eitaa logo
هیئت مجازی 🚩
3.9هزار دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
2.7هزار ویدیو
415 فایل
ˇ﷽ شبیھ بوی گُـل است این‌جا؛ براے پروانگےهاے تو در مسیرِ او...🦋 💚˹ از ؏ـشق بخوان @ASHEGHANEH_HALAL ˼ ‌ ‌‌🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼ . . شما براے ما نعمتید...😌🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊🍃 [• 🌙 •] . . فقط در جبهه‌های جنگ‌ نیست ... اگــر انسان بـراۍ خدا کار ڪند و به یـاد او باشد و بمیــرد... شهید است... •| ❣ |• 📿| 🕊| . . 🌷سربازِ آقا نمےمـــونھ‌ تــــــــا ظهور رو ببینھ‌! بلڪھ‌|شهید| مے‌شھ‌ تـ⇜ـا ظهور نزدیڪ شھ‌ @heiyat_majazi 🌿⃟🕊
هدایت شده از رصدنما 🚩
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
[ °• 🕵🏻‍♀🔍 °• ] 🎬🔺 🔞 🔥آینده ای شبیه جامعه ای که در مستند ایکسونامی دیده اید در انتظار ماست⁉️😨🤯 زمانے نوجوان 13ساله ما، در چهره خبرنگار زن خارجے نگاه نمےڪرد😌 و معترض بود ڪه چرا بی حجاب است⁉️ • ⇨🆚 • و حال پسر بچه 14ساله با حرفهایی میزند ڪه یڪ مرد مسن شرم میڪند از شنیدنش‼️🤐😓 . فرهنگے دشمن جاے خودش...😒 ❌ولے مدیریت بی عرضه و فشل فرهنگے ڪشور و وزیرارتباطات فاقد شعور‼️ با نسل آینده دارید چه میڪنید⁉️😤 . قرار است یڪ نسل ڪه تنها فڪر و ذڪرش ، فساد و فحشاست به بار بیاورید⁉️⁉️🤨🤬 😨 . . Very important & secretive👇😎 📰🗞| [• Eitaa.com/Rasad_Nama
هدایت شده از هیئت مجازی 🚩
کانال سوم ما در ایـتا😎☝️ سیاست را با رصد نـما،رصد نمایید😌 عضو شو ببین چه خبرهایی رو بدون سانسور میزارن😱😉 عضو شدی⁉️🤨 آباریکلاااا بدووو جانمونی✌️😃 👇👇👇😎😎👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/527499284C7fe1d7515d ☝️☝️☝️😜🤩☝️☝️☝️ و همانا کھ ڪانال سوم ماست... پس‌عضو شوید تا رستگار گردید😌😅🌵
مداحی آنلاین - تویی ملیکة السماء - امیر کرمانشاهی.mp3
5.11M
🎤 ∫ تویی ملیکة السماء🌃 دخت علی مرتضی✨👼 (س)👏✨🌸👏🌸✨👏 👌👌 . - گاھی‌دراین‌ھیاهوی‌دنیا . . ؛ یڪ‌صوت‌حرفھایی‌برای‌گفتن‌دارد👇 ∫🍃🎙∫‌ Eitaa.com/Heiyat_majazi
| خوبه به یاد شهدا باشیم و یک صفحه قرآن بهشون هدیھ ڪنیم.. 🍉 🍬 ڪاش‌فالِ‌شب‌یلداۍ‌همھ‌این‌بشود یوسفِ‌گمگشتھ‌بازآید‌به‌ڪنعان‌غم‌نخور💚👇 |• @heiyat_majazi •|
او یڪ انسان بود!.mp3
2.22M
| | مرد است دیگر! | با صداۍ بہ قلم [ هدیه به پرستاران جهادگر تقدیم به محضر حضرت زینب ۖ‌] ندارھ کار پرستار ؛ کم از شهادت..❣ • @Asheghaneh_halal
【• 📜 •】 . . 🍂پیامبر اڪرم{ص}: ڪسے ڪہ یڪ شبانھ روز⇦🌗 از بیـ😷ــماری پرستارے ڪند خداوند او را با ابراهیم خلیل{؏}✨ محشور خواهد ڪرد🤩 و او همانند برق خیره کننده و درخـ✨ــشان از صراط عبـ🚶‍♂ــور مے ڪند..💗🍃 📖 وسائل الشیعه، ج 16، ص 344 . . محبت مولآ؛ دامَن‌گیرِ زندگیٺــ🙃👇 [•💝•] Eitaa.com/Heiyat_majazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•| ✨ ‌|• . . فاطمه نازد بـه عصمتت😍 کرب و بلا محو عزتت👀 یوسف زهرا بـه اقتدار تو متکی💪🏻 اسارت تو شهادت او بود یکی🥀 یا زینب کبری میلادت بادا مبارک💐 ♡ . . ‌‌۞|• ـتٌورانَدیدن‌ومٌردن‌به‌این‌معناست؛ بھ‌بادرفتھ‌تمامےعٌمرِڪوتاهمـ👇 ۞|• Eitaa.com/Heiyat_majazi
هیئت مجازی 🚩
°‌/• #قصه_دلبرے💞 •/° #رهایی_از_شب #قسمت_سوم بعد از رسیدن به سن تکلیف فکرکنم فقط سه یا چهاربارتو م
