فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوریجات 🪁.•
پیاده میروم آخر به کربلای حسن ..
السلام علیڪ یا امام کریم 🥀
نابترین استورےها؛
اینجـا دانلود ڪن🤓👇
.• 🎥 Eitaa.com/Heiyat_Majazi
YEKNET.IR - vahed 1 - shahadat imam hasan 1398 - banifatemeh.mp3
4.69M
|••| #دل_صدا 🎼 |••
رسول خدایی
تو بابا مایی❤️🔥😭
🔳 #شهادت_پیامبر_اکرم(ص)
صد مرده زنده مےشود از ذڪر یاحسـین🖤🍂
🎧 |•Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•| #عرفات🎐
فَلَکَ الْحَمْدُ وَالْمَجْدُ وَعُلُوُّ الْجَدِّ، یَا ذَا الْجَلالِ وَالْإِکْرامِ، وَالْفَضْلِ وَالْإِنْعامِ، وَالْأَیادِى الْجِسامِ، وَأَنْتَ الْجَوادُ الْکَرِیمُ، الرَّؤُوفُ الرَّحِیمُ. اللّٰهُمَّ أَوْسِعْ عَلَىَّ مِنْ رِزْقِکَ الْحَلالِ، وَعافِنِى فِى بَدَنِى وَدِینِى، وَآمِنْ خَوْفِى، وَأَعْتِقْ رَقَبَتِى مِنَ النَّارِ. اللّٰهُمَّ لَاتَمْکُرْ بِى وَلَا تَسْتَدْرِجْنِى وَلَا تَخْدَعْنِى، وَادْرَأْ عَنِّى شَرَّ فَسَقَةِ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ.
پس تو را سپاس و بزرگواری و بلندی مقام،ای دارنده بزرگی و رأفت و محبت و احسان و مهربانی و لطف و عطاهای بزرگ و تویی بخشنده کریم رئوف و مهربان، خدایا از روزی حلالت بر من وسعت ده و در تن و دینم سلامت کامل بخش و ترسم را امان ده و وجودم را از آتش آزاد کن، خدایا بلایت را به جریمه گناهانم بر من قرار مده و مرا به تدریج بر بدیهایم مؤاخذه مکن و مرا در خیالات باطلم رها مساز و شر بدکاران جن و انس را از من دور کن.
.
.
دانه دانه ذڪر تسبیحم فقط شد حسیـــن
🎐🍃 @heiyat_majazi
46.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
{ #دل_آرا ⛱' }
.
.
#استاد_شجاعی
✨آیا جمع هایی که داریم به ظهور امام زمان (علیه السلام) کمک میکند؟؟
#ظهور
.
.
- اۍ آرامِ دل هـر غریبِ وحشتزدهـ '🌱
➺ Eitaa.com/Heiyat_Majazi
هیئت مجازی 🚩
#قصّه_بشنو☺️✌️➻ ◽️رمان #نسل_سوخته بهقلم شھید طاها ایمانے ‹ پارتنودوسوم! › لبخند عمیقی صورتش رو
#قصّه_بشنو☺️✌️➻
◽️رمان #نسل_سوخته
بهقلم شھید طاها ایمانے
‹ پارتنودوچهارم! ›
بدجور جا خورده بودم ... توی اون شرایط ... وسط حرف یه نفر دیگه ... ناخودآگاه چشمم توی جمع چرخید برگشت روی آقای مرتضوی ... نیم خیز شدم و دکمه میکروفون رو زدم ...
- نه حاج آقا ... از محضر بزرگان استفاده می کنیم ...
با لبخند خاصی بهم خیره شد ... انگار نه انگار، اونجا پر از آدم بود ... نشست بود ... عادی و خودمونی ...
- پس یه ساعته اون پشت داری چی می نویسی؟ ...
مکث کوتاهی کرد ...
- چشم هات داد می زنه توی سرت غوغاست ... می خوام بشنوم به چی فکر می کنی؟
دوباره نگاهم توی جمع چرخید ... هر چند، هنوز برای حرف زدن نوبت من نشده بود
... با یه حرکت به چرخ ها، صندلی رو کشیدم جلو ...
- بسم ﷲ الرحمن الرحیم ...
با عرض پوزش از جمع ... مطالبی رو که دوستان مطرح می کنن عموما تکرارایه ...
مشکلاتی که وجود داره و نقد موارد مختلف ... بعد از ۳ - ۴ نفر اول ... مطلب جدید دیگهای اضافه نشد ... قطعا همه در جریان این مشکالت و موارد هستند و اگر هم نبودن
الآن دیگه در جریانن ... برای این نشست ها، وقت و هزینه صرف شده ... و ما در قبال ثانیه هاش مسئولیم و باید اون دنیا جواب بدیم ... پیشنهاد می کنم به جای تکرار مکررات ... به راهکار فکر کنیم ... و روی شیوه های حل مشکلات بحث کنیم ... تا به نتیجه برسیم ...
