🏴
برای کربلا رفتن
به ما خیل گنهکاران فقط مشغول ارفاقی
برو اما بیا حتماً
رسیده از علی اصغر برای تو چه ابلاغی
بیا با مَشک یا بی مَشک
رقیه بسته با دست تو در خیمه چه میثاقی
🏴
🏴
برات کربلا میخوای؟
امشب از علمدار تمنا کن
شفای مریض میخوای؟
امشب از دو دست علمدار تمنا کن
دنبال حلال مشکلات زندگیتی؟
امشب از باب الحوائج تمنا کن
در حسرت دیدار خانوادتی؟
امشب از خجالت زده خیمه ها تمنا کن
اگر از گناهتم خجالت میکشی
امشب ابالفضل رو ببر واسطه بشه برات
بابا بسه گناه
بسه بی احترامی ها
بسه بد خلقی هات
بسه این صفاتی که همه رو رنجوند از دورت
🏴
🏴
تا به آب رسید داخل آب شد...
چه آبی بود این آب؟!
چه هابه روز حرم آورد این آب ....
بند مشک را که گرفت به روی دوش ، آب رو پر کرد...
راوی میگه :دست برد زیرآب ، آب رابالا آورد ...
#ای_حسین...
یادتشنگی امام حسین وبچه هاش افتاد
فَرَمَی الماء آب رو روی آب ریخت ...
🏴
🏴
رود میگفت
که یک جرعه مرا می نوشد
عشق میگفت
که نشناخته ای سقا را...
با سرانگشت خودش روی تن آب نوشت
دیدی آیا #لب_خشک_پسر_مولا را...
🏴
🏴
به قربان صفا و وفای تو عموجان
به یاد لب تشنه علی اصغر
تشنه جنگیدن علی اکبر
خشک شدن شیر رباب
له له زدن سه ساله جان
تشنگی اهل حرم ثارالله
آب رو نخوردی
چقدر تو مردی آقا جان😭😭😭😭
🏴
🏴
آب رو نخورد
مشک روپرکرد
روی دوش راست انداخت ...
حرکت کرد چقدر امیدوار سمت خیمه ها، بچه ها منتظر...عموش رفته آب بیاره...
وَ اَحاطوا به مِن کلِّ جانِب دورش حلقه شدن ،
فَحارَبهم آقا شروع کرد جنگیدن ، جنگ نمایانی کرد تا اون نانجیب
فَقَطَعها
آخ آخ دست آقام رو زدن
ای واویلا
ببین عموجان چی میگه:
افتاد دست راست ، خدایا ؛ ز پیکرم
بر دامن حسین رسان دست دیگرم ...
خدایا نذاری عمو شرمنده بشه😭😭😭
🏴
🏴
یه وقت از چپم به اون تاختن
همین زمان ضربه ای آمد ملعون دست چپ روهم قطع کرد...
بی دست شدی عموی خوبم😭😭😭
🏴
🏴
آدمی که نه دست راست داره
نه دست چپ
با چی حفظ میکنه یه مشک رو؟
اره با دندون😭😭😭😭
اما نامردا یه تیرم نشوندن روی مشک عمو😭😭😭😭
🏴
🏴
بعضی مقاتل نوشتن تیر دیگر رو به سینه مبارک آقا زدن
و بعصی گفتن به چشم هاش
اما بچه ها چه به چشم چه به سینه
امان از وقتی که از اسب افتاد
در هر دو حالت تیر بیشتر فرو میره😭😭😭
🏴
🏴
ای خدا بدونِ دست کسی که تنش پر ازتیر است خداکند ز بلندی فقط زمین نخورد....😭💔
🏴
🏴
برادر رو صدا کرد...برادرم بیا... امام حسین آمد
اربا اربا دیدن اکبر امانم را برید
قطعه قطعه دیدن عباس جانم را گرفت ...
🏴
🏴
اما بچه ها اینم بگم که اگر نمی از چشمت نیومده این هارو هم تصور کنی به تن این خسته مجروح که عمود آهن بر سرش زدن
و دوتاپا کنار علقمه افتاده بود
تا امام حسین برسن پاهاشونو قطع کردن
شاید جای سوالشه عمود رو کی زدن
دیدی یچیزی وارد چشمت بشه
یه غباری یه خاشاکی سریع دستات میاد بالا تا پاک کنه؟
اقا که دستاش.....
دست نداشت عمو....
