{ #دل_آرا🌻' }
.
.
.
خودمونو وقف انقلاب کنیم ، وقف آقا کنیم ، وقف این مردم کنیم ، وقف این نظام کنیم که انشاءالله وقتی صدای «أنا بقیةالله» بلند شد ، وقتی بگیر بگیرِ امام زمان شروع شد ، آقا تو رو هم بخره ، آقا تو رو هم به جِیش و لشکر و خیمهی خودش ببره...🌱
🖊 حاج حسین یکتا
- بیاین رو خودمون کار کنیم رفقا... بیاین خودمونو وقف مطلق کنیم... بیاین هر کدوممون بهقدر وسعمون کارو دست بگیریم تا خریدنی بشیم :)💚
.
.
.
حرفهاۍ خودمونیمون..
➺ Eitaa.com/Heiyat_Majazi
‹ #سر_به_مهـر 💚' ›
24- از روی نادانی سخن گفتن
آنچه که انسان به آن علم ندارد، وقتی درباره آن وارد سخن میگردد، منتهی به تهمت، گمراهی دیگران، آشوب در یک خانواده يا اجتماع، از بین رفتن مال یا آبروی یک انسان بی گناه و یا رد حق یا استقرار باطل میگردد که گناه هر کدام اینها د پيشگاه خداوند گاهی از کوهها سنگینتر است.😱💔
#صحیفه_سجادیه
#دعاے_هشتم
#فراز۴
#محرم
.
.
|| سجّاده هم به او دلبستھ بود..
🌾 Eitaa.com/Heiyat_Majaziا
🍃🌼 #مھدییـار •.
✋🏻مولای مهربان غزل های من سلام
😭سمت زلال اشک من،آقای من سلام
🌱 نامت بلند و اوج نگاهت همیشه سبز
💙آبی ترین بهانه دنیای من سلام
❣|الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَ الْفَـــرَج|❣
.
.
همهـجا مےبینم رخ زیباے تـو را ..
.•🍃🌼 Eitaa.com/Heiyat_Majazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوریجات 🪁.•
نیومدم بازی کنم... من اومدم نوکری :)
السلام علیڪ یا اباعبدالله 🥀
نابترین استورےها؛
اینجـا دانلود ڪن🤓👇
.• 🎥 Eitaa.com/Heiyat_Majazi
4_5812065777783672577.mp3
10.3M
|••| #دل_صدا 🎼 |••
ازم سیری 🥺
داری از دست من میری💔😭
#جمعه_های_بیقرازی
#یا_صاحب_الزمان_العوث_الامان
#عجل_لولیک_الفرج
صد مرده زنده مےشود از ذڪر یاحسـین🖤🍂
🎧 |•Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•| #عرفات🎐
اللّٰهُمَّ أَقْلِبْنا فِى هٰذَا الْوَقْتِ مُنْجِحِينَ مُفْلِحِينَ مَبْرُورِينَ غانِمِينَ، وَلَا تَجْعَلْنا مِنَ الْقانِطِينَ، وَلَا تُخْلِنا مِنْ رَحْمَتِكَ، وَلَا تَحْرِمْنا مَا نُؤَمِّلُهُ مِنْ فَضْلِكَ، وَلَا تَجْعَلْنا مِنْ رَحْمَتِكَ مَحْرُومِينَ، وَلَا لِفَضْلِ مَا نُؤَمِّلُهُ مِنْ عَطائِكَ قانِطِينَ، وَلَا تَرُدَّنا خائِبِينَ، وَلَا مِنْ بابِكَ مَطْرُودِينَ، يَا أَجْوَدَ الْأَجْوَدِينَ، وَأَكْرَمَ الْأَكْرَمِينَ، إِلَيْكَ أَقْبَلْنا مُوقِنِينَ، وَ لِبَيْتِكَ الْحَرامِ آمِّينَ قاصِدِينَ، فَأَعِنَّا عَلَىٰ مَناسِكِنا، وَأَكْمِلْ لَنا حَجَّنا، وَاعْفُ عَنَّا وَعافِنا، فَقَدْ مَدَدْنا إِلَيْكَ أَيْدِيَنا فَهِىَ بِذِلَّةِ الاعْتِرافِ مَوْسُومَةٌ
خدایا ما را در این وقت از پیشگاه رحمتت پیروز و رستگار و پذیرفته و بهرهمند بازگردان و ما را از ناامیدان قرار مده و از رحمتت با دست تهی و خالی مگذار و از آنچه از احسانت امیدواریم مبتلای به حرمان مکن و از رحمتت محروممان منما و از افزونی آنچه از عطایت آرزو داریم ناامید مساز و ناکام باز مگردان و از درگاهت مران، ای بخشندهترین بخشندگان و کریمترین کریمان، یقینکنان به درگاهت رو نمودیم و آهنگکنان و رویکنان به زیارت خانهات آمدهایم، بر ادای مناسک حج یاریمان ده و حجّمان را کامل کن و از ما درگذر و به ما سلامت کامل بده، چراکه دستهای خود را به جانب تو دراز کردهایم و آن دستها به خواری اعتراف علامتدار است؛
.
