eitaa logo
هیئت مجازی 🚩
3.9هزار دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
2.9هزار ویدیو
422 فایل
ˇ﷽ شبیھ بوی گُـل است این‌جا؛ براے پروانگےهاے تو در مسیرِ او...🦋 💚˹ از ؏ـشق بخوان @ASHEGHANEH_HALAL ˼ ‌ ‌‌🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼ . . شما براے ما نعمتید...😌🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
12.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•᯽🎞᯽• . . •• •• اللهم عجل لولیک الفرج💙 . . ᯽بدون‌ِاستورےنمونے᯽ Eitaa.com/Heiyat_Majazi •᯽🎞᯽•
۲۹ دی ۱۴۰۲
•᯽🪞᯽• . . •• •• «و ساسَة العِباد وَ اَرکانُ البِلاد» آن کسانی که را جدای از می‌دانند، نمی‌توانند مـدعی پیروی از و باشند . . ᯽اےآرامِ‌ دلم᯽ Eitaa.com/Heiyat_Majazi •᯽🪞᯽•
۲۹ دی ۱۴۰۲
•᯽🌗᯽• . . •• •• «کاری کنید که وقتی کسی شما را ملاقات می‌ کند احساس کند که یک ‌شهید را ملاقات کرده است » _شهید احمد کاظمی . . . ᯽شھـادتت‌سنگ‌رابوسیدنےکرد᯽ Eitaa.com/Heiyat_Majazi •᯽🌗᯽•
۲۹ دی ۱۴۰۲
•᯽📖᯽• . . •• •• •ڪتاب: •به‌قلم:ناصرکاوه •قسمت‌:(شصت وششم) فریـبرز تعریـف مـی کـرد کـه، شـب عملیـات بـود. قـرار بـود کـه مـن و چنـد نفـر از دوسـتانم کـه تخریب چـی بودیـم، جلوتـر از رزمنـدگان وارد میـدان شـده و بـه سرعت مینهـا را خنثـی کنیـم تـا خـدای نکـرده اتفاقـی بـرای دیگـران نیفتـد. منطقـه غـرق در سـکوت بـود. فقـط هـر چنـد دقیقـه از سـوی دشـمن یـک رگبـار بـی هـدف بـه ســوی خــط خــودی شــلیک میشــد. عــرق ریــزان و چســبیده بــه زمیــن بــه کمــک کارد ســنگری تنــد تنــد مینهــا را در مــیآوردم و چاشنیشــان را بــاز میکــردم یــا ســیم تلــهای را کــه بیــن دو میــن جهنــده بــود، میبریــدم. آخــر سر بــه انتهــای میـدان رسـیدم. نفـس راحتـی کشـیدم. میدانسـتم تـا لحظاتـی دیگـر پیـش قـراولان لشـگرمان از راه میرسـند و آن وقـت دشـمن را غافلگیـر و حـق شـان را کـف دسـت میگذاریـم. یکهـو صدایـی از نزدیـک مـن بلنـد شـد. چسـبیدم بـه زمیـن و چشـم تنــگ کــردم و بــه جایــی کــه صــدا آمــده بــود، نــگاه کــردم. در آن تاریکــی فقــط سـیاهی یـه آدم را توانسـتم تشـخیص بدهـم. یـک عراقـی در سـنگر کمیـن نگهبانـی مـیداد. اول میخواسـتم هـان جـا بمانم و بگـذارم حسـاب او را رزمنـدگان برسـند، امـا نمیدانم چطـور شـد کـه زد بـه سرم آرتیسـت بـازی در بیـاورم. تصمیـم گرفتـم کــه بلنــد شــوم و مثــل فیلمهــای ســینامیی، گربــه وار بــروم و از پشــت نــاکارش کنـم. بـی سر و صـدا خزیـدم و بـه پشـت سـنگر کمیـن دشـمن رسـیدم. در فیلم هـا دیــده بــودم کــه چطــور قهرمــان میپریــد وبــا یــک ضربه بــه پــس گــردن دشــمن او را از پــا در مــیآورد و بــی هــوش میکنــد. آب دهانــم را قــورت دادم. مشــتم را گـره کـردم و دعایـی در دل خوانـدم و بعـد مثـل بختـک از پشـت سر روی دشـمن پریـدم و یـک رضبـه مشـت جانانـه بـه پـس گردنـش زدم. امـا انـگار بـا مشـت بـه صخـره سـنگی کوبیـده بـودم! طـرف فقـط »هقـی« کـرد و برگشـت طـرف مـن. یـا جــدة ســادات! عراقــی نگــو گودزیلابگــو. غولــی بــود دومــری بــا یــک مــر عــرض. سـیبیل از بنـا گـوش در رفتـه و قـوی و عضلانی. خواسـتم