سر مبارک رو اوردن پایین تا با زانو تیر رو در بیارن از چشم
که نا نجیب عمود رو بر سر عمو کوبیدن😭😭😭😭
🏴
🏴
از ابتدا به من آموخت مادرم تنها
دوای درد گرفتارها ابالفضل است
چه ترس دارد از آتش,چه ترس از دوزخ
اگر شفاعت هر شیعه با اباالفضل است
🏴
🏴
میگه هر وقت خجالت زده شدی بگو یا ابوالفضل
تو این شبا و اوضاع شده پدری بخاطر وصعیت اقتصادی بد شرمنده زنو بچه بشه
مادری تو مصرف کردن خوراکی های ناچیز خونه بمونه و سر سفره از همه کمتر غذا بکشه
حالا تو بیای با زخم زبونت
با گناه های یواشکیت
با بی آبرویی براشون
با اسرافت
دلشونو بشکونی و اون دنیا پیش اهل بیت خدای ناکرده شرمنده شون کنی....
امشب کیا خجالت زدن و ذکر #ابالفضل سر میدن؟
کیا با ذکر این آقا متوسل میشن به اهل بیت و دعای توسل میخونن؟
🏴
🏴
بنده ی حقیر و دیگر خادمان رو هم از دعای خیرتون بی نصیب نزارید🙏🏻
کمو کاستی ها رو ببخشید و حلالمون کنید
برای سلامتی اقا امام زمان(عج) صدقه بزارید کنار این روزا سخت می گذره برای مولامون😭💔
نماز شب رو فراموش نکنید تا روشنی بخش قبر و قیامتتون بشه...
فقط یازده دقیقه زمان میبره ...
برای تلنگر شما جوونا
برای سبک شدن حال همه ی شما کاربرا
تا محقق در امر ظهور ولی عصر باشیم
از جون مایه میذاریم و فعالیتمون رو ادامه میدیم ...
التماس دعای فرج خیر و شهادت
یا علی مولا مدد✋🏻
🏴
°| #حرفاے_خودمـونے(247) 😊✋ |°
مقصر خودمانیم✋!
که آدم شدن را ...🍃!
#وعده_داده_ایم ...
از رجب 🌙به شعبان🎈...
از شعبان به رمضان🍵
از رمضان به محرم🏴...
از محرم به فاطمیه💔
و...
|💓|کسی از لحظه ی دیگر خبر دارد؟؟؟
#آدم_شویم
|●در خانه اگر کس است
یک حرف بس است●|
خوب شدن❣وخوب ماندن را👌
وعده به فردا ندهیم🚫•••|
امروز را دریابیم...🙃‼️
.
.
.
••✾🕊خــدا رو احساس ڪن👇🕊✾••
🍃:🌸| @Heiyat_Majazi
°⏳| #منبر_مجازے(245) |⌛️°
#حکایتے_از_ڪربلا
پس از فرود آمدن در کربلا امام فرمودند😇 اینجاست محل فرود آمدن ما 🙁
و
به خدا سوگند همین جاست محل قبر های ما 😊
و
به خدا سوگند از اینجاست که در قیامت محشور و منشور خواهیم گردید😄
و
این وعده ای از از جدم رسول خدا صلی الله علیه و آله و در وعده ی او خلافی نیست😍👌
.
.
.
پاتوق [ #منبر_مجازے👳🎙: 👇]
🍃:🌸| @Heiyat_Majazi
° #نھج_علے(ع)☀️📖 [25] °
🍃🌸🍃🌸🍃
✨بہ نام خداے علے✨
🙂 داداش کوچولوم میگه کاش
منم می تونستم با شما بیام بجنگم!
😀 خب اون با ماست دیگه!☺️
🙂 نه بابا! اون فقط ۵ساله شه. 🤓
😀وقتی دلش با ماست یعنی
خودش با ماست.
🙂 چطوری آخه؟🤔
😀 این سخن امام علی(ع)هست.
باور نداری ؟
🙂 چطوری بهش بقبولونم؟
آخه خیلی ناراحتِ.😕
😀 اگه این👇خطبه حضرت
رو براش بخونی باور می کنه.
