com/Heiyat_Majazi
🍃🎐•|
#شـبهاے_بلھبرون✨
درمنطقهالمهدی
درهمانروزهایاولجنگـــ
پنـججـوان به گــروه مـا مـلحق شـدند.
آنهاازیڪروسـتابـاهـمبـهجـبـهـهآمـاده بودند.
چند روزی گذشت.
دیدم اینها اهلنمازنیستند!
تااینڪهیڪروزباآنهاصحبتڪردم.
بندگـانخداآدمهاےخیلیسادهایبودند.
آنهانهسوادداشتندنهنمازبلـدبودند.
فقطبهخاطرعلاقهبهامامآمادهبودندجبهه.
ازطرفیخودشانهمدوستداشتند
ڪهنماز را یادبگیرند.
منهم بعداز یاد دادنوضو
یڪـےیاز بچهها راصدا زدم
گفتم:اینآقـاپیشنمازشما،هرڪاریڪرد شماهم انجام بدید.
منهمڪنارشمامیایستموبلندبلندذڪرهای نماز را تڪرارمیڪنمتا یاد بگیرید.
ابراهیم به اینجا ڪه رسید دیگر نمی توانستجلوےخندهاشرا بگیرد.
چند دقیقهبعدادامهداد:
دررڪعتاولوسطخواندنحـمد،امام جماعتشروعڪردسرشراخاراندن
یکدفعهدیدم
آنپنجنفر شروعڪردند
به،خاراندنسر!!
خیلیخندهامگـرفتهبود
اماخودمراڪنترلمیڪردم.
امادرسجدهوقتیامامجماعتبلندشد
مُهربهپیشانیشچسبیدهبود وافتاد.
پیشنماز بهسمتچپخمشد
ڪهمهرشرابردارد.
یڪدفعهدیدمهمهآنهابهسمتچپخم شدند ودستشانرادرازڪردند.
اینجابودکهدیگرنتوانستمتحملکنم
وزدم بزیرخنده!😂
"خاطرهایاز زبانشهیدابراهیم"
شھـادت سنگـ را بوسیدنے ڪرد 🙃👇
🍃🎐•| Eitaa.com/Heiyat_Majazi
◇ #فتوا_جاتے ⁉️ ◇
_سلام و نور و درود ی سوال
میگم تا حالا توجه ڪردین زمانی ڪه لباسهای خونی رو می شوریم، بعد از آب کشی جای لکه های خون دیده میشه، به نظرتون حڪمش چیه؟
+ و علیکم
خب اگه جرم و جسم خون از بین رفته و فقط رنگ اون باقی مونده باشه، پاڪه..
جرعهاے از فنجانِ ایمانشناسے😋☕️
📜•°》Eitaa.com/Heiyat_Majazi
°| #دل_آرا 🔮🍃 °|
.
تقوا یعنی اگر تویِ یہ جمع، همہ گناه
میکردن، تو جوگیر نشی و یادت باشہ
کہ خدا و حساب و کتابی هم هست!
.
صاحبدل لاینام قلبے
مهمان ابیت عند ربے 🙂
🍃°| Eitaa.com/Heiyat_Majazi
هیئت مجازی 🚩
•[ #خادمانه🌿 ]• سلام و رحمت به تمـام حامیان ما؛ یعنے شما😍✋ رمان از سوریه تا منا رو خوندین؟😎 دو
[ #خادمانه 💚 ]
سلام و درود😎
وقتِ برف و بارونیتون بخیر ..😍✋
آمادهی رمان جدیدمون هستین؟😌
بله ڪه هستین😌😅
پس بدون معطلے بریم سراغ معرفے رمان؛
رمان قبلهی من به قلم میمسادات هاشمے🔅
بقیهی توضیحات بمونه روزهای دیگه،
تا بتونیم سریعتر پارت اول و دومش رو
باهم بخونیم😍💙
این شما و این، داستانِ قشنگ ما ✌️ :
Eitaa.com/Heiyat_Majazi
[ #قصه_دلبرے 📚••]
ـــــــــ ـ ـ ـ
⸤ نام: #قبله_من ⸣
صفحهی ۳ تا ۵
رمان قبلهی من
به قلم میمسادات هاشمے 🌿
•
•
سایهے ڪتاب رو سَرتون باشه🤓
📗••]Eitaa.com/Heiyat_Majazi
Zan.wav
463.5K
「 #ڪد_عاشقے🔖•Γ
نگاه اسلام و غرب به زن
📳🎧 #امام_خامنه_اے
😃🌱همــراه اول ⬅️
ارسال ڪد 87102 به شماره 8989
😍🌱ایراݩــسل⬅️
ارسال ڪد 4414134 بہ شماره7575
😌🌱رایتــل⬅️
ارسال کد 9193 بہ شماره 2030
#لبیک_یا_خامنه_ای
#حجاب
.
.
آقای قاضے ما فقط یهـ
آهنگ تیلفُونِ خاص مےخواستیم🙄👇
◍📱Eitaa.com/Heiyat_Majazi