8.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#استوریجات 🪁...
گناهش،فقطعشق ِحسین ِفاطمهبود (:
السلام علیڪ یا اباعبداللہ🖤
نابترین استورےها؛
اینجـا دانلود ڪن🤓👇
http://Eitaa.com/Heiyat_Majazi
حسین و لاغیر_۲۰۲۳_۰۸_۱۳_۱۰_۵۷_۵۷_۵۹۵.mp3
3.43M
|••| #دل_صدا 🎼 |••
حسین ولاغیر...
صد مرده زنده مےشود از ذڪر یاحسـین🖤🍂
🎧 |•Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•| #عرفات🎐
اللّٰهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ کَما خَلَقْتَنِى فَجَعَلْتَنِى سَمِیعاً بَصِیراً، وَلَکَ الْحَمْدُ کَما خَلَقْتَنِى فَجَعَلْتَنِى خَلْقاً سَوِیّاً رَحْمَةً بِى وَقَدْ کُنْتَ عَنْ خَلْقِى غَنِیّاً، رَبِّ بِما بَرَأْتَنِى فَعَدَّلْتَ فِطْرَتِى، رَبِّ بِما أَنْشَأْتَنِى فَأَحْسَنْتَ صُورَتِى، رَبِّ بِما أَحْسَنْتَ إِلَىَّ وَفِى نَفْسِى عافَیْتَنِى
خدایا تو را ستایش که مرا آفریدی و شنوا و بینا قرار دادی و تو را ستایش که مرا پدید آوردی و از روی رحمت، آفریدهای متناسب قرار دادی، درحالیکه از آفرینش من بینیاز بودی، پروردگارا به اینکه مرا پدید آوردی، پس در خلقتم تناسب نهادی، پروردگارا به اینکه آفرینشم را آغاز کردی و صورتم را نیکو نمودی، پروردگارا به اینکه به من احسان کردی و در خویشتنم سلامت و تندرستی نهادی
.
.
دانه دانه ذڪر تسبیحم فقط شد حسیـــن
🎐🍃 @heiyat_majazi
{ #دل_آرا ⛱' }
منتظران مهدی به گوش باشید؛
حسین را منتظرانش کشتند ...!
.
.
- اۍ آرامِ دل هـر غریبِ وحشتزدهـ '🌱
➺ Eitaa.com/Heiyat_Majazi
هیئت مجازی 🚩
#قصّه_بشنو☺️✌️➻ ◽️رمان #نسل_سوخته بهقلم شھید طاها ایمانے ‹ پارتهفتادم! › پدر، الهام رو از ما گرف
#قصّه_بشنو☺️✌️➻
◽️رمان #نسل_سوخته
بهقلم شھید طاها ایمانے
‹ پارتهفتادویکم! ›
جواب قبولی ها اومده بود ... توی در بهش برخورد کردم ... با حالت خاصی بهم نگاه
کرد ...
ـ به به آقا مهران ... چی قبول شدی؟ ... کجا قبول شدی؟... دیگه با اون هوش و نبوغت
... بگیم آقا دکتر یا نه؟ ...
خندیدم و سرم رو انداختم پایین ...
ـ نه انسیه خانم ... حالا پزشکی که نه ... ولی خدا رو شکر، مشهد میمونم ...
جمله ام هنوز از دهنم در نیومده ... لبخند طعنه داری زد ...
ـ ای بابا ... پس این همه می گفتن مهران، زرنگ و نابغه است الکی بود؟ ... تو هم که
آخرش هیچی نشدی ... مازیار ما سه رقمی آورده داره میره تهران ... تو که سراسری
نمی تونستی ... حداقل آزاد شرکت می کردی ... حالا یه طوری شده از بابات پولش رو
میکندی ... اون که پولش از پارو بالا میره ... شاید مامانت رو ول کرده ولی بازم باباته
... هر چند مامانت هم عرضه نداشت ... نتونست چیزی ازش بکنه ..
