eitaa logo
هیئت مجازی 🚩
4هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
2.6هزار ویدیو
415 فایل
ˇ﷽ شبیھ بوی گُـل است این‌جا؛ براے پروانگےهاے تو در مسیرِ او...🦋 💚˹ از ؏ـشق بخوان @ASHEGHANEH_HALAL ˼ ‌ ‌‌🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼ . . شما براے ما نعمتید...😌🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
⭐️⭐️🥀⭐️⭐️ خود حضرت فرمودند: شیعیان من اگه اندازه اب خوردنی برای ظهورم دعا کنن من میام ولی خب.....😔😏💔 ⭐️⭐️🥀⭐️⭐️
⭐️⭐️🥀⭐️⭐️ اومدن آقا...همت مارو میخواد!😍😔 ما همت کنیم همه ی اون نشانه ها و شرایط رو خدا درست میکنه🙃✌️ ⭐️⭐️🥀⭐️⭐️
⭐️⭐️🥀⭐️⭐️ 🍃 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 🍃 ⌛️آخرین سال است کجایی آقا حالمان رو به زوال است کجایی آقا عمر بیهوده من بی تو چه ارزد تو بگو زندگی بی تو سراب است کجایی آقا  دل غمگین مرا کی تو عنایت بکنی بهر جواب است کجایی آقا ⭐️⭐️🥀⭐️⭐️
⭐️⭐️🥀⭐️⭐️ امروز تاریخ شهادت شهید هست شهیدے که ⭐️⭐️🥀⭐️⭐️
⭐️⭐️🥀⭐️⭐️ ⠀⠀⠀⠀ོ    ⠀ ⠀⠀ ⠀    ⠀⠀⠀⠀ོ     ⠀ ⠀⠀ ⠀        ⠀⠀⠀⠀ོ     ⠀ ⠀⠀ ⠀          ...!!! گفت: «توۍدنیابعدازشهادت‌فقط‌یڪ‌آرزودارم: اونم‌اینڪه‌تیر‌بخوره‌به‌گلوم». تعجب‌ڪردیم. بعدگفت: «یڪ‌صحنه‌ازعاشورا‌همیشه‌قلبمو‌آتیش میزنه؛ بریده‌شدن‌گلوۍحضرت‌علی‌اصغر» والفجریڪ‌بودکه‌مجروح‌شد.‌یڪ‌تیرتو آخرین‌حد‌بردنش‌خورده‌بود‌به‌گلوش. وقتۍمےبردنش‌عقب، داشت‌از‌گلوش‌خون میومد... میگفت: [ آرزوۍدیگه‌اۍندارم‌مگر .] •|🕊|•شهادت : ۱۳۶۳/۱۲/۲۳ - عملیات ،شرق‌دجله ⠀⠀⠀⠀ོ    ⠀ ⠀⠀ ⠀    ⠀⠀⠀⠀ོ     ⠀ ⠀⠀ ⠀        ⠀⠀⠀⠀ོ     ⠀ ⠀⠀ ⠀               ⠀   سربازِ✌️ آقا نمےمونه تا ظهور رو ببینه!💫 بلڪه مے‌شه🌷 تـا ظهور نزدیڪ‌شه ⭐️⭐️🥀⭐️⭐️
⭐️⭐️🥀⭐️⭐️ و ما ... بر تو از نزدیک آقاجان، سلامم آرزوست..!😔💔 ⭐️⭐️🥀⭐️⭐️
⭐️⭐️🥀⭐️⭐️ شهید برونسے اونقدر خلوص نیت داشتند که به ... رسیدند اما ما ... 😔😔😔😔😔 ⭐️⭐️🥀⭐️⭐️
⭐️⭐️🥀⭐️⭐️ من فقط میخوام آقا منو بخاطر گناهایی که ظهورشون رو عقب انداخت ببخشند و برای شیعیان مخلصشون😔😔😔💔💔💔💔💔 ⭐️⭐️🥀⭐️⭐️
⭐️⭐️🥀⭐️⭐️ باران ببارد... سیل به‌راه افتد... خشک‌سالے شود... صاعقه بزند... بیمارے و ویرانے برسد... چون طبیب تویے... چون آخر راه ختم به تو میشود... عشاق تو در اوج ویرانے، آرام و آبادند! ⭐️⭐️🥀⭐️⭐️
⭐️⭐️🥀⭐️⭐️ دقایق آخر آخرین جمعه ساله بگیم پاشیم نماز امام زمان(عج)بخونیم شاید دل خدا به حالمون سوخت شاید بهمون رحم کرد💔💔 شاید رخصت بدن😔 ⭐️⭐️🥀⭐️⭐️
⭐️⭐️🥀⭐️⭐️ شبتون مهدوے التماس‌دعاےفرج‌وسلامتے🦋 ارسال نظرات به آیدی👇 @Gomnan_313 ✋ ⭐️⭐️🥀⭐️⭐️
