.🖤⃟🌿.
#مخاطب_خاص
أَلسَّلامُ عَلَى الرُّؤُوسِ الْمُفَرَّقَةِ عَنِ الاَْبْدانِ
سلام بر آن سرهاى جدا شده از بدن
أَلسَّلامُ عَلَى الْمُحْتَسِبِ الصّابِرِ
سلام بر آن حسابگر
(اعمالِ خویش براى خدا) و شکیبا
أَلسَّلامُ عَلَى الْمَظْلُومِ بِلا ناصِر
سلام بر آن مظلومِ بى یاور😭❤️🔥
.
.
اَمیٖرےٖحُسِینٌوَنِعْمَالْاَمیٖر↯
.🖤⃟🌿. https://eitaa.com/heiyat_majazi
3.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
◗#ازخالق_بهمخلوق 💙◖
«هرکس هم وزن ذره ای کار خیر
انجام دهد، آن را می بیند!✨»
-سـوره زلـزلـة،آیـه 7و 8🦋
#چند_ثانیه_آرامش_باخدا 🎧
- چهکسے ما را شنیـد الا خدا؟ :)
♾ Eitaa.com/Heiyat_Majazi
‹ #سر_به_مهـر 💚' ›
23- طلب ناحق
انسان گاهی در اموری همانند مقام، مال، عنوان، در صورتی که حق او نیست برای به دست آوردنش اهتمام میورزد در این زمینه مجبور به پایمال کردن حقوق دیگران میشود و این گاری است که آیات و روایات از آن نهی کردهآندو آن را عملی حرام و گاهی خیانت به خدا و رسول و مومنین دانسته اند.🪴
اگر انسان از ابتدای زندگی جلوی طمع ورزی خود را بگیرد، به این آفت دچار نمیشود.🌿
#صحیفه_سجادیه
#دعاے_هشتم
#فراز۴
#محرم
.
.
|| سجّاده هم به او دلبستھ بود..
🌾 Eitaa.com/Heiyat_Majazi
⊱•| #طبیب🍏 |•⊰
سلام و نور✨
ان شاءالله که حالتون عالی باشه💚
امروز ، طبیب از سرزمینِ نوشیدنی های سالم در خدمت شماست!👀
شیر ، از جمله نوشیدنی های مفید و خوش طعمیه که هزار تا خاصیت ریز و درشت داره.حضرت علی علیهالسلام هم در مورد شیر فرموند:
نوشیدن شیر ، شفایی برای هر درد است مگر مرگ.
منبعش هم با یه لیوان شیر ، تقدیم بهشما!🥛✨
خصال ، صفحه ی۶۳۶
این دریایِ فواید ، نه تنها به دلیلِ وجود کلسیم سرشار برای حفظ استخوان هامون مفیده ؛ بلکه حتی در حفظ و سلامت موها و کاهش خطرات بیماریِ قلبی هم نقش برجسته ای داره!🌿
اینم از دیگر فوایدِ مهم جنابِ شیر:🥛
۱-جلوگیری از دیابت
۲-کاهش استرس و افسردگی
۳-کاهش وزن
تا یه طبیب و یه نسخه ی سلامتیِ دیگه ،
خدانگهدار!
شیر رو فراموش نکنیدا!😉
یڪ قدم تا سلامتے😉👇
🍏⊱••| Eitaa.com/Heiyat_Majazi
10.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#استوریجات 🪁.•
ارباب انتظار سختہ...
السلام علیڪ یا اباعبدالله 🥀
نابترین استورےها؛
اینجـا دانلود ڪن🤓👇
.•🎥 Eitaa.com/Heiyat_Majazi
سید رضا نریمانیسید رضا نریمانی_هفتگی 9 دی 95_شور_ یه روز از این سرگذشت-1484556737(1).mp3
زمان:
حجم:
12.96M
|••| #دل_صدا 🎼 |••
تقدیم بہ این شیرزنِ پاک کہ شامِ اربعین بہ زیارت مولا رفتند 💔🥀
#شادی_روح_پاکشان_فاتحه_صلوات
صد مرده زنده مےشود از ذڪر یاحسـین🖤🍂
🎧 |•Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•| #عرفات🎐
اللّٰهُمَّ فَصَلِّ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ کَما مُحَمَّدٌ أَهْلٌ لِذٰلِکَ مِنْکَ یَا عَظِیمُ فَصَلِّ عَلَیْهِ وَعَلَىٰ آلِهِ الْمُنْتَجَبِینَ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ أَجْمَعِینَ، وَتَغَمَّدْنا بِعَفْوِکَ عَنَّا، فَإِلَیْکَ عَجَّتِ الْأَصْواتُ بِصُنُوفِ اللُّغاتِ، فَاجْعَلْ لَنَا اللّٰهُمَّ فِى هٰذِهِ الْعَشِیَّةِ نَصِیباً مِنْ کُلِّ خَیْرٍ تَقْسِمُهُ بَیْنَ عِبادِکَ، وَنُورٍ تَهْدِى بِهِ، وَرَحْمَةٍ تَنْشُرُها، وَبَرَکَةٍ تُنْزِلُها، وَعافِیَةٍ تُجَلِّلُها، وَرِزْقٍ تَبْسُطُهُ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ؛
خدایا بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست، آنچنانکه محمّد از جانب تو شایسته آن است،ای بزرگ، بر او و بر همه خاندان نجیب و پاک و پاکیزهاش درود فرست و ما را به گذشتت از ما (به رحمتت) بپوشانکه صداها با انواع لغات به جانب تو بلند است، خدایا در این شب برای ما این امور را قرار ده: از هر خیری نصیبی که میان بندگانت تقسیم میکنی و نوری که با آن هدایت مینمایی و رحمتی که میگسترانی و برکتی که فرو میفرستی و تندرستی و عافیتی که بر اندام حیات بندگان میپوشانی و رزقی که میگسترانی،ای مهربانترین مهربانان؛
.