ساکت ایستادم و فقط نگاهش کردم ... حرف هاش دلم رو تا عمق سوزوند ... هر چند
... با آتش حسادتی که توی دلش بود ... و گوشه ای از شعله هاش، وجود من رو گرفته
بود ... برای اون جای دلسوزی بیشتری رو وجود داشت ...
اومدم در رو باز کنم ... که مادرم بازش کرد ... پشت در ... با چشم هایی که اشک توش
حلقه زده بود ...
ـ تو هم سرنوشتت پاسوز زندگی من و پدرت شد ...
دیدنش دلم رو بیشتر آتش زد ... به زور خندیدم ...
ـ بیخیال بابا ... حالا هر کی بشنوه فکر می کنه چه خبره ... نمی دونی فردوسی چقدر
بزرگه ... من که حسابی باهاش حال کردم ... اصلاً فکر نمی کردم اینقدر ...
پشت سر هم با ذوق و انرژی زیاد حرف می زدم ... شاید دل مادرم بعد از اون حرف
هایی که پشت در شنیده بود ... کمی آرام بشه ...
حالتش که عوض شد ... ساکت شدم ... خودم به حدی سوخته بودم که حس حرف زدن
نداشتم ... و شیطان هم امان نمی داد و ... داغ و آتش دلم رو بیشتر باد میزد ...
آرزوهای بر باد رفته ام جلوی چشمم رژه میرفت ...
دلم به حدی سوخت که بعد از آرام شدن ... فراموش کردم ... بگم ...
- خدایا ... بنده ات رو به خودت بخشیدم
مادر مدام برای جلسات دادگاه یا پیگیری سایر چیزها نبود ... من بودم و سعید ... سعید
هم که حال و روز خوشی نداشت... ضربه ای که سر ماجرای پدر خورده بود ... از یه
خونه بزرگ با اون همه امکانات مختلف ... از مدرسه گرفته تا هر چیزی که اراده می
کرد ... حالا اومده بود توی خونه مادربزرگ ... که با حیاطش ... یک سوم خونه قبل مون
نمی شد ...
برای من که وسط ثروت ... به نداشتن و سخت زندگی کردن عادت کرده بودم ... عوض
شدن شرایط به این صورت سخت نبود ... اما اون، فشار شدیدی رو تحمل می کرد ...
من کلاً با بیشتر وسایلم رفتم یه گوشه هال ... و اتاق رو دادم دستش ... اتاق برای هر
دوی ما اندازه بود اما اون به در و دیوار گیر می کرد ... آرامش بیشتر اون ... فشار کمتری
روی مادر وارد می کرد ... مادری که بیش از حد، تحت فشار بود ...
توی حال دراز کشیده بودم که یهو با وحشت صدام کرد ...
- مهران پاشو ... پاشو مهران مارم نیست ...
گیج و خسته چشم هام رو باز کردم ...
ـ بارت نیست؟ ... بار چیت نیست؟ ...
ـ کری؟ ... میگم مار ... مارم گم شده ...
مثل فنر از جا پریدم ...
ـ یه بار دیگه بگو ... چیت گم شده؟ ...
ـ به کر بودنت ... خنگی هم اضافه شد ... هفته پیش خریده بودمش ...
سریع از جا بلند شدم ...
ـ تو مار خریدی؟ ... مار واقعی؟ ...
ـ آره بابا ... مار واقعی ...
ـ آخه با کدوم عقلت همچین کاری کردی؟ ... نگفتی نیشت میزنه؟ ...
- بابا طرف گفت زهری نیست ... مارش آبیه
ڪپےبدونذڪرنامنویسندهممنوع!.📌
.
.
.
🌤 •• Eitaa.com/Heiyat_Majazi
[• #شهیدانه •]
🥀 از خون جوانان حرم
لاله دمیده...