[• ☺️ •] 🌱🌸🌱 گاهے از دل ‌گرفتہ میشے😔 گاهے از حڪمتش ناراضے😒 و گاهے خوشحال😁 گاهے مشڪوڪ🧐🤨 و گاهے مجذوب عدالتش😍 گاهے بسیار نزدیڪ گاہ دور ✨خدا✨ همون خداستــ اے ڪاش ما اینقدر گاهے‌ به‌ گاهے نمےشدیم😞 . . خــدا رو احساس ڪن👇 [•🕊•] @Heiyat_Majazi
[• #خانمےڪه_شماباشے👜•] . . جلوگیری از #کپک زدن ترشی و مربا 😌👌 ✍کافیست مقداری « گلپر » به ترشی و مقداری « دارچین » به مربای خود اضافه کنید. این دو چاشنی مانع از کپک زدن میشود. . . یہ عالمہ نڪتہ ،جانمونے😍👇 [•👒•] @heiyat_majazi
[• 📿 •] . . 😇|• امام هادی علیه‌السلام: ✋|• هر كس از خدا فرمان ببر ، از او فرمان برند. 📚|• تحف العقول، ص۴۸۲ . . پاتوق نخبگـــان😌👇 [•⏳•] @Heiyat_Majazi
vazife.r98.wav
480.4K
📱🍃 •[ #ڪد_عاشقــے☎️ ]• 💞🍃 وظیفه حوزه های علمیه . ‌. . همــراه اول ⬅️ ارسال کد 48193 به شماره ۸۹۸۹ ایراݩــسل⬅️ ارسال کد 44128576 بہ شماره۷۵۷۵ رایتــل⬅️ ارسال کد on40010281 بہ شماره ۲۰۳۰ 📱🍃 @heiyat_majazi
📚|ختم قران امروز ارسال تعـداد به آے دی☺️👇 •📮• @F_Delaram_313 تعداد صفحات • ۴۲۶ • هر روز میزبان فرشته ها😇👇 [💌🍃••] @heyat_majazi
[• 😎 •] . . 🔴دومین حمله موشکی به پایگاه ائتلاف آمریکایی 💢شبکه خبری شفق نیوز عراف حمله موشکی شب گذشته به پایگاه التاجی عراق را شدید اعلام کرده و شبکه المیادین نیز اعلام کرد که 18 موشک به این پایگاه مشترک ائتلاف ضد داعش به رهبری آمریکا برخورد کرده است. 💢هشام الهاشمی از کارشناسان عراقی همچنان اعلام کرده است که حمله شب گذشته به پایگاه التاجی عراق حمله ای بزرگ بوده و ستونی از دود و آتش به آسمان بلند شده است. ⭕️شبکه خبری العهد عراق همچنان اعلام کرده است که نیروهای امنیتی عراق 23 موشک آماده شلیک به سمت پایگاه التاجی را کشف کرده اند. ⭕️عملیات مشترک عراق وابسته به وزارت دفاع این کشور در خصوص میزان تلفات و خسارات این حملات موشکی نیز اعلام کرده است که هنوز هیچ آماری در این خصوص منتشر نشده است. . . ⛔️ 🍃 با مغــزبـــانے، بصیـــــــرت دهیـــد👇 [•📡•] @Heiyat_Majazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_6019369061589189803.mp3
2.14M
🎧🍃 🍃 [• 🎤•] . ❤️❤️🎙از کار خیر دست نکشید 🔸 حجت‌الاسلام رفیعی . بفرماییــد انرژے😌👇 @Heiyat_Majazi 🍃 🎧🍃
[• 📿 ] 🗒شش درس از شش شهید :🌷 شیعه به دنیا آمده ایم تا مؤثر در تحقق ظهور مولا باشیم. :🌷 به برادر برادر گفتن نیست، به شبیه شدنه. :🌷 ظهور اتفاق می افتد، مهم این است که ما کجای ظهور ایستاده ایم. :🌷 (شهادت خوب است اما تقوی بهتر است تقوایی که در قلب است و در رفتار بروز پیدا می کند. :🌷 سخنان مقام معظم رهبری را حتما گوش کنید، قلب شما را بیدار می کند و راه درست را نشانتان می دهد. :🌷💔 در بدترین شرایط اجتماعی و اقتصادی و .. ، پیرو ولی فقیه باشید و هیچگاه این سید مظلوم حضرت آقا سید علی آقا را تنها نگذارید. 🌷 ⚘ پاتوق نخبگـــان😌👇 [•⏳•] @Heiyat_Majazi
