هیئت مجازی 🚩
【• #قصه_دلبرے📚 •】 #فتحخون #قسمتسےوپنجم آه از رنجی که دراین گفته نهفته است ! و اما سرُّ االسرار
【• #قصه_دلبرے📚 •】
#فتحخون
#قسمتسےوششم
آیند . امام گفت : » ما را بگذار که در یكی از قریه های نزدیك فرود آییم ، نینوا ، غاصریه و یا شفیه حُر .«
که هنوز » حُر« نگشته بود ، گفت: » نه ، نمی توانم ؛ این مرد را به مراقبت من گماشته اند.« زهیر بن قین
گفت : » ای فرزند رسول اهلل ، جنگ با اینان سهل تر از جنگ با کسانی است که ازاین پس به مقابله ما می
آیند . « و حسین فرمود : » من نیستم آن که جنگ را آغاز کند.«
راوی
قافله عشق به سرمنزل جاودان خویش نزدیك می شود...
واین عاقبت کار عشق است . موکب امام به هر
سوی که می رفت ، به سوی دیگرش سوق می دادند تا روز پنجشبه دوم محرم سال شصت و یكم هجری به
کربال رسید .
فصل پنجم: كربلا
امام ایستاد و خطبه ای کربالیی خواند : » اما بعد... می بینید که کار دنیا به کجا کشیده است ! جهان تغییر
یافته ، منكَر روی کرده است و معروف چهره پوشانده و ازآن جز ته مانده ظرفی، خرده نانی و یا چراگاهی کم
مایه باقی نمانده است . « »زنهار ! آیا نمی بینید حق را که بدان عمل نمی شود و باطل را که ازآن نهی نمی
گردد تا مؤمن به لقای خدا مشتاق شود؟ پس اگر اینچنین است ، من درمرگ جز سعادت نمی بینم و در
زندگی با ظالمان جز ماللت . مردم بندگان حلقه به گوش دنیا هستند و دین جز بر زبانشان نیست؛ آن را تا
آنجا پاس می دارند که معایش ایشان از قِبَل آن می رسد ، اگر نه ، چون به بال امتحان شوند ، چه کم
هستند دینداران .«
•• بھقلمِدݪنشینِ:سیدمرتضےآوینے
#سفربـهمبدأتاریخ،ڪربلا🙃🤚
✅⇜ #ڪپےباذڪرصلوات
#شرعاحـلاݪاست:)
{•🍃🥀•} @heiyat_majazi