📚|• نهج البلاغه. خطبه ۱۲
🌺🌺🌺🌺🌺
باعلے تاخــ💚ـدا؛
پاے حــرفـ مولاتـ بشینــ😍👇
|•✍•| @heiyat_majazi
°⏳| #منبر_مجازے(246) |⌛️°
💧ثواب گریه بر امام حسین(ع)😊
✨گريه بر حضرت اباعبدالله الحسين (عليه السّلام)😍😔
باعث راحتي در قبر، فرحناك و شادان شدن مرده
شادان و پوشيده بودن او در هنگام خروج از قبر است😃👏
در حالي كه او مسرور است فرشتگان الهي به او
بشارت بهشت و ثواب الهي را مي دهند.😍👌
✨اجر و مزد هر قطره آن اين است كه
شخص هميشه در بهشت منزل كند😇
📚 بحارالانوار، ج44، ص289
كامل الزيارات، باب32، ص101
.
.
.
پاتوق [ #منبر_مجازے👳🎙: 👇]
🍃:🌸| @Heiyat_Majazi
هیئت مجازی 🚩
◾️ ⚫️◾️ ⚫️◾️⚫️ °•○●﷽●○•° •°| #قصه_دلبرے(2) 📚 |•° رمان : #قدیس قسمت 6⃣1⃣ عبدالله رو بہ محمد گفت:
◾️
⚫️◾️
⚫️◾️⚫️
°•○●﷽●○•°
•°| #قصه_دلبرے(2) 📚 |•°
رمان : #قدیس
قسمت7⃣1⃣
و بہ آن دو گفتم:
«حرف هایتان را شنیدم. تصمیم گرفتہ ام بہ شام بروم و در ڪنار معاویہ باشم. اگر او بر علــے پیروز شد، حڪومت مصر از آن من خواهد شد و شما پسرانم را نیز بہ حڪومت ناحیہ اے خواهم گمارد، اما اگر معاویہ شڪست بخورد، علــے ڪسے نیست ڪہ از ما #انتقام بگیرد. پس آماده شوید تا بہ سوے شـــام حرڪت ڪنیم.»
***
ڪـــاخ معاویہ در مرڪز شہر جلوه ے خاصے داشت. مــردڪ #جہان_دوست، چہ ڪاخ جانسوزے ساختہ بود.
پیامبر اسلام ڪہ خود را مدافع محرومان جامعہ مے دانست، در خواب هم نمے دید ڪہ روزے یڪے از حاڪمان حڪومت اسلامے اش، ڪاخے چون پادشاهان ایران و روم بسازد.
از صحن وسیع و سالن هاے بزرگ و مرمرین ڪاخ گذشتم و وارد سالنے شدم ڪہ #معمارے رومے اش و رنگ هاے متنوعش، هوش از سر مے ربود.
معاویہ در انتہاے سالن روے تخت فرمانروایي اش نشستہ بود. از روے فرش قرمز باریڪ #ابریشمے عبور ڪردم و بہ او رسیدم.
✔️✔️@Heiyat_Majazi✔️✔️
ڪمر راست ڪردم و سینہ فراخ نمودم تا ابہت گذشتہ را بہ رخش بڪشم؛ تا بداند ڪم ڪسے را فرا نخوانده است. مرا در ڪنار خود نشاند و دستور داد همہ سالن را ترڪ ڪنند.
من ماندم و او؛ او ماند و دلشوره هایش ڪہ سعے مے ڪرد در پشت لبخند ساختگےاش پنہان ڪند.
گفت:
«مے دانستم مے آیے عمروعاص!
تو روباه پیر را خوب مےشناسم؛ بوے طعمہ را از فرسنگ ها راه تشخیص مےدهے.»
گفتم:
«گمان نڪنم در راهے ڪہ پیش گرفتہ ای، طعمہ اے باشد. چہ بسا ممڪن است ما خود طعمہ اے باشیم براے دهان #شیرے چون علـــے.
من آمده ام تا اگر مرگے براے دوست دیرینہ ام رقم بخورد، پیش از او خودم را در دهان شیر بیندازم ڪہ از او پیرترم و مستحق تر براے مردن
معاویہ اُریب نگاهم ڪرد و دستے بہ محاسن جو گندمے اش ڪشید. سرش را ڪہ تڪان داد، منگولہ هاے #زمردین آویختہ بر عمامہ اش بہ حرڪت در آمدند. لب زیرینش را با زبان سرخش خیس ڪرد و گفت:
«اے مڪار تو را چہ بہ طعمہ شدن در دهان شیر ؟!
تو شیرها را تشنہ بر لب چاه میبرے و باز مے گردانے!
