eitaa logo
هیئت مجازی 🚩
3.9هزار دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
2.8هزار ویدیو
420 فایل
ˇ﷽ شبیھ بوی گُـل است این‌جا؛ براے پروانگےهاے تو در مسیرِ او...🦋 💚˹ از ؏ـشق بخوان @ASHEGHANEH_HALAL ˼ ‌ ‌‌🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼ . . شما براے ما نعمتید...😌🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
💚' › 4-رهایی از ننگ دنیا و عذاب آخرت آنکه مسئول سعادت و شقاوت انسان است خود اوست. اوست که از جانب پروردگار مجهز به عقل، فطرت، وجدان، تمکن و قدرت و اراده است و برای شکوفایی این مایه‌های رشد و کمال، متنعم به نعمت هدایت وحی نبوت و امامت می‌باشد. انسان با وجود کتاب های آسمانی و در راس آن‌ها قرآن و پيامبران الهی و ائمه معصومین و هزاران فقیه و عالم و عارف، برای به دست آوردن سعادت و مصون‌ماندن از شقاوت هدایت شده و این خط نورانی هدایت و صراط مستقیم حضرت محبوب است که زمینه خیر و برکت و منفعت دوری از ضرر و خسارت و پوچی را برای او فراهم می‌آورد.🌺 . . || سجّاده هم به او دل‌بستھ بود.. 🌾 Eitaa.com/Heiyat_Majazi
📚🌱'' ⟩ کتاب فریب ماجرای دختری است که با اشتباهات ساده مسیر زندگی‌اش تغییر می‌کند.🚬 نویسنده در این کتاب، هنرمندانه به تبیین ماهیت واقعی فرقه ضاله بهاییت و تشکیلات مافیایی آن پرداخته⚔ و در ضمن روایت این داستان واقعی به شیوه‌های فریبکارانه این شیادان اشاره می‌کند🔫 به طوری که خواننده را آنچنان با قصه خود همراه می‌سازد که از خود می‌پرسد.!👀 . . فڪر خوب همراه با معرفےِ ڪتاب‌هاے خوب😁👇 ●📖⨾ Eitaa.com/Heiyat_Majazi
|• 🍃•| 🚩 وقتی خانومتون به قول شما غر می‌زنه😖 همه نارضایتی‌هاش پشت همون غر زدناشه پس..😔 🚫نگو بس کن دیگه خسته ام کردی ! 🚫نگو تو دیوانه ای! 🚫نگوخسته نشدی ؟ 🚫بسه دیگه !! ⬅️ وقتی یک زن مشکلاتشو می‌گه ولی تو اهمیتی نمی‌دی🙁 به مرور ناامید می‌شه.😞 وقتی نیازهاش ارضا نشه؛رمقی برای شاد و شنگولی برات نداره یه زن، ذره ذره تموم می‌شه.😓 ⬅️ نگاه نکن اگه بعد دعوا بازم می‌خنده و ادامه می‌ده. اون هر دفعه یه تیکه‌شو جا می‌زاره...😥 👤 دکترفرهنگ‌هلاکویی . . . در سـاحل آرامش خانوادھ ☺️ 🍃💛•• Eitaa.com/Heiyat_Majazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🪁... من کربلا برم خوب میشم 🕊«»↶ - السلام‌علیڪ‌یا اباعبدلله💔 ‌💚 . . ناب‌ترین استورےها؛ اینجـا دانلود ڪن🤓👇 .•🎥 Eitaa.com/Heiyat_Majazi
. ⃟ٜٖ👶🏻 •| 🍃|• 🔴 یک فروشنده اصفهانے به ازاے هر بچه روے قیمت آپارتمانش ۱۰۰ میلیون تخفیف داده و همچنین این مالڪ به ازاے هر فرزند توے رهن خونش، ۱۰ میلیون تخفیف گذاشته! 🔹‌ حقیقتا دمت گرم، خیلی مردے داداش، شیر مادر و نان پدر حلالت ‌ «محمد نصوحی» . . ایرانـم، جـوانـ بمـان😍✌️ °•👶🏻🍼•°Eitaa.com/Heiyat_Majazi
