هیئت مجازی 🚩
🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 °•○●﷽●○•° •°| #قصه_دلبرے(2) 📚 |•° رمان : #قدیس قسمت 8⃣3⃣1⃣ عایشــه نیـز بـر او خشــم گر
🍃🌸🍃
🌸🍃
🍃
°•○●﷽●○•°
•°| #قصه_دلبرے(2) 📚 |•°
رمان : #قدیس
قسمت 9⃣3⃣1⃣
زیــد بن صوحــان یڪے از بزرگان ڪوفه از جا بلنــد شد، مــردم را بر سڪوت فرا خواند و گفت ڪه عایشــه نامــه اے به او و برخـے سران ڪوفـه نوشتــه و از آن ها خواسته است ڪه در خانـه هاے خود بنشینند و علــے را یارے نڪنند.
زیــد با صداے بلنــد گفت:
آگ ـاه باشیــد ڪه #وظیــفه ے عایشــه در خانــه نشینے است و وظیفه ے من نبــرد ڪردن در میدان #جهـــاد!
اڪنون او ما را به وظیفه ٻ خودش دعــوت مےڪند و خود وظیفه ے ما را به عهـــده گرفته است!
📚📚📚 @Heiyat_Majazi
شش هـــزار نفــر از مــردان ڪوفه به سوے لشڪرگاه علــے حرڪت ڪردند و این در حالــے بود ڪه علــے در نامه ٻ دوم خود، حڪم عزل ابوموســـے اشعرے را امضــا ڪرده بود.
***
علــے از واقعــه اے ڪه در پیــش روے داشت، اندوهگیــن بود.
اندوه نشستـــه بر سیمایــش از نگاه هاے اطرافیانش پنهــان نبود.
او در ڪنج مسجـد نشسته بود و ابن عباس و جمعــے دیگر در اطرافــش.
صعصه بن صوحان ڪه پیـام علــے را به بصره برده و اینڪ بازگشته بود، گزارش میداد:
- نخســت با طلحــه ملاقــات ڱردم و نامه ے شما را به او دادم.
وے پس از خواندن نامــه، گفــت ڪه آیا اڪنون که جنگ بر علــے #فشــــار آورده است #انعطـــاف نشان مےدهد؟
سپس با زبیــر دیــدار داشتــم و البتــه او را نرم تر از طلحــه یافـتم.
او نیز گفــت ڪه این آب ریختــه را نمےشود جمع ڪرد.
عایشــه را نیــز دیــدم و پیــام شما را به او رسانــدم.
او نیــز خــود را #خونخــواه عثمــان نامیــد و گفت از علــے و سپاهیانــش #هراســے ندارم.
سخنان ابــن صوحــان ڪه به پایــان رسید، همه ے نگــاه ها به علـــٻ دوختــه شـد.
#ادامھ_دارد🍃
بھ قلم✍: #ابراهیم_حسن_بیگے
🌸کپے با ذڪر منبع
و نام نویسنده بلامانع است ...🍃
منـــبع📥
📩 @chaharrah_majazi
رمـــان فوق العاده👋☝️
هــرشب ساعت🕘 از ایــن ڪانال😍👇
📚 @Heiyat_Majazi
🍃
🌸🍃
🍃🌸🍃