مے دانم ڪہ بوے حڪومت بہ مشامت خورده است...
بگو اگر بر علــے پیروز شدیم حڪومت ڪجا را مے خواهے؟
مصر ڪافے است یا بہ ڪاخــم در شــام رضایت مےدهے؟»
پوزخندے زدم و گفتم:
حڪومت و خلافت در شام از آن تو... حال بگو از ڪوفہ چہ خبر؟ علــے چہ مے ڪند و قصد دارد چہ وقت #حملہ ڪند؟
معاویہ آهے ڪشید و مڪث ڪرد. حملہ ے علــے بہ شام، ڪابوسے بود ڪہ با مرگ عثمان، معاویہ را در بر گرفتہ بود. معاویہ مے دانست حتے اگر با علــے بیعت ڪند، صاحب حڪومت یڪ ده هم نخواهد شد. دست شستن از حڪومت شام و رفتن از ڪاخے ڪہ جانش بہ آن بستہ بود، آسان نبود و او حالا مے خواست بہ هر شڪل ممڪن، حکومت خود را حفظ کند.
گفت:
«با روے ڪار آمدن علــے، تلخے مرگ عثمان دو چندان شد. مے دانے ڪہ پس از رحلت پیامبر، تلاش هاے زیادے صورت گرفت تا علے جانشین او نشود و بیست و پنج سال این تلاش ادامہ داشت. دست علــے بہ حڪومت نرسید؛ هر چند او گفتہ بود تا #مــردم او را نخواهند، او خلعت #خلافت بر تن نخواهد ڪرد. اما علے اینڪ با همان اندیشہ و سیاست دوران پیامبر، حڪومت را بہ دست گرفتہ، همہ ے فرماندهان دوران عثمان را از ڪار برڪنار ڪرده است. بہ من هم پیغام داده تا با او #بیعـت ڪنم مےدانم ڪہ چہ بیعت ڪنم و چہ نڪنم، او حاضر نیست من حتے ساعتے بر این مسند حڪومت ڪنم.
#ادامھ_دارد◾️
بھ قلم ✍ : #ابراهیم_حسن_بیگے
⚫️کپے با ذڪر منبع
و نام نویسنده بلامانع است ...◾️
رمان فوق العاده☝️
هرشب ساعت 21:00 از این ڪانال👇
📚| @Heiyat_Majazi
◾️
⚫️◾️
⚫️◾️⚫️
هیئت مجازی 🚩
◾️ ⚫️◾️ ⚫️◾️⚫️ °•○●﷽●○•° •°| #قصه_دلبرے(2) 📚 |•° رمان : #قدیس قسمت7⃣1⃣ و بہ آن دو گفتم: «حرف ه
◾️
⚫️◾️
⚫️◾️⚫️
°•○●﷽●○•°
•°| #قصه_دلبرے(2) 📚 |•°
رمان : #قدیس
قسمت 8⃣1⃣
گفتم:
«آنچہ گفتے از دل آشوبے و نگرانے هاے خودت بود؛ پرسیدم از ڪوفہ چہ خبر؟
از جنگ خونین بصره ڪہ جستہ و گریختہ چیزهایے بہ گوشم رسیده است.»
گفت:
«این حرف ها باشد براے بعد...
علــے چندین نامــہ براے من نوشتہ ڪہ پاسخ آن ها را داده ام.
نہ او حاضر است دست از سرم بردارد و مرا بہ حال خود بگذارد و نہ من حاضرم با او بیعت ڪنم.»
گفتم:
«پس #جنگـــے در راه است و تو مـرا خواسته اے تا راه #پیروزے را در جنگ با علــے نشانت دهم.»
گفت:
بلــہ، جنگ با علــے #اجتناب_ناپذیر است. علــے قدرتمندتر از ماست، اما ما قدرتے داریم ڪہ علــے ندارد و آن #خدعــہ و #نیرنــگ است؛ ابـــزارے ڪہ در جنگ با علــے بسیار بہ ڪــار مےآید.
پرسیدم:
«علــے در نامــہ هایش چہ نوشتہ است؟
دقیقا بگو چہ جملاتے بہ کار برده است. از #متن نامہ های او مے توان بہ #اندیشـــہ هایش پےبرد و مقصودش را شناخت.»