مشـت دوم را بزنـم کـه مشـتم تـوی پنجـه اش اسـیر شـد. نامـرد چنـد کلمـه عربـی بلغـور کـرد و بعـد افتـاد به ِ جانـم د بـزن. بـه عمـر کوتاهـم چنـان کتکـی نخـورده بـودم. چنـان مـیزد کـه انـگارقاتـل پـدرش را میزنـد! چـپ و راسـت مشـت و لگـد بـود کـه بـه پـک و پهلویـم فـرود میآمـد. خجالـت و تـرس از لـو رفـن عملیـات را گذاشـتم کنـار و عربـده ای از حنجـره دادم بیـرون. خدایـی شـد کـه هـان لحظـه عملیـات شروع شـد و چنـد تـا از دوسـتانم سر رسـیدند. حـالا مـا هفـت، هشـت نفـر بودیـم و او یکـی. امـا مگـر زورمـان میرسـید! مثـل شـیرهای گرسـنهای کـه بـه گاومیشهـا حملـه میکننـد، از سر و کلـهاش آویـزان شـده بودیـم و مـی زدیمـش. مـن کـه دل خونـی از او داشـتم، فقـط گوشـش را گاز میگرفتـم و تنـد تنـد بـه دمـاغ خرطـوم ماننـدش چنـگ مـیزدم. امـا او بـا یـک حرکـت مـا را تارانـد. دسـت انداخـت و از نـوک سـاحش گرفـت و بـا قنداقـش افتـاد بـه جامنـان. انـگاری ناظـم بـی رحمـی بـود کـه بـه جـان چنـد دانـش آمـوز درس نخـوان شـلوغ افتـاده اسـت. حـالا مـا پیـچ و تـاب میخوریــم و گریـه کنـان خـدا را صـدا میزدیـم و او هـم مـیزد. داشـت دخلـان را مـیآورد کـه یـک تیـر از غیـب رسـید و درسـت خـورد بـه پـس کلـهاش و او بـا هیـکل سـنگینش تلپـی افتــاد روی مــن بدبخــت. داشــتم لــه میشــدم کــه بچههــا آه و نالــه کنــان آمدنــد و گفتنـد، فریبرز!؟...چنـد تایـی زور زدنـد انـگار بخواهیـد یـک جرثقیـل را از جـوی آب در بیاوریــد، او را از روی مــن انداختنــد کنــار. حــالا صــدای شــلیک و انفجــار، زمیـن و زمـان را لرزانـد و مـا هشـت نفـر آه و نالـه کنـان داشـتیم پـک و پهلویـان را میمالیدیـم. ال مـروت جـای سـامل در تـن و بدمـان نگذاشـته بـود. بـا هـزار مکافـات خودمـان را بـه یـک ماشـین رسـاندیم و رسـیدیم بـه اورژانـس صحرایـی. حـاال درد و نالـه یـک طـرف، سـؤال و پرسـش امدادگرهـا، طـرف دیگـه کـه: شـا چـرا بـه ایـن حــال و روز افتادهایــد؟... نــگاه کنیــد! انــگار زیــر تانــک رفتهانــد؛ یــک جــای ســامل تـو بـدن شـان نیسـت!... آقـا فریبرزشما مجـروح شـدید یـا تصـادف کردیـد؟... یکـی از بچههـا کـه حـال و روزش بهـر از بقیـه بـود، بـا مکافـات ماجـرا را تعریـف کـرد.... ڪپےبدون‌ذڪرنام‌نویسنده‌ممنوع!📌 . . Eitaa.com/Heiyat_Majazi •᯽📖᯽•
۲۹ دی ۱۴۰۲
᯽• . . •• •• "اگر خدا خیری در دل های شما ببیند،بهتر از آنچه از شما گرفته شده،به شما می دهد!🦋" -🌧 سـوره إنـفـال،آیـه 70 🤍- . . ᯽چه‌کسےماراشنیـدالاخدا᯽ Eitaa.com/Heiyat_Majazi •᯽📞᯽•
۳۰ دی ۱۴۰۲
•᯽🧪᯽• . . •• •• در جر و بحث‌ها گاهی "ته ته قلبتان" بگویید: اگر من جای او بودم چه می‌کردم؟🧐 آیا حق کاملاً با من است؟🤔 حرفهایم تمام و کمال منطقی است؟🤭 فقط لطفا باخودتان صادق باشید.😊🙏 . . ᯽درسـاحل‌امن‌خانوادھ᯽ Eitaa.com/Heiyat_Majazi •᯽🧪᯽•
۳۰ دی ۱۴۰۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•᯽🎞᯽• . . •• •• جانَم حُسین:/ . . ᯽بدون‌ِاستورےنمونے᯽ Eitaa.com/Heiyat_Majazi •᯽🎞᯽•
۳۰ دی ۱۴۰۲
Fadaeian_Shohadaye_Kerman14021017_04.mp3
12.32M
•᯽🎺᯽• . . •• •• دشمن از شعار مرگ بر اسرائیل میترسه . . ᯽چوندیدم‌خوشتر از آواز تو᯽ Eitaa.com/Heiyat_Majazi •᯽🎺᯽•
