【• #قصه_دلبرے📚 •】
#فتحخون
#قسمتچهلوهفتم
حسین بن علی ... مگرنه اینكه او خود مسافر این سفینه اجل است؟ یاران ! اینجا حیرتكده عقل است ...
خود»و تا « باقی است ، این حیرت» « باقی است . پس کار را باید به مِی» « واگذاشت ؛ آن مِی که تو را از
خویش» « می رهاند و من وما را درمسلخ او به قتل می رساند . آه ! ان اهلل شاء ان یراك قتیال.
گاه هست که کس از خویشتن » « رسته ، اما هنوز در بند است ... «تن خویش » تن هم که مقهور دهر
است. آنگاه از دهر می نالد که :
یا دهر اف لك من خلیل
کم لك باالشراق و االصیل
او طالب قتیل بمن صاح
و الدهر ال یقنع بالبدیل
و انما االمر الی الجلیل
و کل حی سالك السبیل
این آوای حسین است که ازخیمه همسایه می آید ، آنجا که جون» « شمشیر او را برای پیكار فردا صیقل می
دهد. شعر و شمشیر؟ عشق و پیكار؟ آری ! شعر و شمشیر ، عشق و پیكار . این حسین است ، سر سلسله
عشاق، که عَلَم جنگ برداشته است تا خون خویش را همچون کهكشانی از نور بر آسمان دنیا بپاشد و راه
قبله را به قبله جویان بنمایاند. آنجا که قبله نیز در سیطره حرامیان خون ریز است، عشاق را جز این چاره
ای نیست. شعر نیز ترنم موزون آن مستی و بیخودی است و شاعر تا از خویش نرهد ، شعرش شعر نخواهد
شد .شعر،تا شاعر از خویش نرسته است ،حدیث نفس است و اگر شاعر از خود رها شود، حدیث عشق است،
پس نه عجب اگر شعر و شمشیر و عشق و پیكار با هم جمع شود... که کار عشق ، یاران ، الجرم کربالیی
است . پس دیگر سخن از منصور و بایزید و جنید و فالن و بهمان مگو که عشاق حقیقی ، تذکره االولیا را بر
•• بھقلمِدݪنشینِ:سیدمرتضےآوینے ••
#سفربـهمبدأتاریخ،ڪربلا🙃🤚
✅⇜ #ڪپےباذڪرصلوات
#شرعاحـلاݪاست:)
{•🍃🥀•} @heiyat_majazi