{ ⛱' } . [مااستراحت‌نخواهیم‌کرد] این‌انقلاب‌واین‌جامعه‌آنقدرکاردرش‌هست که‌دیگراستراحت‌بی‌استراحت،آنقدرکار هست‌که‌میتوان‌انجام‌دادبی‌آنکه‌هیچ‌پست وسمت‌وحکم‌وابلاغی‌درکارباشد...! +شهـید‌بهـشتی . ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ - اۍ آرامِ دل هـر غریبِ وحشت‌زدهـ '🌱 ➺ Eitaa.com/Heiyat_Majazi
⚘️ ⟯ 🍃چشماش مجروح شده بود. منتقلش کردند تهـران؛ بعد از معاینه‌ی دکتر پرسید: آقای دکتر مجرای اشک چشمم سالمه؟ میتونم دوباره با این چشم گریه کنم؟ دکتر پرسید: براچی این سوالو می‌پرسی پسر جون؟ محسن گفت: چشمی که برا امام‌حسین'علیه‌السلام' گریه نکنه به درد من نمی‌خوره💔:))) شهیدمحسن درودی🌹 . . ـــ ـ🪽شھـادت سنگـ را بوسیدنے ڪرد ــ ➺ Eitaa.com/Heiyat_Majazi
هیئت مجازی 🚩
#قصّه_بشنو☺️✌️➻ ◽️رمان #نسل_سوخته به‌قلم شھید طاها ایمانے ‹ پارت نوزدهم! › ــــ اومد بیرون ... جد
☺️✌️➻ ◽️رمان به‌قلم شھید طاها ایمانے ‹ پارت بیستم! › ــــ هر روز که می گذشت ... فاصله بین من و بچه های هم سن و سال خودم بیشتر می شد ... همه مون بزرگ تر می شدیم ... حرف های اونها کم کم شکل و بوی دیگه ای به خودش می گرفت ... و حس و حال من طور دیگه ای می شد ... یه حسی می گفت ... تو این رفتارها و حرف ها وارد نشو... می نشستم به نگاه کردن رفتارها ... و باز هم با همون عقل بچگی ... دنبال علت می گشتم و تحلیل می کردم ... فکر من دیگه هم سن خودم نبود ... و این چیزی بود که اولین بار... توی حرف بقیه متوجهش شدم ... مهران ... 15 ،10 سال از هم سن و سال های خودش جلوتره ... عقلش ... رفتارش ... و ... رفته بودم کلید اتاق زیراکس رو بدم ... که اینها رو بین حرف معلم ها شنیدم ... نمی دونستم خوبه یا بد ... اما شنیدنش حس تنهایی وجودم رو بیشتر کرد ... بزرگ ترها به من به چشم یه بچه 11 ساله نگاه می کردن .. . و همیشه فقط شنونده حرف هاشون بودم ... و بچه های هم سن و سال خودمم هم .. توی یه گروه ... سنم فاصله بود ... توی گروه دیگه ... حتی نسبت به خواهر و برادرم ... حس بزرگ تری رو داشتم که باید ازشون مراقبت می کردم ... علی الخصوص در برابر تنش ها و مشکالت توی خونه ... حس یه سپر ... که باید سد راه مشکلات اونها می شد ... دلم نمی خواست درد و سختی ای رو که من توی خونه تحمل می کردم ... اونها هم تجربه کنن ... حس تنهایی ... بدون همدم بودن ... زیر بار اون همه فشار ... در وجودم شکل گرفته بود ... و روز به روز بیشتر می شد ... برنامه اولین شب قدر رو از تلوزیون دیدم ... حس قشنگی داشت ... شب قدر بعدی ... منم با مادرم رفتم ...تنها ... سمت آقایون ... یه گوشه پیدا کردم و نشستم ... همه اش به کنار ... دعاها و حرف های قشنگ اون شب، یه طرف ... جوشن کبیر، یه طرف ... اولین جوشن خوانی زندگی من بود ... - یا رفیق من لا رفیق له ... یا انیس من لا انیس له ... یا عماد من لا عماد له ... بغضم ترکید ... - خدایا ... من خیلی تنها و بی پناهم ... رفیق من میشی؟... توی راه برگشت ... توی حال و هوای خودم بودم که یهو مادر صدام کرد ... - خسته شدی؟ ... سرم رو آوردم بالا ... - نه ... چطور؟ ... - آخه چهره ات خیلی گرفته و توی همه ... - مامان ... آدم ها چطور می تونن با خدا رفیق بشن؟ ... خدا صدای ما رو می شنوه و ما رو می بینه ... اما ما نه ... چند لحظه ایستاد ... - چه سوال های سختی می پرسی مادر ... نمی دونم والا... همه چیز را همه گان دانند ... و همه گان هنوز از مادر متولد نشده اند ... بعید می دونمم یه روز یکی پیدا بشه جواب همه چیز رو بدونه ... این رو گفت و دوباره راه افتاد ... اما من جواب سوالم رو گرفته بودم ... از مادر متولد نشده اند ... و این معنای " و لم یولد " خدا بود ... نا خودآگاه لبخند عمیقی صورتم رو پر کرد ... - خدایا ... می خوام باهات رفیق بشم ... می خوام باهات حرف بزنم و صدات رو بشنوم ... اما جواب سوال هام رو فقط خودت بلدی ... اگر تو بخوای من صدات رو می شنوم ... ده، پانزده قدم جلو تر ... مادرم تازه فهمید همراهش نیستم... برگشت سمتم ... - چی شد ایستادی؟ ... و من در حالی که شوق عجیبی وجودم رو پر کرده بود ... دویدم سمتش ... هر روز که می گذشت ... منتظر شنیدن صدای خدا و جواب خدا بودم ... و برای اولین بار ... توی اون سن ... کم کم داشتم طعم شک رو می چشیدم ... هر روز می گذشت ... و من هر روز ... منتظر جواب خدا بودم ... ڪپےبدون‌ذڪرنام‌نویسنده‌ممنوع!.📌 . . . 🌤 •• Eitaa.com/Heiyat_Majazi
ــ 🌻•. امام‌حسن‌عسکری‌'علیه‌السلام : وصال به خداوند عزوجل سفری است که جز با مَرکب راهوار شب‌زنده‌داری به دست نمی‌آید. . . ✨تو را بایـد خواند؛ شبیھ تمنّای هاجـر در صفـا و مروه.. ❋Eitaa.com/Heiyat_Majazi
{ 🤍} "آيا نديده‌ايد كه خدا هر چه را كه در آسمانها و زمين است رام شما كرده است و نعمتهاى خود را چه آشكار و چه پنهان به تمامى بر شما ارزانى داشته؟! و برخی از مردم بى‌هيچ دانشى يا راهنمايى و كتاب روشنى، درباره خدا گفتگوی بی منطق می کنند." 🤔❗️ [ • سـوره لـُقـمان، آیـه 20 • ] ---------------------------------<💙☁️> - چه‌کسے ما را شنیـد الا خدا؟' ♾ Eitaa.com/Heiyat_Majazi
Emam_com_1362-11-11_320p_mobile_توجه_به_خدا_مانع_ترس_از_دشمن_۰۳۰۶۲۰۲۳.mp3
1.27M
{ 🌻' ‌} . . از خودتان باید شرو؏ بڪنید تمام خوف‌ها و ترس هایے ڪه انسان از دشمن دارد.. برای این اسٺ کہ↯ خودشان را مےبینند..👀 همــ∞ــــه چیــز او‌سـت..♥️🔗 (ره)🌿 . . حر‌ف‌هاۍ‌ خودمونیمون.. ➺ Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•| •🧩|• امروز به نیت حضرت امام خمینی (ره) ؛ به مردم کمک کن و از انتقام و ستیز با مردم بپرهیز. امام موسي کاظم (ع) فرمودند: « مردي از قم ، مردم را به حق دعوت کند، افرادي پيرامون او گرد آيند که قلب‌هايشان همچون پاره هاي آهن استوار است. بادهاي تند حوادث آنان را نلغزاند، از جنگ خسته نشده و نترسند، اعتمادشان بر خدا است و سرانجام کار از آن پرهيزکاران است.» . . بدونِ بهانه‌ها، بیش‌تر به دل می‌نشینند😌.. 🪐••| Eitaa.com/Heiyat_Majazi