.
دانه دانه ذڪر تسبیحم فقط شد حسیـــن
🎐🍃 @heiyat_majazi
⟮ #شـبهاے_بلھبرون⚘️ ⟯
اگر از دست کسی ناراحت هستید
دو رکعت نماز بخوانید🧎♂
و بگویید:
خدایا. . !🌱
این بندهی تو حواسش نبود
من از او گذشتم..تو هم بگذر..(:♥
#شهید_حسن_باقری
.
.
ـــ ـ🪽شھـادت سنگـ را بوسیدنے ڪرد ــ
➺ Eitaa.com/Heiyat_Majazi
هیئت مجازی 🚩
#قصّه_بشنو☺️✌️➻ ◽️رمان #نسل_سوخته بهقلم شھید طاها ایمانے ‹ پارتهشتادوهفتم! › از نیم ساعت قبل فرو
#قصّه_بشنو☺️✌️➻
◽️رمان #نسل_سوخته
بهقلم شھید طاها ایمانے
‹ پارتهشتادوهشتم! ›
صدای جیغش بلند شده بود ... که من رو بذار زمین ...اما فایده نداشت ... از در اتاق که رفتم بیرون ... مامان با تعجب به ما زل زد ... منم بلند و با خنده گفتم ...
_امروز به علت بارش برف، مدارس در همه سطوح تعطیل می باشد ... از مادرهای گرامی تقاضا می شود درب منزل به حیاط را باز نمایند ... اونم سریع ... تا بچه از دستم نیوفتاده ...
یه چند لحظه بهم نگاه کرد و در رو باز کرد ...
سوز برف که به الهام خورد ... تازه جدی باور کرد می خوام چه بلایی سرش بیارم ...
سرش رو از زیر پتو آورد بیرون و دستش رو دور گردنم حلقه کرد ...
- من رو نزاری زمین ... نندازی تو برف ها
حالتش عوض شده بود ... یه حسی بهم می گفت عقب نشینی نکن ...
آوردمش پایین شروع کرد به دست و پا زدن ... منم همون طوری با پتو، پرتش کردم وسط برف ها ... جیغ می زد و بالا و پایین می پرید ...
خنده شیطنت آمیزی زدم و سریع یه مشت برف از روی زمین برداشتم ... و قبل از اینکه به خودش بیاد پرت کردم سمتش ... خورد توی سرش ... باعصبانیت داد زد ...
- مهران ...
و تا به خودش بیاد و بخواد چیز دیگه ای بگه ... گوله بعدی رفت سمتش ...
سومی رو در حالی که همچنان جیغ میکشید ... جاخالی داد ...
سعید با عصبانیت پنجره رو باز کرد ...
- دیوونه ها ... نمی گید مردم سر صبحی خوابن ... گوله بعدی رو پرت کردم سمت سعید ... هر چند، حیف ... خورد توی پنجره
_مردم ... پاشو بیا بیرون برف بازی ... مغزت پوسید پای کتاب ...
الهام تا دید حواسم به سعید پرته ... دوید سمت در ... منم بین زمین و آسمون گرفتمش و دوباره انداختمش لای برف ها ... پتو از دستش در رفت و قل خورد اون وسط ... بلند شد و با عصبانیت یه گوله برف برداشت ... و پرت کرد سمتم ...
تیرم درست خورده بود وسط هدف ... الهام وارد بازی و برنامه من شده بود ...
جنگ در دو جبهه شروع شد ... تو اون حیاط کوچیک ... گوله های برفی مدام بین دو طرف، رد و بدل می شد ... تا اینکه بالأخره عضو سوم هم وارد حیاط شد ... برعکس ما دو تا ... که بدون کاپشن و دست و کلاه ... و حتی کفش ... وسط برف ها بالا و پایین
می پریدیم ... سومین طرف جنگی، تا دندان، خودش رو پوشونده بود ...