.
دانه دانه ذڪر تسبیحم فقط شد حسیـــن
🎐🍃 @heiyat_majazi
⟮ #شـبهاے_بلھبرون⚘️ ⟯
.
از اتلاف وقت خیلی بدش میومد،
همیشه داشت یه کار مفید انجام
میداد. یادمه یکبار رفتیم یِ جلسه
خونگی ، صاحبخونه برای مهمونا
ساندویچ و چـای و کیک درست
کرده بود ! بنتالهدیٰ بعد از تشکر
با یه لحن مهربون بهش گفت:کاش
بهجای این همه زحمت که کشیدی
فقط شربتوشکلات تهیه میکردی
وبقیه وقت با ارزشترو برایآماده
کردن یه مطلب مفید میذاشتی و
اون رو تو جلسه میگفتی تا از
خونهات با دست پر بیرون بریم . !
- شهیدھ بنتالهدیٰ صدر -🌱
.
.
ـــ ـ🪽شھـادت سنگـ را بوسیدنے ڪرد ــ
➺ Eitaa.com/Heiyat_Majazi
هیئت مجازی 🇮🇷
#قصّه_بشنو☺️✌️➻ ◽️رمان #نسل_سوخته بهقلم شھید طاها ایمانے ‹ پارتهشتادوششم! › _دقیقاً ... این رفاق
#قصّه_بشنو☺️✌️➻
◽️رمان #نسل_سوخته
بهقلم شھید طاها ایمانے
‹ پارتهشتادوهفتم! ›
از نیم ساعت قبل فرودگاه بودم ... پرواز هم با تأخیر به زمین نشست ... روی صندلی بند نبودم ... دلم برای اون صدای شاد و چهرهی خندانش تنگ شده بود ... انرژی و شیطنت های کودکانه اش ... هر چند، خیلی گذشته بود و حتما کلی بزرگ تر شده بود
توی سالن بالا و پایین می رفتم ... با یه دسته گل و تسبیح به دست ... برای اولین بار... تازه اونجا بود که فهمیدم ... چقدر سخته منتظر کسی باشی که این همه وقت ... حتی برای شنیدن صداش هم دلتنگ بودی ... پرواز نشست ... و مسافرها با ساک می اومدن ... از دور ، چشمم بینشون میدوید تا به الهام افتاد ... همراه مادر داشت میاومد ... قد کشیده بود ... نه چندان اما به نظرم بزرگ تر از اون دختر بچهی ریزه میزهی سیزده، چهارده ساله قبل می اومد ... شاید تا نزدیک قفسهی سینهی من می رسید
مادر، من رو دید و پهنای صورتش لبخند بود ... لبخندی که در مواجهه با چشم های سرد الهام ... یخ کرد ...
آروم به من و گل های توی دستم نگاه کرد ... الهامی که عاشق گل بود ...
برای استقبال کلی نقشه کشیده بودم ... کلی طرح و برنامه برای ورود دوبارهی خواهر کوچیکم ... اما اون لحظه نمی دونستم ... دست بدم؟ ... روبوسی کنم؟ ... بغلش کنم؟
یا فقط در همون حد سلام اول و پاسخ سردش ... کفایت می کرد؟
کمی خم شدم و گل رو گرفتم سمتش.
- الهام خانم داداش ... خوش اومدی
چند لحظه بهم نگاه کرد ... خیلی عادی دستش رو جلو آورد و دسته گل رو از دستم گرفت ...
سرم رو بالا آوردم ... و نگاه غرق تعجب و سوالم به مادر دوخته شد ...
حالا که اون اشتیاق و هیجان دیدار الهام، سرد شده بود ... تازه متوجه چهره آشفته و به ظاهر آرام مادرم شدم ... نگاه عمیقی بهم کرد و با حرکت سر بهم فهموند ...
- دیگه جلوتر از این نرو ... تا همین حد کافیه ...