سالن، سکوت مطلق بود ... که آقای مرتضوی، سکوت رو شکست ...
- خوب خودت شروع کن ... هر کی پیشنهاد میده ... خودش باید اولین نفر باشه ... اون پشت، چی مینوشتی؟
کمی خودم رو روی صندلی جا به جا کردم ...
- هنوز خیلی خامه ... باید روشون کار کنم ...
- اشکال نداره ... بگو همین جا روش کار می کنیم ... خودمون واست می پزیمش ...
ناخودآگاه از حالت جمله اش خنده ام گرفت ... بسم الله گفتم و شروع کردم ... مشکلات و نقدها رو دسته بندی کرده بودم ... بر همون اساس جلو می رفتم ... و پشت سر هر کدوم ... پیشنهادات و راهکارها رو ارائه می دادم ...
چند دقیقه بعد، حالت جمع عوض شده بود ... بعضی ها تهاجمی به نظراتم حمله می کردن ... یه عده با نگاه نقد برخورد می کردند و خلأ هاش رو می گفتن ... یه عده هم برای رفع نواقص اونها، پیشنهاد می دادن ...و آقای مرتضوی ... در حال نوشتن حرف های جمع بود ...
اعلام زمان استراحت و اذان ظهر که شد ... حس می کردم از یه جنگ فرسایشی برگشتم
... کاملاً له شده بودم ... اما تمام اون ثانیه های سخت، ارزشش رو داشت ...
بعد از نماز، آقای مرتضوی صدام کرد ... بقیه رفتن نهار ... من با ایشون و چند نفر دیگه توی نمازخونه دور هم حلقه زدیم ...
شروع کرد به حرف زدن ... علی الخصوص روی پیشنهاداتم... مواردی رو اضافه یا تایید می کرد ... بیشتر مشخص بود نگران هجمه ای بود که یه عده روی من وارد کردن ... و خیلی سخت بهم حمله کردن ... من نصف سن اونها رو داشتم ... و می ترسید که توی همین شروع کار ببرم ...
غرق صحبت بودیم که آقای علیمرادی هم به جمع اضافه شد ... تا نشست آقای مرتضوی با خنده خطاب قرارش داد ...
- این نیروتون چند؟ ... بدینش به ما ...
علمیرادی خندید ...
- فروشی نیست حاج آقا ... حالا امانت بخواید یه چند ساعتی ... دیگه اوجش چند روز
- ولی گفته باشم ها ... مال گرفته شده پس داده نمی شود...
و علیمرادی با صدای بلند خندید ...
- فکر کردی کسی که هوای امام رضا رو نفس بکشه ... حاضره بیاد دود و سرب برج میلاد شما بره توی ریهاش؟ ...
مرتضوی چند لحظه ای لبخند زد ... و جمعش کرد ...
- این رفیق ما که دست بردار نیست ... خودت چی؟ ... نمی خوای بیای تهران، پیش ما
زندگی کنی؟ ...
پیشنهاد و حرف هایی که زد خیلی خوب بود ... اما برای من مقدور نبود ... با شرمندگی سرم رو انداختم پایین ...
- شرمنده حاج آقا ... ولی مرد خونه منم ... برادرم، مشهد دانشجوئه ... خواهرم هم امسال داره دیپلم می گیره و کنکوری میشه ... نه می تونم تنها بیام و اونها رو بذارم ... نه می تونم با اونها بیام ...
بقیه اش هم قابل گفتن نبود ... معلوم بود توی ذهنش، کلی سوال داشت ... اما فهمیده تر از این بود که چیزی بگه ... و حریم نگفتن های من رو نگه داشت ...
من نمی تونستم خانواده رو ببرم تهران ... از پس خرج و مخارج بر نمی اومدم ... سعید، خیلی فرق کرده بود اما هنوز نسبت به وضعش احساس مسئولیت می کردم ... و الهام توی بدترین شرایط، جا به جا می شد ...
خودم هم اگه تنها می رفتم ... شیرازه زندگی از هم می پاشید ... مادرم دیگه اون شخصیت آرام و صبور نبود ... خستگی و شکستگی رو می شد توش دید ... و دیگه توان و قدرت کنترل موقعیت و بچه ها رو نداشت ... و دائم توی محیط، ناراحتی و دعوا پیش می اومد ... مثل همین چند روزی که نبودم ... الهام دائم زنگ می زد که ...
