eitaa logo
هیئت مجازی 🚩
3.9هزار دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
2.8هزار ویدیو
418 فایل
ˇ﷽ شبیھ بوی گُـل است این‌جا؛ براے پروانگےهاے تو در مسیرِ او...🦋 💚˹ از ؏ـشق بخوان @ASHEGHANEH_HALAL ˼ ‌ ‌‌🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼ . . شما براے ما نعمتید...😌🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
•| •🧩|• امشب شب جمعه است 🌅 یادت باشه سوره اسراء و کهف بخونی چون 👇 از امام صادق (علیه السلام) روایت شده: هرکه در هر شب جمعه سوره «اسراء» را بخواند، نمی میرد تا خدمت حضرت قائم (عجّل اللّه تعالی فرجه الشریف) رسد و از اصحاب آن حضرت گردد و هرکه در هر شب جمعه سوره «کهف» را بخواند، نمی میرد مگر شهید و خداوند او را در قیامت با شهیدان محشور می کند و در قیامت همراه ایشان نگاهش می دارد؛ . . بدونِ بهانه‌ها، بیش‌تر به دل می‌نشینند😌.. 🪐••| Eitaa.com/Heiyat_Majazi
15.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🪁... 「 .🖤' !」 بزرگترین سرمایه... با حرمش همسایه بهش میگن آقای اباعبدالله ولم کنه بیچارم همش میگم با یارم... السلامُ علیڪ یا اباعبداللہ🖤 ناب‌ترین استورےها؛ اینجـا دانلود ڪن🤓👇 http://Eitaa.com/Heiyat_Majazi
4_5906519289808032541.mp3
8.88M
|••| 🎼 |•• بهشت برای هر کسی یجوره😌 صد مرده زنده مےشود از ذڪر یاحسـین🖤🍂 🎧 |•Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•| 🎐 اللّٰهُمَّ اجْعَلْنِى أَخْشاکَ کَأَنِّى أَراکَ، وَأَسْعِدْنِى بِتَقْواکَ، وَلَا تُشْقِنِى بِمَعْصِیَتِکَ، وَخِرْ لِى فِى قَضائِکَ، وَبارِکْ لِى فِى قَدَرِکَ، حَتَّىٰ لَاأُحِبَّ تَعْجِیلَ مَا أَخَّرْتَ وَلَا تَأْخِیرَ مَا عَجَّلْتَ. خدایا چنانم کن که از تو بترسم گویا که تو را می‌بینم و با پرهیزگاری مرا خوشبخت گردان و به نافرمانی‌ات بدبختم مکن و خیر در آنچه مقرر کردی را برایم اختیار کن و به من در تقدیرت برکت ده تا شتاب آنچه را تو به تأخیر انداختی نخواهم و تأخیر آنچه را تو پیش انداختی آرزو نکنم. . . دانه دانه ذڪر تسبیحم فقط شد حسیـــن 🎐🍃 @heiyat_majazi
هیئت مجازی 🚩
#قصّه_بشنو☺️✌️➻ ◽️رمان #نسل_سوخته به‌قلم شھید طاها ایمانے ‹ پارت‌شصت‌وهشتم! › دیگه نمی دونستم چی ب
☺️✌️➻ ◽️رمان به‌قلم شھید طاها ایمانے ‹ پارت‌شصت‌ونهم! › حس فرزند بزرگ بودن ... و حمایت از خانواده ... بعد از تموم شدن ساعت درسی نگذاشت برای کلاس های فوق برنامه و تست مدرسه بمونم ... و سریع برگشتم ... حدود سه و نیم، چهار بود که رسیدم خونه .. چند بار زنگ در رو زدم اما خبری از باز شدن در نبود ... خیلی تعجب کردم ... مطمئن بودم خونه خالی نیست ... از زیر در نگاه کردم ... ماشین بابا توی حیاط بود ... ـ نه مثل اینکه جدی جدی یه خبری هست ... سریع کیفم رو از بالای در پرت کردم توی حیاط و از در رفتم بالا... رفتم سمت ساختمون ... صدای داد و بیداد و دعوا تا وسط حیاط می رسید ... مامان با دیدن من وسط هال جا خورد ... انگار اصلا متوجه صدای زنگ نشده بودن ... از روی نگاه مادرم، پدرم متوجه پشت سرش شد ... و با غیض چرخید سمت من ... تا چشمش بهم افتاد ... گر گرفتگی و خشمش چند برابر شد... ـ مرتیکه واسه من زبون در آوردی؟ ... حالا دیگه پای تلفن برای عمه ات زبون درازی می‌کنی؟ ... و محکم خوابوند توی گوشم ... حالم خراب شده بود ... اما نه از سیلی خوردن ... از دیدن مادرم توی اون شرایط ... صورت و چشم هام گر گرفته بود ... و پدرم بی‌وقفه سرم فریاد می زد ... با رفتن پدر سر و صدا هم تموم شد ... مادرم آشفته و بی حال ... الهام و سعید هم ... بی سر و صدا توی اتاقشون... و این تازه اولش بود ... لشگر کشی ها شون شروع شد ... مثل قبیله مغول به خونه حمله ور می شدن ... مادرم رو دوره می کردن و از گفتن هیچ حرفی هم ابایی نداشتن ... خورد شدنش رو می دیدم اما اجازه نمی داد توی هیچ چیزی دخالت کنم ... یا حتی به کسی خبر بدم ... ـ این حرف ها به تو ربطی نداره مهران ... تو امسال فقط درست رو بخون ... اما دیگه نمی تونستم ... توی مدرسه یا کتابخونه ... تمام فکرم توی خونه بود ... و توی خونه هم تقریبا روز آرومی وجود نداشت ... به حدی حال و روزم به‌ هم پیچیده بود که ... اصلا نمی فهمیدم زمان به چه شکل می گذشت ... فایده نداشت ... تلفن رو برداشتم و زنگ زدم به دایی ... دایی تنها کسی بود که میتونست جلوی مادرم رو بگیره ... مادرم برای دفاع از ما سپر شده بود ... و این چیزی بود که من ... طاقت دیدنش رو نداشتم ... حدود ساعت ۸ شب بود که صدای زنگ، بلند شد ... و جمله‌ی "دایی محمد اومد" ... فضای پر از تشنج رو ... به سکوت تبدیل کرد ... سکوتی که هر لحظه در شرف انفجار بود ... دایی محمد هیبت خاصی داشت ... هیبتی که همیشه نفس پدرم رو می گرفت با همون هیبت و نگاهی که ازش آتش می بارید ... از در اومد تو ... پدرم از جا بلند شد اما قبل از اینکه کلمه ای دهانش خارج بشه ... سیلی محکمی از دایی خورد ... ـ صبح روز مراسم عقدکنون تون ... بهت گفتم ازت خوشم نمی‌آد ... و وای به حالت اشک از چشم خواهرم بریزه ... عمه سهیلا با حالت خاصی از جاش بلند شد ... و با عصبانیت به داییم نگاه کرد ... ـ به به حاج آقا ... عوض اینکه واسه اصلاح زندگی قدم جلو بزارید ... توی خونه برادرم روش دست بلند می کنید ... بعد هم میخواید از خونه خودش بندازیدش بیرون؟ ... وقاحت هم حدی داره ... دایی زیرچشمی نگاهی بهش کرد ... ـ مرد دو زنه رو میگن ... خونه این زنش ... خونه اون زنش ... دیگه نمیگن خونه خودش خونه اش رو به اسم زن هاش می شناسن ... حالا هم بره اون خونه ای که انتخابش اونجاست ... اصلاح رو هم همون قدر که توی این مدت ، شما اصلاح و آباد کردید بسه اصلاح رو هم که شما بکنید عروس یا کور میشه یا کچل ...عمه در حالی که غرغر می‌کرد از در بیرون رفت ... پدر هم پشت سرش ... غرغر کردن، صفت مشترک همه شون بود... و مادرم زیر چشمی به من نگاه می کرد ... ـ اونطوری بهش نگاه نکن ... به جای مهران تو باید به من زنگ می زدی ... از اون شب، دیگه هیچ کدوم مزاحم آرامش ظاهری ما نشدن... و خونه نسبت به قبل آرامش بیشتری پیدا کرد ... آرامشی که با شروع فرآیند دادگاه، چندان طول نکشید ... مادر به شدت درگیر شده بود ... و پدرم که با گرفتن یه وکیل حرفه ای و کار کشته ... سعی در ضایع کردن تمام حقوق مادرم داشت ... مادر دیگه وقت، قدرت و حوصله ای برای رسیدگی به سعید و الهام سیزده، چهارده ساله رو نداشت ... و این حداقل کاری بود که از دستم برمی اومد ... زمانی که همه بچه ها فقط درس می خوندن ... من، بیشتر کارهای خونه ... از گردگیری و جارو کردن تا ... خرید و حتی پختن غذاهای ساده تر رو انجام می دادم ... الهام هم با وجود سنش ... گاهی کمک می کرد ... هر چند، مادرم سعی می کرد جَوِّ خونه آرام باشه ... اما همه مون فشار عصبی شدیدی رو تحمل می کردیم ... و من ... در چنین شرایطی بود که کنکور دادم ... ڪپےبدون‌ذڪرنام‌نویسنده‌ممنوع!.