اون دختر پر از شور و نشاط ... بی صدا و گوشه گیر شده بود... با کسی حرف نمی زد ... این حالتش به حدی شدید بود که حتی مدیر مدرسهی جدید ازمون خواست بریم مدرسهی الهام، تمام ذهنم رو به خودش مشغول کرده بود ... اینطوری نمی شد ... هر طور شده باید این وضع رو تغییر می دادم ... مغزم دیگه کار نمی کرد ... نه الهام حاضر به رفتن پیش مشاور بود ... نه خودم، مشاور مطمئن و خوبی رو میشناختم دیگه مغزم کارنمی کرد ...
- خدایا به دادم برس ... انگار مغزم از کار افتاده ... هیچ ایده و راهکاری ندارم ...
بعد از نماز صبح، خوابیدم ... دانشگاه نداشتم اما طبق عادت، رأس شیش و نیم از جام بلند شدم ...
از پنجره، نگاهم به بیرون افتاد ... حیاط و شاخ و برگ های درخت گردو ... از برف سفید شده بود ... اولین برف اون سال ... یهو ایده ای توی سرم جرقه زد سریع از اتاق اومدم بیرون ... مادر داشت برای الهام، صبحانه حاضر می کرد ...
- هنوز خوابه؟ ...
- هر چی صداش می کنم بیدار نمیشه ... رفتم سمت اتاق ... دو تا ضربه به در زدم ... جوابی نداد ...
رفتم تو ... پتو رو کشیده بود روی سرش ... با عصبانیت صداش رو بلند کرد ...
- من نمی خوام برم مدرسه
با هیجان رفتم سمتش ... و پتو رو از روی سرش کنار زدم
- کی گفت بری مدرسه؟ ... پاشو بریم توی حیاط آدم برفی درست کنیم ...
زل زد توی چشم هام و دوباره پتو رو کشید روی سرش
_برو بیرون حوصله ات رو ندارم ...
اما من، اهل بیخیال شدن نبودم ... محکم گرفتمش و با خنده گفتم ...
- پا میشی یا با همین پتو ... گوله پیچ، ببرمت بندازمت وسط برف ها ...
پتو رو محکم کشید توی سرش و دور خودش سفت کرد ...
- گفتم برو بیرون ... نری بیرون جیغ می کشم ...
این جمله مثل جملات قبلیش محکم نبود ... شاید فکر کرد شوخی می کنم و جدی نیست ... لبخند شیطنت آمیزی صورتم رو پر کرد ...
- الهی به امید تو ...
همون طور که الهام خودش رو لای پتو پیچونده بود ... منم، گوله شده با پتو بلندش کردم ...
ڪپےبدونذڪرنامنویسندهممنوع!.📌
.
.
.
🌤 •• Eitaa.com/Heiyat_Majazi
.🖤⃟🌿.
#مخاطب_خاص
أَلسَّلامُ عَلى ساکِنِ التُّرْبَةِ الزّاکِیَةِ
سلام بر آن جاى گرفته در خاکِ پاک
أَلسَّلامُ عَلى صاحِبِ الْقُبَّةِ السّامِیَةِ
سلام بر صاحـبِ آن بارگـاهِ عالى رتبه
أَلسَّلامُ عَلى مَنْ طَهَّرَهُ الْجَلیلُ
سلام بر آن کسى که ربّ جلیل او
را پاک و مطهّر گردانید🥲💚
.
.
اَمیٖرےٖحُسِینٌوَنِعْمَالْاَمیٖر↯
.🖤⃟🌿. https://eitaa.com/heiyat_majazi
{ #دل_آرا🌻' }
.
.
.
خودمونو وقف انقلاب کنیم ، وقف آقا کنیم ، وقف این مردم کنیم ، وقف این نظام کنیم که انشاءالله وقتی صدای «أنا بقیةالله» بلند شد ، وقتی بگیر بگیرِ امام زمان شروع شد ، آقا تو رو هم بخره ، آقا تو رو هم به جِیش و لشکر و خیمهی خودش ببره...🌱
🖊 حاج حسین یکتا
- بیاین رو خودمون کار کنیم رفقا... بیاین خودمونو وقف مطلق کنیم... بیاین هر کدوممون بهقدر وسعمون کارو دست بگیریم تا خریدنی بشیم :)💚
.
.
.
حرفهاۍ خودمونیمون..
➺ Eitaa.com/Heiyat_Majazi
‹ #سر_به_مهـر 💚' ›
24- از روی نادانی سخن گفتن
آنچه که انسان به آن علم ندارد، وقتی درباره آن وارد سخن میگردد، منتهی به تهمت، گمراهی دیگران، آشوب در یک خانواده يا اجتماع، از بین رفتن مال یا آبروی یک انسان بی گناه و یا رد حق یا استقرار باطل میگردد که گناه هر کدام اینها د پيشگاه خداوند گاهی از کوهها سنگینتر است.😱💔
#صحیفه_سجادیه
#دعاے_هشتم
#فراز۴
#محرم
.
.
|| سجّاده هم به او دلبستھ بود..
🌾 Eitaa.com/Heiyat_Majaziا