eitaa logo
هیئت مجازی 🚩
4هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
2.6هزار ویدیو
415 فایل
ˇ﷽ شبیھ بوی گُـل است این‌جا؛ براے پروانگےهاے تو در مسیرِ او...🦋 💚˹ از ؏ـشق بخوان @ASHEGHANEH_HALAL ˼ ‌ ‌‌🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼ . . شما براے ما نعمتید...😌🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 °•○●﷽●○•° •°| (2) 📚 |•° رمان : قسمت 4⃣9⃣ اگر چنین شود، نه تنها من فرماندار مصر نخواهم شد، بلکه حکومت تو نیز در شام در معرض خطر خواهد بود. روزی را به یاد آور که مالک از مصر و علی از کوفه بر سرت خراب شوند. ♦️♦️@Heiyat_Majazi♦️♦️ معاویه عصبی تر از قبل فریاد می زند: حرفت را بزن و بگو باید چه کنیم؟ عمروعاص با خونسردی پاسخ می دهد: گفتم که نباید بگذاریم مالک به مصر برسد. معاویه می گوید: این را می دانم، اما بگو چگونه مانعش شویم. عمروعاص لبخند می زند و می گوید: ترتیبش را می دهم. این کار را به من بسپار. معاویه می گوید: این را می دانم. اما بگو چگونه مانع اش شویم. عمروعاص لبخند می زند و می گوید: کاری می کنم که هرگز پای مالک به مصر . آن وقت سرنگونی محمد بن ابوبکر مثل خوردن جرعه ای آب خواهد بود. معاویه با تردید به عمرو نگاه می کند؛ او چگونه می تواند ی حکومت على و فرماندار او را به قتل برساند؟ مگر با و که این البته شگرد عمروعاص است. معاویه همچنان اضطراب دارد. نگران مالک است؛ می ترسد با وجود مالک، نه تنها مصر و کوفه را به دست نیاورد، بلکه شام را نیز از دست بدهد. اما مالک با نقشه ی عمروعاص به قتل می رسد. در بیابان های نزدیک مصر، مردی به او نزدیک می شود، خود را کارگزار مالیاتی بن ابوبکر معرفی می کند و با مالک و همراهانش، همسفر می شود بین راه، عسل آغشته به زهر را به خورد مالک میدهد. 🍃 بھ قلم✍: 🌸کپے با ذڪر منبع و نام نویسنده بلامانع است ...🍃 منــبع👇 ❣ @chaharrah_majazi رمـان فوق العاده☝️ هرشب ساعت21:00 از این ڪانال👇 📚| @Heiyat_Majazi 🍃 🌸🍃 🍃🌸🍃