هیئت مجازی 🚩
🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 [• #قصه_دلبرے📚•] #اسمرمان #مستند_سیاسی_امنیتی_عاکف #قسمت_شصت_ودوم دوتا بوق خورد جواب
🍃🌸🍃
🌸🍃
🍃
[• #قصه_دلبرے📚•]
#اسمرمان #مستند_سیاسی_امنیتی_عاکف
#قسمت_شصت_وسوم
خیلی جدی اومدم وسط حرفش و یه کم لحنم و تند کردم و گفتم:
+استاد محترم شما متاسفانه در تور جاسوسی دشمن قرار گرفتید. منم مامورم که هم از جان شما حفاظت کنم و هم اینکه آگاهتون کنم. شما زیر نظر ما هستید. الان حتی آب خوردنتون هم زیر نظر ما هست. فقط چندنکته رو عرض میکنم:
یک: انگار نه انگار فهمیدید که در تور اطلاعاتی دشمن قرار گرفتید و انگار نه انگار که ماموران امنیتی ایران از این قضیه با خبرن. ما نمیزاریم به جان شما آسیبی وارد بشه. فقط هر کاری که میگن انجام میدید.خیلی عادی رفتار میکنید.هر اطلاعاتی که میخوان دست و پاشکسته بهشون میدی. به اندازه سوالشون جواب میدی نه بیشتر. من به شما قول میدم صحیح و سالم بَرِتون گَردونم داخل حاک ایران. حتی به قیمت از دست دادن جون خودم و زیر مجموعم و همکارام باشه. فقط به حرف من گوش کنید. حتی به قیمت لو رفتن من بشه. حتی به قیمت ریختن خونم بشه.
ضمنا الان که شما اومدی بیرون یکی از بچه های ما یه کتابچه رو میبره تا چنددیقه دیگه داخل اتاقتون پشت سیفیون دستشویی میزاره. ما دیگه نمیتونیم باهاتون فعلا ارتباط بگیریم ولی زیر نظرید. تموم ارتباطاتتون با طرف مقابل و اتفاقات و پیشنهادات جدید و مینویسید و میزارید لای اون کتاب و همونجایی که ما گذاشتیم. خودمون بقیش و بدست میاریم. شما فقط عادی جلوه بدید همه چیزو. هروقت هم پیام جدید برات اومد از طرف اونا، بنویس برامون روی کاغذ و بعدش بزار لای کتاب و برو بیرون نیم ساعت.حله؟؟
یه چند ثانیه ای مکث کرد و معلوم بود کُپ کرده.
دوباره بهش گفتم:
+استاد محترم بهتون گفتم حله؟؟ وقت من و نگیر چون سیستم عصبیم میریزه به هم.
آب دهنش و قورت داد و با صدای لرزون گفت:
_حللله.
+خودم به وقتش گوشی جدید با سیمکارت جدید میرسونم بهتون و باهم کانکت میشیم. منتهی آخرین حرفم اینه، و باید این رحف و کاملا جدیش بگیری. بکشون اینارو ایران. بقیش با ماست. نشد خودت و بکشون ایران. تمام
بہ قلــم🖊: #عاکف_سلیمانی
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبع
#شرعاحــــراماست...
🌐 @kheymegahevelayat_ir1
[•🌹•] @Heiyat_Majazi
🍃
🌸🍃
🍃🌸🍃