معاویہ از جا برخاست، از تخت فرود آمد، از صندوقچہ ے ڪنار تختش، نامہ هاے نوشتہ شده بر پوست آهو را بہ طرفم گرفت و گفت:
این نامہ ها را با خودت ببر و با دقت بخوان. فردا بہ من بگو از آن ها چہ فہمیده اے و مقصود نہایے علــے چیست؟ »
✔️✔️@Heiyat_Majazi✔️✔️
نامہ ها را از او گرفتم. معاویہ دستور داد ڪنیزڪان شراب و میوه بیاورند. ساعتے بعد هر دو مست بودیم و من از این ڪہ پس از آن، چہ ڪردیم و چہ گفتیم چیزے بہ خاطر نمے آورم.
اینڪ ڪہ این مڪتوب را مےنویسیم، شب از نیمہ گذشتہ است. نامہ هاے علــے در اطرافم پراڪنده است. برخے از آن ها را چند بار خوانده ام.
برخے از آن ها در واقع جواب نامہ هاے معاویہ است و معاویہ چہ قدر خــود را خوار نموده ڪہ با نوشتن نامہ به علــے پاسخ هایے گزنده و ڪوبنده دریافت ڪرده است.
او خود را با ڪسے برابر دانستہ ڪہ در #قلب پیامبر جاے داشت؛ در حالے ڪہ فراموش ڪرده پدر و اقوامش و نیز خودش، جزء آخرین ڪسانے بودند ڪہ با فتح مڪہ توسط محمد ایمان آوردند.
علــے در جایے از نامہ اش، با اشاره بہ همین نڪتہ نوشت٦ است:
«نامہ ے شما رسید. در آن نوشتہ اید خداوند، محمد را براے دینش برگزید و با یارانش او را تأیید ڪرد. بہ راستے ڪہ روزگار چہ چیزهاے شگفتے از تــو بر ما آشکار ڪرده است!
تو مےخواهے ما را از آنچہ خداوند بہ ما عنایت فرموده آگاه ڪنے و از نعمت وجود پیامبر باخبر مان سازي؟!
داستان تو داستان ڪسے را ماند ڪہ خرما بہ سرزمین پر خرماے #هجره مےبرد یا استاد خود را بہ مسابقہ دعوت مےڪند...
ای مرد! چرا در جایگاه واقعیات نمےنشینے؟ و ڪوتاهے هایت را بہ یاد نمے آورے؟ و بہ منزلت عقب مانده ات باز نمےگردے؟
برترے ضعیفان و پیروزے پیروزمندان در اسلام، با تو چہ ارتباطے دارد؟!
تو همواره در بیابان سرگردان و از راه راست روے گردانے... ڪار مرا با عثمان بہ یادآوردے؛ ڪدام یڪ از ما، دشمنے اش با عثمان بیشتر بود و راه براے ڪشندگانش فراهم آورد؟
آن ڪسے ڪہ بہ او یارے رساند و از او خواست جایگاه خلافت رسول الله را حفظ ڪند و بہ ڪار مردم برسد، یا آن ڪہ از او یارے خواستہ شد و دریغ ڪرد؟ و بہ انتظار نشست تا مرگش فرا رسد؟...
نوشتہ اے ڪہ بین من و تو جز شمشیر نیست؛ در اوج گریہ، انسان را بہ خنده وا مے دارے! فرزندان عبد المطلب را در ڪجا دیدے ڪہ پشت بہ دشمن ڪنند و از شمشیر بہراسند؟!
من در میان سپاهے از بزرگان مہاجران و انصار و تابعان، بہ سرعت بہ سوے تو خواهم آمد. لشڪریانے ڪہ جمعشان بہ هم فشرده و بہ حرڪت غبارشان آسمان را تیره و تار مے ڪند، ڪسانے ڪہ لباس #شـہــادت برتن دارند و ملاقات دوست داشتنے آنان ملاقات با پروردگار است. همراه آنان فرزندانے از دلاوران بدر و شمشیرهاے بنے هاشم مے آیند ڪہ خوب مے دانے لبہ ے تیز آن، بر پیڪر بــرادر و دایــے و جــد و خاندانت چہ ڪرد.
#ادامھ_دارد◾️
بھ قلم✍ : #ابراهیم_حسن_بیگے
⚫️کپے با ذڪر منبع
و نام نویسنده بلامانع است ...◾️
رمان فوق العاده☝️
هرشب ساعت 21:00 از این ڪانال👇
📚| @Heiyat_Majazi
◾️
⚫️◾️
⚫️◾️⚫️