°| #جارچے 🎷 ' #نوستالژے📺🎈|° یادش بخیـــر از این ترازوها هنــوز هم توبعضی از محله ها پیدا میشه .. اینقدر سنگ ترازو هارو باید عوض میکردیم تااینڪـه میزون بشه #ارسالے‌شما☺️✋ . . °|کلےشادابیجاتِـ ‌باحال‌گونہ از دهه شصتےها و اندڪے هفتاد‌😍👇 {📸} @Heiyat_majazi

°| #جارچے 🎷 ' #نوستالژے 📺🎈|° مشق شبو ازڪلاساے اول تا سوم حذف کردن. 😶 حالا زمان ما اینقدر مشق میدادن📝 ڪه یه خوردشو خودمون سر ڪلاس و تو خونه مینوشتیم، یخوردشو مادر پدرمون مینوشتن، یخوردشم تو مسیر رفتن به مدرسه، یخوردشم قبل رفتن سر صف، یسریشم تو توالت 🚽مدرسه، آخرم معلم میگفت چرا ڪامل ننوشتے😐😂 #ارسالے‌شما☺️✋ خاطرات خودتون رو باما به اشتــراڪ بذارید😉👇 🆔: @DokhtarAbani . . °|کلےشادابیجاتِـ ‌باحال‌گونہ از دهه شصتےها و اندڪے هفتاد‌😍👇 {📸} @Heiyat_majazi

°| #جارچے 🎷 ' #نوستالژے📺🎈|° من از کودکی طوری تربیت شده بودم که اصلا دروغ نمی تونستم بگم 😁 حتی دروغ های کوچیک یادمه کلاس چهارم دبستان بودم و تعطیلات نوروز بود😍 بعد تعطیلات روز چهاردهم فروردین (یاهمون چهارده بدر) میخواستم بروم مدرسه 😕 خواهرم که از خودم چهارسالی بزرگتر بود وبه حساب خودش زرنگتر و ازمن چند پیراهن بیشتر پاره کرده بود (بسکه شلخته بود) بمن گفت بابا نمی خواد بری مدرسه این روزا مدرسه تق ولقه هیچکی مدرسه نمیره😑 منم که بچه بودم و ساده وزود باور مدرسه نرفتم🙁 پس فردا که رفتم ناظم همه کسانی رو که روز قبل غایب شده بودند به صف کشید و یکی یکی میپرسید که چرا غایب بودید😠یکی گفت مسافرت بودم یکی گفت مریض بودم و....خلاصه هرکی یک چیزی گفت منم ک حسابی ترسیده بودم😰 و مونده بودم ک چی بگم( البته بگم که بچهای اون زمان مث الان بلبل زبون نبودند و مثل چی ازمعلم هامی ترسیدن😬) نوبت من که رسید و بااخم پرسید چرا دیروز غایب شدی منم با تته پته گفتم که خانوم اجازه! خواهرم گفت مدرسه تقه ولقه نرو مدرسه 😢ناظم با تعجب نگام کرد😳 و گفت برو سرکلاست😤😂 #اخے‌چه‌ساده‌بودید😍 #ارسالے‌شما☺️ #خادم_کانال ارسال خاطرات شما😌👇 🆔 @DokhtarAbani . . °|کلےشادابیجاتِـ ‌باحال‌گونہ از دهه شصتےها و اندڪے هفتاد‌😍👇 {📸} @Heiyat_majazi