📌 . . . 🌤 •• Eitaa.com/Heiyat_Majazi
9.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
‌' ⃟'🏴؛ دلت میسوزه واسه گریه هام حسین (ع)...💔 تنهام حسین (ع) آقام حسین (ع) دنیام حسین (ع)...😭 '•♢Eitaa.com/Heiyat_Majazi
ــ 🌻 • نمازِ شب، قبر فرد را به باغی از باغ هاو نخلستان های بهشت، تبدیل می کند!🌱🪴💚 ✨تو را بایـد خواند؛ شبیھ تمنّای هاجـر در صفـا و مروه.. ❋Eitaa.com/Heiyat_Majazi
.🖤⃟🌿. أَلسَّلامُ عَلى مَنْ بَکَتْهُ مَلائِکَةُ السَّمآءِ سلام بر آن ڪسے ڪه فرشتگانِ آسمان بر او گریستند...😭 . . اَمیٖرے‌ٖحُسِینٌ‌وَنِعْم‌َالْاَمیٖر↯ .🖤⃟🌿. https://eitaa.com/heiyat_majazi
•﴿💙﴾• «جـن و انـس را جز برای اینکه مـرا بپرستند نیافریدیم!⁵⁶،از آنان هیچ رزقی نمی خواهم،و نمی خواهم که مرا طعام دهند!⁵⁷ بی تردید خدا خود روزی دهنده و صاحب قدرت استوار است.⁵⁸» -ســوره ذاریــات،آیـه 56 تا 58🦋🌧 - چه‌کسے ما را شنیـد الا خدا؟ :) ♾ Eitaa.com/Heiyat_Majazi
💚' › اگر تسليم به روى حق با تمام وجه باشد؛آنگاه انسان آن روى خوش خداوند را‌مى‌بيند كه با بنده‌اش چه مى‌كند؟ روشن‌ترين دليل براى تسليم در برابر چيزى آن است كه انسان با تمام صورت متوجه آن شود. مؤمنانى كه با عمل نيّت خود؛ وجود خويش را تسليم فرمان پروردگار مى‌كنند، خداى منان هم با همه وجه خود به بنده‌اش روى مى‌آورد.😊 رضايت خداوند به اين است كه به سوى او رو كنى و از او طلب حاجت يا دفع بلا و گرفتارى كنى تا در وقت نيازمندى وجه الله‌را ببينى وگرنه تلخى‌هايى پيش آيد كه دو چندان بايد خرج كنى تا حق آن را ادا كنى و لكه ننگ ريا و نفاق را پاك سازى.🌿 . . || سجّاده هم به او دل‌بستھ بود.. 🌾 Eitaa.com/Heiyat_Majazi
هیئت مجازی 🚩
•| #بی_بهونه •🧩|• بیاین برای ظهـ♡ـور امام زمان(عجل الله) قدمی برداریم 🤝🚶 شرایط بیعت یاران خاص با ا
•| •🧩|• بیاین برای ظهـ♡ـور امام زمان(عجل الله) قدمی برداریم 🤝🚶 شرایط بیعت یاران خاص با امام زمان (عجل الله) حضرت صاحب الزمان (عجل الله): در کوه صفا به یاران خود خطاب میکند:🗣 چند نکته‌ دیگری که: « باید منشور هم‌پیمانی شما یاران با من باشد»🤝 👇👇👇 ۲۱ـ دشمن شکست خورده در حال فرار را تعقیب نکنید و نکشید.🏃 ۲۲ـ هیچ خون ناحقی را نریزید.🩸 ۲۳ـ با هیچ مسلمانی به حیله و نیرنگ برخورد نکنید.😎 ​۲۴ـ حتی بر کفار هم تجاوز و ستم نکنید.⛔️ ​۲۵ـ با منافقان به تجاوز و ستم برخورد نکنید.👿📛 <<اللهم عجل لولیک الفرج>>🖤 🤲 . . بدونِ بهانه‌ها، بیش‌تر به دل می‌نشینند😌.. 🪐••| Eitaa.com/Heiyat_Majazi
🍃🌼 •. نکنَدعاق‌کرده‌ای‌من‌را؟! نکنَدصبرتان‌،سرآمده‌است؟! گرعتابم‌کنید،حق‌دارید... هرگناهی‌زِ‌من،برآمده‌است ...!💔 . . همهـ‌جا مےبینم رخ زیباے تـو را .. .•🍃🌼 Eitaa.com/Heiyat_Majazi