°‌/• 💞 •/° آقام که رفت سیده خانومم رفت.... غیر از پیش نماز اون سالها فقط آقام بود که سیده خانوم صدام میکرد. بقیه صدام میکردن رقی(مخفف اسم رقیه) اینقدر منو با این اسم صدا زدند که دیگه از اسمم بدم میومد. هرچقدر هم آقام میگفت این اسم مبارکه نباید شکستش کسی برای حرفش تره خورد نمیکرد. البته در حضور خودش رقیه خطابم میکردند ولی در زمان غیبتش من رقی بودم و دلیل میاوردن که ما عادت کردیم به رقی. رقیه تو دهنمون نمیچرخه!! اول دبیرستان بودم که به پیشنهاد دوست صمیمیم اسمم رو عوض کردم و تو مدرسه همه صدام میزدند عسل!!! دوستم عاطفه،عاشق این اسم بود و چون به گفته ی خودش عاشق منم بود دلش میخواست همه منو به این اسم صدابزنند. عاطفه بهترین دوست وهمدم من بعد ازمرگ آقام بود. من فقط سیزده سال داشتم که آقام تصادف کرد و مرد. مامانمم که تو چهارسالگی بخاطر هپاتیت ترکم کرد و از خودش برای من فقط یک مشت خاطره ی دست به دست چرخیده و یک آلبوم عکس بجا گذاشت که نصف بیشتر عکسهاش دست بدست بین خاله هام و داییهام پخش شد واسه یادگاری! !! از وقتی که یادم میاد واقعا جای خالی مادرم محسوس بود. هرچند که آقام هوامو داشت و نمیذاشت تو دلم آب تکون بخوره. ولی شاید بزرگترین اشتباه آقام این بود که واسه ترو خشک کردن من، دست به دامن دخترعموی ترشیده ش شد وگول مهربونیهای الکیشو خورد و عقدش کرد. تا وقتی که مهری بچه نداشت برام یکمی مادری میکرد ولی همچین که بچه ش بدنیا اومد بدقلقی هاش شروع شد و من تبدیل شدم به هووش. مخصوصا وقتی میدید آقام از درکه تو میاد برام تحفه میاره آتش حسادت توچشمش زبونه میکشید ولی جرات نداشت به آقام چیزی بگه چون شرط آقام واسه ازدواج احترام ومحبت به من بود. ادامه دارد... ✍بھ‌ قلمِ:ف.مقیمے °\•💝•\° اوست‌گرفتہ‌شهردل من‌بھ‌ڪجاسفربرم...👇 °\•📕•\°‌ Eitaa.com/Heiyat_majaz
هیئت مجازی 🚩
°‌/• #قصه_دلبرے💞 •/° #رهایی_از_شب #قسمت_چهارم آقام که رفت سیده خانومم رفت.... غیر از پیش نماز او
°‌/• 💞 •/° مرگ آقام برخلاف یتیمی وبی پناه شدن من برای مهری خالی از لطف نبود. میتونست با حقوق بازنشستگی و سود کرایه بدست اومده از حجره ی پدری آقای خدابیامرزم هرچقدر دلش خواست خرج خودش ودوتا پسراش کنه و با من عین یک کلفتی که همیشه منت نگهداریمو تو سر فامیل میکوبوند رفتار کنه! به اندازه ی تمام این سی سال عمرم از مهری متتفرم. اون منو تبدیل به یک دختر منزوی تو اون روزگار و یک موجود کثیف تو امروزکرد. اون کاری کرد تو خونه ی خودم احساس خفگی کنم و مجبورم کرد در زمان دانشجوییم از اون خونه برم و در خوابگاه زندگی کنم. اما من کم کم یاد گرفتم چطوری حقمو ازش بگیرم. به محض بیست ودو ساله شدنم ادعای میراثم رو کردم و سهم خودم رو از اموال و املاک پدرم گرفتم وبا سهمم یک خونه نقلی خریدم تا دیگه مجبور نباشم جایی زندگی کنم که بهترین خاطراتم رو به بدترین شرایط بدل کرد. اما در دوران نوجوانی خوشبختیهای من زمانی تکمیل شد که عاطفه هم به اجبار شغل پدرش به اروپا مهاجرت کرد و من رو با یک دنیا درد و رنج وتنهایی تنها گذاشت. بی اختیار با بیاد آوردن روزهای با او بودنم اشکم سرازیر شد و آرزو کردم کاش بازهم عاطفه را ببینم. غرق در افکارم بودم که متوجه شدم جلوی محوطه ی مسجد دیگر کسی نیست. نمیدونم پیش نماز جوون وجدید مسجد و جوونهای دوروبرش کی رفته بودند. دلم به یکباره گرفت. باز احساس تنهایی کردم. از رو نیمکت بلند شدم و مانتوی کوتاهمو که غبار نیمکت بروش نشسته بود رو پاک کردم. هنوز رطوبت اشک رو گونه هام بود. با گوشه ی دستم صورتم رو پاک کردم و بی اعتنا به نگاه کثیف وهرز یک مردک بی سروپا و بدترکیب راهمو کج کردم و بسمت خیابون راه افتادم. ادامه دارد... ✍بھ‌ قلمِ:ف.مقیمے °\•💝•\° اوست‌گرفتہ‌شهردل من‌بھ‌ڪجاسفربرم...👇 °\•📕•\°‌ Eitaa.com/Heiyat_majaz