- زودتر برگرد ... بیشتر نمونی
ڪپےبدونذڪرنامنویسندهممنوع!.📌
.
.
.
🌤 •• Eitaa.com/Heiyat_Majazi
ــ #وقت_بندگی 🌻•
🔸 نماز شب دق الباب خانه خداست👌
هر کس در این در زدن "جدی تر" و "پیگیرتر" باشد!!! #امیدش به باز شدن این در و دیدن روی صاحب خانه و اکرام از سوی او بیشتر است.
.
.
✨تو را بایـد خواند؛
شبیھ تمنّای هاجـر در صفـا و مروه..
❋Eitaa.com/Heiyat_Majazi
.🖤⃟🌿.
#مخاطب_خاص
أَلسَّلامُ عَلَیْک َ سَلامَ الْعارِفِ بِحُرْمَتِک
اَلْمُخْلِصِ فی وَِلایَـتِکَ الْمُتَقَرِّبِ إِلَى اللهِ
بِمَحَبَّـتِکَ الْبَرىءِ مِنْ أَعْدآئِـکَ
سلام بر تو سلامِ آن کسى که به حُرمتِ
تو آشناست، و در ولایت و دوستىِ تو
مُخلص و بى ریا است ، و به سببِ
محبّت و ولاى تو به خدا تقرّب
جسته، و از دشمنانت بیزار است.❤️🔥
.
.
اَمیٖرےٖحُسِینٌوَنِعْمَالْاَمیٖر↯
.🖤⃟🌿. https://eitaa.com/heiyat_majazi
◗#ازخالق_بهمخلوق 💚◖
"ای مؤمنان!به پیشگاه خدا توبه کنید،
توبه ای خالص که شما را از بازگشت
به گناه بازدارد؛ امید است پروردگارِ
شما گناهانتان را از شما محو کند و
شما را به بهشت هایی که از زیرِ
درختانِ آن نهرها جاری است،
درآورد! 🌿"
🪴-•ســوره تـحـریم،آیـه 8•-🪴
- چهکسے ما را شنیـد الا خدا؟ :)
♾ Eitaa.com/Heiyat_Majazi
{ #دل_آرا🌻' }
.
.
.
🕯 میگفت: این همه از امام رضا حاجت میخواین ،
یهبارم شده که حاجت امام رضا رو بخواین؟
- حاجت امام رضا چی بود...؟
گفت: هر وقت رفتین حرم ، واسه حاجت امام رضا هم دعا کنین!
بگین: اللهم عجل لولیک الفرج :)💔
.
.
.
حرفهاۍ خودمونیمون..
➺ Eitaa.com/Heiyat_Majazi
‹ #سر_به_مهـر 💚' ›
29- كوچك شمردن گناه صغيره
در روايات معصومين (عليهم السلام) به طور كلى از كوچك شمردن و اندك دانستن عمل خير يا شر نهى شده است؛ زيرا عمل اندك و سبك هر چند به نظر ناچيز آيد ولى با توجه به نتيجه آن اثرات بسيارى دارد:
1⃣ زمينه سازى
2⃣اندك انگارى حق خدا
🔸 زمينه سازى
عمل خير اندك زمينهساز كارهاى خير بزرگتر مىشود؛ و هر گاه انديشه انسان در كار نيك كوچك پيوسته باشد احساس خيرخواهى و خيررسانى در او تقويت مىشود هر چند اين خير در دعا يا حاجت يا صدقه و يارى به ديگران باشد و بىتوجّهى به ارزش آن موجب نااميدى و بىهويتى در وظيفه انسانى مىگردد.❌
#صحیفه_سجادیه
#دعاے_هشتم
#فراز۶
.
.
|| سجّاده هم به او دلبستھ بود..
🌾 Eitaa.com/Heiyat_Majazi
🍃🌼 #مھدییـار •.
خورشــید هــم هــوای مــرا تــازهتر نـکــرد
او هـفت دفـعـه آمد و بــیاعتنا گــذشت
عمــرم به ســر رسـید و از ایـن دستْ جـمعهها
تـکرار شـد، نـیامدی و عمر ما گــذشت...😔
#ایوب_پندآور
.
.
همهـجا مےبینم رخ زیباے تـو را ..
.•🍃🌼 Eitaa.com/Heiyat_Majazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوریجات 🪁.•
اولین چیزی که دلت براش پر میزنه ..
السلام علیڪ یا علی ابن موسی الرضا🖤
نابترین استورےها؛
اینجـا دانلود ڪن🤓👇
.• 🎥 Eitaa.com/Heiyat_Majazi