۳۰ دی ۱۴۰۲
•᯽🍬᯽• . . •• •• والدين‌ عزیز🚫هرگز به کسی ( دکتر، پلیس، نگهبان، فروشنده، صاحب‌خانه) نگید که بچهٔ منو دعوا کن تا ازتون حرف‌شنوی داشته باشد❗️ ⭕️ پیامد حرفتون اینه که: ⚠️ باز هم فرزندتون به حرف شما گوش نمی‌ده! 👈شما تربیت فرزندتونو به دیگران واگذار کردین! 🟣 کودک متعجب می‌شه که ❓چرا مامان و بابام ایستادند تا غریبه‌ها منو دعوا کنن🤔 و چرا اونها به عنوان پدر و مادر از من حمایت نمی‌کنن؟!😟 و در آخر متوجه ضعف شما می‌شه❌ . . ᯽ایرانـم،جـوانـ بمـان᯽ Eitaa.com/Heiyat_Majazi •᯽🍬᯽•
۳۰ دی ۱۴۰۲
•᯽📖᯽• . . •• •• •ڪتاب: •به‌قلم:ناصرکاوه •قسمت‌:(شصت وهفتم) وســط عملیــات یکــی فریــاد زد،آنجــا را نــگاه کنیــد! یکدفعــه دیدیــم یــک تانــک عراقـی از دور چرخیـد و دور زد و یـک راسـت آمـد طـرف ما.هـر کسـی بـه سـویی دویـد. آمـاده شـدیم کـه تانـک را بزنیم.تانـک، وقتـی کـه بـه نزدیـک رسـید، ناگهـان ایسـتاد. دریچـه بالایی اش آرام بـاز شـد. فکـر کردیـم راننـده اش مـی خواهـد تسـلیم شـود. همـه، اسـلحه هـا را آمـاده کردیـم. فریـرز بـود، از بچههـای شـجاع مـا بـودسرش را از داخـل تانـک بیـرون آورد، مـی خندیـد. داد زدم: فریبـرزه! گفـت: نرتسـید اون پشــت بــود. بعثــی هــا ولــش کــرده بودنــد بــه امــان خــدا. مــن هــم اون قــدر باهـاش ور رفتـم تـا روشـن شـد و آوردمـش اینجـا. حتمـاً بـه دردمـان مـی خـورد! ** در یـه عملیـات کـه باتفـاق, فریـبرز بودیـم؟! یکـی از بچههـا زخمـی شـد و دو تـا از انگشـتانش ترکـش خـورده و قطـع شـد. فریـبرز انگشـتان قطـع شـده را از زمیـن برداشــت و کمــی یــخ هــم گیــرآورد و روی آن گذاشــت و همــراه بــرادر مجــروح سریع رفتنــد بیمارستان صحرایــی عقــب خــط مقــدم... بیمارستان صحــرای خیلــی شــلوغ بــود. فریــرز بــه دکتر بــالای سرمجروح آمــده بــود گفــت: دکـتـر جــان! ایـن انگشـتها را بـزن سر جايش!...دکـر گفـت پیونـد زدن ایـن انگشـتان فایـده نـدارد ولـش کن فریـبرز بـا شـوخی و خنـده بـه دکـر گفـت، حـالاشـماانجـام بـده هـر چـه خــدا خواســت هــان میشــود. دکــتر قبــول کــرد و انگشــتان را پیونــد زد. منتهــی دکـترانگشـت سـبابه و انگشـت وسـطی قطـع شـده را در آن شـلوغی انگشـت هـا را اشـتباه، جـا بـه جـا وصـل کـرد... چنـد روز بعـد وقتـی فریبـرز مجـروح را بـرای پانسمان بـرد، دیدنـد کـه دکـتر انگشـت سـبابه را وسـط و وسـطی را جـای سـبابه قـرار داده. فریـبرز بـه دکـتر گفـت، دکترجان: چـرا کلنگـی کار کردی!؟...عجـب پینـه دوزی هســتی دکتــر!؟ ڪپےبدون‌ذڪرنام‌نویسنده‌ممنوع!📌 . . Eitaa.com/Heiyat_Majazi •᯽📖᯽•
۳۰ دی ۱۴۰۲
᯽• . . •• •• در برابر حکم پروردگارت شکیبایی کن که تو در حفاظت کامل ما قرار داری، و هنگامی که برمی خیزی پروردگارت را همراه با سپاس و ستایش تسبیح گوی...✨ 🌻«سـوره طـور،آیـه 48»💛 . . ᯽چه‌کسےماراشنیـدالاخدا᯽ Eitaa.com/Heiyat_Majazi •᯽📞᯽•
۱ بهمن ۱۴۰۲
•᯽🍃᯽• . . •• •• تا‌زنده‌هستید‌دائم‌مشغولِ‌ سورھ‌توحید‌باشید..☘''' زمانے‌ڪه‌انسان‌در‌ گرفت، آرزو‌مےڪند‌شخصے‌ ڪنارِ‌قبرش‌بیاید‌و‌برایش‌یڪ فاتحه‌ای‌یا‌صلواتۍ‌بفرستد!❤️‍🩹(: ᯽دل‌تورامیطلبد᯽ Eitaa.com/Heiyat_Majazi •᯽🍃᯽•
۱ بهمن ۱۴۰۲