#شیراز_تسلیت | #شاهچراغ
#حمله_تروریستی | #شهدای_شاهچراغ
╭─═══════─
🆔 T.me/Asheghaneh_Halal
🆔 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
🆔 Eitaa.com/Heiyat_Majazi
🆔 Eitaa.com/Rasad_Nama
╰─════════════─
ــ #وقت_بندگی 🌻 •
در تعبدیات، کوه کندن از ما نخواستهاند،
سخت ترینش نماز شب خواندن است که
در حقیقت تغییر وقت خواب است نه
اصل بیخوابی،بلکه نیم ساعت زودتر
بخواب تا نیم ساعت زودتر بیدارشوی.💚
#حضرتآیتاللهبهجت(ره)
✨تو را بایـد خواند؛
شبیھ تمنّای هاجـر در صفـا و مروه..
❋Eitaa.com/Heiyat_Majazi
.🖤⃟🌿.
#مخاطب_خاص
أَلسَّلامُ عَلى مَنازِلِ الْبَراهینِ
سلام بر آن جایگاههاے براهین
و حُجَجِ الهے 🥲
.
.
اَمیٖرےٖحُسِینٌوَنِعْمَالْاَمیٖر↯
.🖤⃟🌿. https://eitaa.com/heiyat_majazi
{ #ازخالق_بهمخلوق✨ }
«آنچه در آسمان هاو زمین است،
خدا را به پاک بودن از هر عیب
و نقصی می ستایند، و او توانای
شکست ناپذیر و حکیم است! »
🐇•• ســوره حـشـر،آیـه 1 ••🤍
- چهکسے ما را شنیـد الا خدا؟ :)
♾ Eitaa.com/Heiyat_Majazi
{ #دل_آرا🌻' }
.
.
.
حاج حسین یڪتا میگفت:
بچه ها ، بگردید دوستای خدایی پیدا کنید!🌤
🖊 ما معمولاً امروز با دوستامون میخوایم حال کنیم ، نمیخوایم کار کنیم!
🕯 زمان جنگ ، دوست ها گیر بودن ؛ گیر سه پیچ هم بودن!
- چرا اینجوری کردی؟ چرا اینجوری عکس گرفتی؟ چرا این حرفو زدی؟ چرا اینجوری خندیدی؟ چرا دل اونو شکوندی؟
🔍 ما الآن یه دوستی میخوایم باهاش حال کنیم ، باهاش کیف کنیم.
⚠️ اگه یه ذره گیر بده به لباسمون ، به حرفمون ، به حدیثمون ، به تیپمون ، به موبایلمون ، به جوکمون ، به گفتنمون ، به شنیدنمون...
ولش میکنیم!✋🏻
.
.
.
حرفهاۍ خودمونیمون..
➺ Eitaa.com/Heiyat_Majazi
‹ #سر_به_مهـر 💚' ›
در اين فراز، امام (عليه السلام) از خداى
متعال عافيتى را درخواست مى فرمايد
كه در پناه آن بتواند به عهد بندگى پايبند
باشد و رسوم عبوديت را چنان كه بايد
انجام دهد و تكاليف خود را به انجام
رساند؛ زيرا شرط اول در رسيدن به نقطه
مقصود عافيت است؛ شرطى كه با نبود آن،
حركت به طرف مطلوب ميسور نيست.🌺
لذا گاهى يك فرد در تمام عمر خود همدم
رنج و تعب و مرض و آفت است و نمیتواند
كمتر قدمى براى پيشرفت خود بردارد. 🌿
#صحیفه_سجادیه
#دعاے_هفتم
#فراز۹
#محرم
.
.
|| سجّاده هم به او دلبستھ بود..
🌾 Eitaa.com/Heiyat_Majazi
⟨ #ڪتابچه📚🌱'' ⟩
کتاب خودت باش دختر🧕
نویسنده: ریچل هالیس
مترجم: هدیه جامعی
کتاب خودت باش دختر ؛
دربارۀ بسیاری از دروغهای دردناک
و یک حقیقت مهم است.
کدام حقیقت؟
تو و فقط خود تو مسئول آدمی هستی
که میشوی و همچنین مسئول میزان
شادی و رضایتی که از زندگی داری.
.
.
فڪر خوب همراه با
معرفےِ ڪتابهاے خوب😁👇
●📖⨾ Eitaa.com/Heiyat_Majazi