از طرف عضو بزرگ تر اعلان جنگ شد ... من و الهام، یه طرف... سعید طرف دیگه
مأموریت: تسخیر کاپشن و دستکش سعید ... و در آوردن چکمه هاش ...
دیگه برفی برای آدم برفی نمونده بود ... اما نیم ساعت بعد از ورود سعید ... صدای خنده های الهام بعد از گذشت چند ماه، بلند شده بود ... حتی برف های روی درخت و در رو هم با ضربه ریختیم و سمت هم پرتاب کردیم ...
طی یک حمله همه جانبه ... موفق به دستیابی به اهداف عملیات شدیم ... و حتی چندین گوله برف ... به صورت خودجوش و انتحاری وارد یقه سعید شد ...
وقتی رفتیم تو ... دست و پای همه مون سرخ سرخ بود ... و مثل موش آب کشیده،خیس شده بودیم ...
مامان سریع حوله آورد ... پاهامون رو خشک کردیم ...
بعد از ظهر، الهام رو بردم ... پالتو، دستکش و چکمه خریدم... مخصوص کوه ... و برای جمعه، ماشین پسرخاله ام رو قرض گرفتم ... چرخ ها رو زنجیر بستم و زدیم بیرون ...
من، الهام، سعید ... مادر باهامون نیومد ...
اطراف مشهد ... توی فضای باز ... آتیش روشن کردیم و چای گذاشتیم ... برف مشهد آب شده بود ... اما هنوز، اطرافش تقریبا پوشیده از برف بود ... و این تقریبا برنامه هر جمعه ما شد ... چه سعید می تونست بیاد ... چه به خاطر درس و کنکور توی خونه می موند ...
اوایل زیاد راه نمی رفتیم ... مخصوصا اگر برف زیادی نشسته بود ... الهام تازه کار بود ... و راه رفتن توی برف، سخت تر از زمین خاکی ... مخصوصا که بی حالی و شرایط روحیش خیلی زود انرژیش رو از بین می برد ...
اما به مرور ... حس تازگی و هوای محشر برفی ... حال و هوای الهام رو هم عوض می کرد ...
هر جا حس می کردم داره کم میاره ... دستش رو محکم می گرفتم ...
- نگران نباش ... خودم حواسم بهت هست
ڪپےبدونذڪرنامنویسندهممنوع!.📌
.
.
.
🌤 •• Eitaa.com/Heiyat_Majazi
ــ #وقت_بندگی 🌻 •
امام عـلـی(عـلیـه السلام)می فرمایند:
«و هنگامى كه مردم خوابند نماز
شب بخوانيد تا با آسودگی وارد
بهشت شويد!🦋»
✨تو را بایـد خواند؛
شبیھ تمنّای هاجـر در صفـا و مروه..
❋Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•{#ازخالق_بهمخلوق 🦋}•
از نشانه های قدرتِ خالقِ مقتدر:
«نه برای خورشید این توان هست
که به مـاه برسد و نه شب از روز
پیشی می گیرد و هرکدام در
مداری شناورند!»
-سـوره یـاسـیـن،آیـه 40 🌧🌚
•-------------------------------------------------•
- چهکسے ما را شنیـد الا خدا؟ :)
♾ Eitaa.com/Heiyat_Majazi
{ #دل_آرا🌻' }
.
.
.
بیا خیلی یهویی با خودت یه دو دو تا ، چهار تا بکن! 🧮
ببین در طول روز چهقدر واسه خدا ، اهل بیت و امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف وقت میذاری ، به یادشونی و براشون کار میکنی 🔍
انشاءالله که جوابت «خیلی کم» و از اینجور جوابا نباشه! :)
.
.
.
حرفهاۍ خودمونیمون..
➺ Eitaa.com/Heiyat_Majazi
|• #خانواده_درمانے🍃•|
🍃 چیزي که واقعاً اکثر مردها میخواهند این است که ⬇️
زنها آنها را بپذیرند و به آنها اطمینان داشته باشند،🥰👌
پس شما این نکته حیاتی را فراموش نکنید.🤗✅
#خانواده_خوشبخت
#سبک_زندگی_درست
#هر_دو_بدانیم
.
.
.
در سـاحل آرامش خانوادھ ☺️
🍃💛•• Eitaa.com/Heiyat_Majazi