eitaa logo
هیئت مجازی 🚩
4هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
2.6هزار ویدیو
415 فایل
ˇ﷽ شبیھ بوی گُـل است این‌جا؛ براے پروانگےهاے تو در مسیرِ او...🦋 💚˹ از ؏ـشق بخوان @ASHEGHANEH_HALAL ˼ ‌ ‌‌🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼ . . شما براے ما نعمتید...😌🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
°| #نوستالژے (46) 📺🎈 |° . . گنجشگـ🕊ـڪ اَشے مَشے لبـِ بومـ ما بشینـ😁 بـارونـ🌧ـ میاد خیس میشے بـ❄️ـرفـ میاد گوله میشے... پُفـ🍟ـڪ خوراے اَشے مَشے توے نوستالژے گم نشین😬😂 #کپے⛔️🙏 . . کلےشادابیجاتِـ ‌باحال‌گونہ از دهه شصتےها و اندڪے هفتاد‌😎👇 {📻} @heiyat_majazi
°| #نوستالژے (47) 📺🎈 |° . . ایـنــ☝️ زیـبـاتریـنــ عروسـ😍ـڪ دورانــ مـا بود😌😅 #کپے⛔️🙏 . . کلےشادابیجاتِـ ‌باحال‌گونہ از دهه شصتےها و اندڪے هفتاد‌😎👇 {📻} @heiyat_majazi
یه کانال آوردم براتون رو دست تمام کانالا زده👏😳 #طنزهای_سیاسی بدون ساسنور😜 کلی اخبار محرمانه و سری😍 👇 نیازی نیست تو چند کانال عضو شید با این کانال یکجا همه رو رصد ڪنین %97 از خبرایی كه ميخونيد از كانال زیر #كپى ميشه! 😃👇 http://eitaa.com/joinchat/527499284C698ab461f2 اگه تابحال عضو نبودی نصف عمرت به فنا رفته😅☝️
بعد از جلسه با امیر و هادی و سروش که دو ساعت و نیم به طول انجامید، وقتی بچه ها رفتند، بهزاد زنگ زد گفت: « عاصف میخواد بیاد داخل، شمارو ببینه. » گفتم: « بهش بگو الان میام بیرون. میریم پایین نماز. چون نزدیک مغرب هست. » از دفتر رفتم بیرون، به اتفاق عاصف رفتیم حسینیه اداره که داخل حیاط بود، نماز مغرب و به اتفاق رفقا به صورت جماعت خوندیم. وقتی نمازم تموم شد دقایقی سر به سجده گذاشتم، با خدای خودم خلوت کردم. مناجات کردم: « اللهم انی اسئلک الامان، یوم لا ینفع مال و لا بنون. خدایا ازت درخواست امان میکنم برای روزی که نه مالم، وَ نه فرزندم، به حالم هیچ سودی نمیبخشه. » مخاطبان محترم خیمه گاه ولایت، این مناجات مولای متقیان آقای ما حضرت علی علیه السلام در مسجد کوفه هست. بعد از اینکه سر از سجده بلند کردم، دیدم همه رفتند اما عاصف کنارم همچنان نشسته! عاصف گفت: _قبول باشه عاکف جان. خب حاجی باید چیکار کنیم برای عزتی. +بلند شو بریم دفتر.. دارم بهش فکر میکنم. احتمالا امشب یا فردا صبح شروع میکنیم.. خیلی عجولی این چندوقت.. نمیدونم چرا.. بزار ببینیم اصلا از این آدم چیزی در میاد یا نه؟ اگر در اومد که بدا به حالش. اگر چیزی هم ازش در نیومد که خوشا به حالش. ولی من احساس میکنم هرچی میریم جلوتر این پرونده بو دار تر میشه.. به هر حال باید منتظر بود.. بزن بریم. با عاصف رفتیم دفتر.. دوتایی نشستیم کمی اوضاع پرونده، داشته ها و نداشته ها، وَ همچنین اقدامات لازم رو بررسی و تحلیل کردیم تا همه ی جوانب و در نظر بگیریم. به عاصف گفتم: +عزتی ترسیده بود اونشب. احتمال قوی فعلا روی حالت استندبای مونده. به بچه ها گفتی که تعقیب و مراقبت نامحسوس داشته باشن دیگه؟ _بله گفتم. شما هم که خودتون دستور مستقیم دادی.. الحمدلله اعضایی که مشخص کردید مشغولن. +الان چه کسی رو گذاشتی که دکتر عزتی مستقیم زیر چترش باشه؟ _حدید رو گذاشتم. بی سیمم و گرفتم، به کسی که جلوی درب خونه عزتی کمین کرده بود، رفت و آمدهارو چک میکرد پِیجش کردم: +حدید/عاکف. _آقاعاکف سلام. بفرمایید به گوشم.. +سلام.. موقعیت؟ _نزدیک منزل سوژه مورد نظر هستم. +وضعیت؟ _ چشم عقاب. +همه چیز تحت کنترله؟ مشکل خاصی نداری؟ _بله همه چیز تحت کنترله، خداروشکر مشکل خاصی هم رویت نشده. +خدا حفظتون کنه..کاری پیش اومد خبرم کن.. بی سیمم روشنه. امشب عقیق بهت دست میده و مثبت میشه ان شاءالله تعالی. _ممنونم. +وضعیت رفت و آمد به مکان مورد نظر تا این لحظه چطور هست؟ _ تا این لحظه رفت و آمد خاصی نبوده که حساسیت برانگیز باشه. تموم موارد تحت کنترل هست. با دوربین هم مشغول ثبت و ضبط موارد مهم هستیم. +بسیار عالی.. خوب گوش کن ببین چی میگم حدید.. تموم تحرکات ، وَ همچنین ورودی و خروجی ها رو زیر نظر بگیرید.. به هرچیزی که مشکوک شدید منو در جریان بزارید.. یه وقتی هم اگر به من دسترسی نداشتید، مثلا ممکنه جلسه باشم یا نتونید ارتباط بگیرید، در غیاب من فقط و فقط با 800 ( عاصف ) کانکت میشید! _به روی چشم. +یاعلی. مخاطبان محترم خیمه گاه ولایت، با مجوزات قضایی و... حدود 5 هفته رو بچه های ما با مراقبت های ویژه وَ نا محسوس دکتر افشین عزتی رو کنترل میکردن، اما مورد مشکوکی رویت نشد. رییس سازمان اتمی یک جلسه ما رو بعد از دیدار با معاونش پذیرفت، اما جلسه ما به 10 دقیقه هم نکشید و فوری اون جلسه رو ترک کرد و رفت نهاد ریاست جمهوری وَ طی اون پنج هفته به هیچ عنوان نتونستیم باهاش دیدار کنیم. نمیدونم چرا !!! جالبه مگه نه؟ حالا بعدا میفهمید مشکل کار از کجا بود! اما معاونت سازمان اتمی به بهانه های مختلف طرح کاهش اختیارات دکتر افشین عزتی رو کلید زده بود ولی نتونستن زیاد محدودش کنند. خداروشکر با همه ی این تفاسیر تمام چیزها داشت طبق برنامه ای که من چیده بودم پیش میرفت. به جز دیدار ریاست سازمان اتمی! گاهی انقدر تحولات و اتفاقات مربوط به این پرونده حلزونی پیش میرفت که احساس میکردم ممکنه چیزی نباشه و فقط حساسیت ما رو برانگیخته باشه. اما تجربه، عقل، منطق وَ همچنین اصول کاری و تجربیات حرفه ای حدود 12 سال اخیر من، بهم میگفت صبر کن عاکف. ان شاءالله که چیزی نباشه اما شاید یک درصد خبری باشه. پس اون یک درصد باید برات مهم باشه. پنج هفته ای از شروع پرونده گذشته بود که یک شب از دفتر حاج کاظم معاون کل تشکیلات بهم زنگ زدن که حاجی میخواد شمارو ببینه. ⛔️ و هرگونه استفاده (تاکید میکنیم هرگونه استفاده) از این مستند داستانی امنیتی فقط باذکر منبع و لینک کانال در که در آخر درج شده است و ذکر نام نویسنده می باشد وگرنه قابل پیگیری و ‌شکایت خواهد بود و‌ از لحاظ شرعی هم پیگرد الهی دارد. ✅ http://eitaa.com/kheymegahevelayat
🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 [• 📚•] معلوم بود معاون سازمان اتمی جا خورده... ادامه دادم گفتم: +بعدش که همه دارن میرن، به آقای دکتر افشین عزتی میگید شما بمون کارت دارم. وقتی که تنها شدید بهش بگید آقای دکتر عزتی لطفا شما حواست بیشتر جمع باشه.. چون بچه ها درمورد شما نامه خصوصی زدند و گفتند دوربین اتاق آقای دکتر عزتی از کار افتاده. بهشد بگید دوربین اتاق شما چندروزی طول میکشه که بیان و عوضش کنند. چون دوربین های جدید رسیده دارن در خیلی از بخش ها تعویض