[• #🌸حرفاے_خودمـونے☺️🦋] تنها کسانی می شوند که شهید باشند... به این سادگی ها نیستـــــ باید قتلگاهی رقم زد باید کُشت!! را را را را را دراز را دنیا را... باید از خود گذشت! باید کشت «نَفس» را... شهادت دارد! دردش کُشتن " لذت " هاست... به یاد کربلا... به یاد قتلگاه و و ... الهی ... باید کشته شویم ، تا شهید شویم!! شهادت اتفاقی نیست 💔💔💔💔 خــدا رو احساس 👇 [•🕊•] @Heiyat_Majazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
[• 📚•] ¹ ↯ 😍🍃 بعد از اون مثل گذشته شد... شوخی میکرد، میرفتیم گردش، با علی بازی ميکرد، دوست داشت علی رو بنشونه توي کالسکه و ببره بیرون... نمیذاشت حتی دست من به کالسکه بخوره...! 《نان سنگک و کله پاچه را که خردیده بود، گذاشت روی ميز، منوچهر آمده بود. دوست داشت هر چه دوست دارد برایش آماده کند. صداي خنده علی از توي اتاق می آمد. لاي در را باز کرد منوچهر دراز کشیده بود و علی را با دو دستش بلند کرده بود و با او بازی میکرد. دو انگشتش را در گودي کمر علی می گذاشت و علی غش غش می خندید. باز هم منوچهر همانی شده بود که میشناخت...》 بدنش پر از ترکش شده بود، اما نمی شد کاري کرد، جاهاي حساس بودن باید مدارا میکرد... عکس های سینش رو که نگاه میکردی سوراخ سوراخ بود. به ترکش هاي نزدیک قلبش غبطه میخوردم. می گفت: "خانوم شما که توي قلب مایید!". دیگه نمیخواستم ازش دور باشم، به خصوص که فهمیدم خیلی از خانواده هاي بچه هاي لشکر، جنوب زندگی میکنن. توي بازدیدی که از مناطق جنگی گذاشته بودن و بچه هاي لشکر رو با خانواده ها دعوت کرده بودن، با خانم کریمی، خانم ربانی و خانم عبادیان صمیمی شدم. اونا جنوب زندگی میکردن. دیگه نمیتونستم تهران بمونم.... خسته بودم از این همه دوري..... منوچهر دو سه روز اومده بود ماموریت. بهش گفتم: "باید ما رو با خودت ببري." قرار شد بره خونه پیدا کنه و بیاد ما رو ببره. شروع کردم اثاث ها رو جمع و جور کردن... منوچهر زنگ زد که خونه پیدا کرده، یه خونه ی دو طبقه در دزفول. یکی از بچه هاي لشکر با خانمش قرار بود با ما زندگی کنن... همه ي وسایل رو جمع کردم. به کسی چيزی نگفتم تا دم رفتن... نه خونواده ي من، نه خونواده ی منوچهر. هیچ کس راضی نبود به رفتن ما. میگفتن: "همه جای دنیا جنگ که میشه، زن وبچه رو بر میدارن و می برن یک گوشه ي امن. شما می خواید برید زیر آتیش؟" فقط گوش می دادم... آخر گفتم: "همه حرفاتون رو زدید، ولی هر کس راهی رو داره... من میخوام برم پیش شوهرم". پدر و مادرم خیلی گریه میکردن، به خصوص پدرم... منوچهر گفت: "من اینطوری نمیتونم شما رو ببرم. اگه اتفاقی یبوفته،چه طوري تو روي بابا نگاه کنم؟ باید خودت راضیشون کنی." • • ادامھ‌ دارد...😉♥ • • 🖊:نقل از همسر شهید منوچهر مدق 😌🖐 ⛔️⇜ ...⛔️ [•📙•] @Heiyat_Majazi
[• 📚•] ¹ ↯ 😍🍃 با پدرم صحبت کردم گفتم منوچهر اینطوري میگه... گفتم: "اگر ما رو نبره بعد شهید شه، شما تاسف نمیخورید که کاش میذاشتم زن و بچش بیشتر کنارش بمونن؟" بابا علی رو بغل کرد و پرسید: (علی جان دوست داري پیش بابایی باشی؟) علی گفت: "آره، من دلم براي باباجونم تنگ میشه." علی رو بوسید، گفت: "تو که این همه پدر ما رو در آوردي اینم روش خدا به همراهتون برید ." صبح زود راه افتادیم... 《هنوز نرسیده قالشان گذاشته بود. به هواي دو سه روز ماموریت رفته بود و هنوز بر نگشته بود. آقاي موسوي و خانمش دو سه روز بعد از رفتن منوچهر رفتند تهران. با علی تنها مانده بود توي شهر غریب کسی را آنجا نمیشناختند. خیال کرده بود دوري تمام شده... اگر هرروز منوچهر را نبیند، دو سه روز یک بار که میبیند...》 شهر خلوت بود. خود دزفولی ها همه رفته بودن. یک ماهی می شد که منوچهر نیومده بود. با علی توي اتاق پذیرایی بودیم که از حیاط صدایی اومد. از پشت پرده دیدم سه چهار تا مرد توی حیاط هستن. از بالا هم صداي پا میومد. علی رو بردم توي اتاقش،در رو قفل کردم. تلفن زدم به یکی از دوستای منوچهر و جریان رو گفتم. یه اسلحه توي خونه نگه می داشتم. برش داشتم و اومدم برم اتاق پذیرایی که من رو دیدن... گفتن: "حاج خانم شما خونه اید؟ در رو باز کنید ". گفتم: "ببخشید، شما کی هستید؟" یکیشون گفت: "من صاحب خونه ام". گفتم: "صاحب خونه باش. به چه حقی اومدید اینجا؟" گفت: " دیدم کسی خونه نیست، اومدم سر بزنم". میخواست بیاد تو داشت شیشه رو میشکست اسلحه رو گرفتم طرفش گفتم: "اگه کسی پاشو بذاره تو میزنم". خیلی زود دو تا تویوتا از بچه هاي لشکر اومدن. هر پنج تاشون رو گرفتن و بردن. به منوچهر خبر رسیده بود وقتی فهمیده بود اومدن توي خونه، قبل از اینکه بیاد، رفته بود یکی زده بود توي گوش صاحب خونه... گفته بود: "ما شهر و زندگی و همه چیزمون رو گذاشتیم، زن و بچه هایمون رو آوردیم اینجا، اونوقت تو که خونوادت رو بردي جاي امن اینجوري از ما پذیرایی میکنی؟" • • ادامھ‌ دارد...😉♥ • • 🖊:نقل از همسر شهید منوچهر مدق 😌🖐 ⛔️⇜ ...⛔️ [•📙•] @Heiyat_Majazi