میکنند. جناب معاون همه ی این توضیحاتم یک طرف اما از اینجا به بعدش یک طرف اونم اینکه تاکید کنید چند روزی زمان میبره تا دوربین های اتاق آقای عزتی رو عوض کنند.. بهشون بگید حواسش به همه چیزباشه. به اسناد و... بدجور شوکه شد. گفتم: +نگران نباشید. همه چیزارو ما کنترل میکنیم. _می دونم. ولی گاهی اوقات واقعا هنگ میکنم. چون ما شخصیت علمی هستیم و امنیتی نیستیم.. از این چیزایی که میگید واقعا نگران میشم که نکنه کارم و اشتباه انجام بدم.. +نگران نباشید. ما حواسمون به همه چیز هست. _چشم.. ممنونم که دلگرمی میدید. +بررسی کنید ببینید دکتر افشین عزتی الان کجا هستند؟ به مانیتور اتاقش نگاهی انداخت و بررسی کرد... دکتر افشین عزتی همچنان در همون بخش 13 مشغول فعالیت و سرکشی و گفتگو با همکارانش بود. گفتم: +میشه منو ببرید یه لحظه داخل اتاق عزتی؟ _کمی سخته. چون سنسور اتاقش فقط دست خودشه. درب و نمیشه بدون سنسور باز کنیم. بخاطر سکرت بودن موضوع هم باید بگم شخص معاونت حفاظت و امنیت سازمان یدک سنسور اتاق عزتی رو که داخل صندوقشون هست بگیره بیاره. چون تموم سنسورها تعریف شده هستند. یعنی نمیشه سنسور دیگه ای رو زد. همشون کدهای امنیتی سخت و قوی دارن. +پس لطفا به معاون امنیت و حفاظت که سرپرست موقت حراست سازمان اتمی هم هستند بگید بیان دفتر شما. ⛔️ و هرگونه استفاده (تاکید میکنیم هرگونه استفاده) از این مستند داستانی امنیتی فقط باذکر منبع و لینک کانال در که در آخر درج شده است و ذکر نام نویسنده می باشد وگرنه قابل پیگیری و ‌شکایت خواهد بود و‌ از لحاظ شرعی هم پیگرد الهی دارد. ⛔️ بہ قلــم🖊: ... 🌐 @kheymegahevelayat [•🌹•] @Heiyat_Majazi 🍃 🌸🍃 🍃🌸🍃
[• 📚•] عاصف عبدالزهراء همین طور داشت نفس نفس میزد. احساس کردم دیگه داره ایست قلبی میکنه.. یقه ی پیرهنش و محکم کشیدم و جر دادم. یه چک زدم توی صورتش و پرتش کردم روی صندلی. خودم داشتم نفس نفس میزدم، عاصف هم  هی نفس میزد و آروم میگفت آی خدا.. آی خدا. آی خدا. آی......... دیدم اوضاع خیطه و داره از بین میره، فورا یه لیوان آب براش ریختم و به زور ریختم داخل دهنش تا بخوره. شاید ده دقیقه ای گذشت، تا اینکه کم کم نفسش بالا اومد. اینکه میگم ده دقیقه زمان برد، یعنی تا پای مرگ رفت. ده دقیقه به زور نفس کشیدن یعنی هر لحظه امکان مرگ وجود داره. دست گذاشتم روی ضربان قلبش دیدم همچنان تند تند میزنه. کمی که آروم شد، بهش گفتم: +بلند شو بریم. به سختی حرف میزد.. خیلی آروم گفت: _متاسفم برات عاکف. چندتا زدم به در تا معاون از بیرون با سنسورش درو باز کنه بیاد داخل تاماهم بریم بیرون. وقتی اومد داخل رنگ صورت عاصف و لباسش و دید گفت: _چیزی شده.. مریض شدن ایشون. عاصف بدون اینکه چیزی بگه یه طعنه زد به معاون سازمان اتمی و فورا از دفترش رفت بیرون! به معاون سازمان اتمی گفتم: +بله ایشون یه کم مریض هستند.. گاهی خودشون و اینطور میزنن به درو دیوار، یه هویی چشماشون چپ میشه. شما سرتون به کار خودتون باشه تا عزتی مثل اجل معلق یه هویی نیاد سمت اتاق کارش. بفرمایید اینم سنسور مزخرف دفتر دکتر عزتی. خداحافظ. ⛔️ و هرگونه استفاده (تاکید میکنیم هرگونه استفاده) حرام است و پیگرد قانونی دارد بہ قلــم🖊: ... 🌐 @kheymegahevelayat [•🌹•] @Heiyat_Majazi