eitaa logo
هیئت مجازی 🚩
3.9هزار دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
2.8هزار ویدیو
420 فایل
ˇ﷽ شبیھ بوی گُـل است این‌جا؛ براے پروانگےهاے تو در مسیرِ او...🦋 💚˹ از ؏ـشق بخوان @ASHEGHANEH_HALAL ˼ ‌ ‌‌🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼ . . شما براے ما نعمتید...😌🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
•᯽🍃᯽• . . •• •‌• فاطمیه نشون داد بے طرف و وسط باز نداریم..! یا طرف علی میمونی یا جزء وحشی‌های پشت در....💔 بنویس فاطمیه بخون اخرالزمان! ᯽دل‌تورامیطلبد᯽ Eitaa.com/Heiyat_Majazi •᯽🍃᯽•
•᯽📿᯽• . . •• •• ‮پروردگارا؛ مرا بر خوان کرامت خود مهمان کن و به سرچشمه‌های رحمتت وارد گردان.💚 . . ᯽سجادّه‌عشق‌تو‌تماشاگه‌راز᯽ Eitaa.com/Heiyat_Majazi •᯽📿᯽•
•᯽🌍᯽• . . •• •• 🖤✨🕯امام زمان علیه السلام در یکے از نامه هایشان مے فرمایند: «وفے ابنه رسول صلی الله علیه و آله لے اسوه حسنه … ؛ دختر پیامبر خدا صلے الله علیه و آله برای من الگوے نیکویے است .» 🖤✨🕯 . . ᯽همهـ‌جامےبینم‌رخ‌زیباےتـورا᯽ Eitaa.com/Heiyat_Majazi •᯽🌍᯽•
4_5803316873567145786.mp3
6.68M
•᯽🎺᯽• . . •• •• با نوای حجت الاسلام بیا بیا گل نرگس عزای مادر توست صفای فاطمیه از صفای مادر توست ◾️ . . ᯽چوندیدم‌خوشتر از آواز تو᯽ Eitaa.com/Heiyat_Majazi •᯽🎺᯽•
5.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•᯽🎞᯽• . . •• •• تار وپود چادر تو تار وپود زندگیمه (: . . ᯽بدون‌ِاستورےنمونے᯽ Eitaa.com/Heiyat_Majazi •᯽🎞᯽•
•᯽🪞᯽• . . •• •• آيت الله بهجت ره : هیچوقت از خسته نشوید آیاهر بار که لباست کثیف میشود آن را نمیشویی؟ گناه هم این چنین است باید پشت سر هم استغفار کرد تا گناهان پاک شود. أستَغفِرُ اللّهَ رَبّی‌وأتُوبُ إلَیه . . ᯽اےآرامِ‌ دلم᯽ Eitaa.com/Heiyat_Majazi •᯽🪞᯽•
•᯽🌗᯽• . . •• •• ✍ عاشق حضرت زهرا (سلام الله) بود. روضه های فاطمیه را خیلی با سوز میخواند. یک وقت هایی هم آخرشب زنگ میزد میگفت باهات کار دارم. حالا دو تا هیئت رفته. هم مداحی کرده هم روضه خوانده و هم گریه کرده و سینه زده. اما آخر شب میگفت بیا یک روضه چند نفری بخونیم و گریه کنیم. ●میگفت هرچی برای مادر گریه کنیم کمه. خط خوبی هم داشت. همیشه کنار دفتر یادداشت یا کتاب و جزوش اسماء متبرک اهل بیت را با خط خوش می نوشت. وزیباترینش هم نام مبارک فاطمه زهرا (سلام الله) بود. شهیدمحمدحسین محمدخانی . . ᯽شھـادتت‌سنگ‌رابوسیدنےکرد᯽ Eitaa.com/Heiyat_Majazi •᯽🌗᯽•
هیئت مجازی 🚩
•᯽📖᯽• . . •• #قصّه_بشنو •• •داستان: #در_مدینه_چه_میگذرد •به‌قلم: آقای حسینی •قسمت‌: #سوم روز جمعه
•᯽📖᯽• . . •• •• داستان: •به‌قلم: آقای حسینی •قسمت‌: ‌ در کوچه مردم غرق در سکوت و تماشا ایستاده بودند. شاید میترسیدند اگر جلو بیایند حق بیت المالشان قطع شود. از کنار مزار پیامبر گذشتیم. حسنین هق هق کنان دنبالم میدویدند. نگاهشان به مزار پیامبر بود اشکم بی صدا فروریخت وارد مسجد شدیم . - به خدا اگر فقط شمشیرم دستم بود، خودتان می دانید کـه غـالـب می شدم. اگر فقط چهل نفر یار مصممداشتم، قیام میکردم. لعنت خدا بر آن هایی که با من بیعت بستند و حالا تنهایم گذاشته اند. ابوبکر بالای منبر نشسته بود و ریش سرخ پررنگش را دست میکشید . وادارم کردند جلویش زانو بزنم عمر شمشیر به دست بالای سرم ایستاد. - با زبان خوش با ابوبکر بیعت کن و الّا با ذلت و خواری گردنت را می زنم . - اگر من را بکشی برادر پیامبر و بنده خدا را کشتی. پوزخند زد. - در اینکه بنده خدا هستی حرفی نیست؛ اما تو برادر پیامبر نیستی آن روزی که پیامبر دو به دو مسلمانها را برادر کردند، یادت رفته؟ آن روز ایشان فقط با من عقد برادری خواندند؟ مسجد پر از جمعیت بود. -ای مردم !شما هیچ کدامتان در غدیر از زبان پیامبر نشنیدید که فرمودند: من مولا و سرپرست هرکسی هستم بعد از من، علی مولا و سرپرستش است؟ یادتان نیست پیامبر قبل از رفتن به تبوک، من را به عنوان جانشینشان در شهر گذاشتند و فرمودند تو برای من به منزله هارون برای موسایی؟ همه سر جنباندند. - چه زود احساس واقعی ات را به خانواده محمد نشان دادی ام ایمن بود. عمر ابرو در هم کشید. - ما را با حرفهای زنان چه کار؟... این زن را از مسجد بیرون کنید... ابوبکر از در دوستی وارد شد. - ابالحسن! اینها که گفتی را ما شنیده ایم؛ اما این را هم از پیامبر شنیده ایم که میفرمود خدا ما اهل بیت را انتخاب کرد و به جای دنیا، آخرت را برایمان پسندید خدا نخواسته نبوت و خلافت در خانواده ما جمع باشد. - جز تو کس دیگری هم این صحبت را از پیامبر شنیده است؟ - خلیفه راست میگوید ما هم شنیده ایم. ابوعبیده جراح ،معاذ بن جبل و سالم هم حرف عمر را تصدیق کردند. - همه شما در کعبه قرارداد ملعونه ای بسته اید و هم عهد شده اید تا بعد از پیامبر، خلافت را از خانواده ما دور کنید . - از کجا میدانی؟ - زبیر، سلمان، مقداد! شما را به خدا و حقیقت اسلام قسم میدهم به ابوبکر جواب دهید. شما این حرف من را از زبان پیامبر نشنیدید که می فرمودند: این پنج نفر چنین قراردادی بسته اند؟ - چرا ... - ابالحسن! به خدا من به خلافت علاقه ای نداشتم. از نظر آباواجدادی هم از تو بالاتر نیستم مردم شتاب زده با من بیعت کردند، من هم ترسیدم فتنه به پا شود. این شد که قبول کردم مسئولیت بزرگی را به من محول کردند که از عهده اش برنمی آیم. کاش مردی قوی تر به جای من عهده دار آن بود. - اگر رغبتی به آن ،نداشتی چرا زیر بارش رفتی؟ با اینکه مطمئن نبودی از پسش برمی آیی - فقط به خاطر حدیثی که از پیامبر شنیدم. مگر ایشان نمی فرمود: اگر امتم متحد باشند گمراه نمیشوند دیدم همه رهبری ام را قبول دارند، من هم پذیرفتم. - بله پیامبر این حرف را زده اند؛ اما من از پیروان پیامبر نبودم؟ سلمان و مقداد و ابوذر و بقیه کسانی که با تو مخالفند، چه؟ نه اینکه فکر کنی از روي حسادت این حرف ها را میزنم ولی اگر بحث قرابت باشد، ما به رسول خدا نزدیک تریم تو خودرایی کردی. بدون مشورت با ما، امور را آشفته کردی و حق ما را غصب کردی چطور به حدیث پیامبر استدلال میکنی در حالی که ما از پیروان بزرگ ایشان هستیم؟ - آخر ترسیدم اگر کنار بکشم بین مردم اختلاف بیفتد و مردم از دین برگردند. من ازروی مصلحت این کار را کردم. - جانشین پیامبر باید چه ویژگیهایی داشته باشد؟ - خب خیرخواه ، وفادار ،خوش رو ،جوانمرد و آگاه به قرآن و سنت. اینکه حق مظلوم را از ظالم بگیرد قضاوتهایش درست باشد. به دنیا بی رغبت باشد. بخشش بیجا نکند. - اینها که گفتی در وجود من است، یا تو؟ - در تو. - من زودتر مسلمان شدم یا تو؟ در مراسم حج من سوره برائت را خواندم یا تو؟ روز مباهله، پیامبر من و خانواده ام را با خودشان بردند، یا تو و خانواده ات را؟ در غدیر مردم با من بیعت کردند، یا با تو؟ برایش از آیه تطهیر گفتم از دلاوریهای احد و خیبر و احزاب گریه اش گرفت . - همه اینها که میگویی درست؛ اما در هر صورت چاره ای نداری، باید بیعت کنی. - تو در غدیر با من بیعت کردی حالا چه شده که آن روز را یادت رفته است؟ این تویی که باید با من تجدید بیعت کنی. شنیده ام گفته ای من فامیل پیامبرم برای همین باید با من بیعت کنید. حالا من هم می خواهم مثل تو با تکیه به همین نسبت خویشی با پیامبر برای خودم
هیئت مجازی 🚩
•᯽📖᯽• . . •• #قصّه_بشنو •• •داستان: #در_مدینه_چه_میگذرد •به‌قلم: آقای حسینی •قسمت‌: #سوم روز جمعه
از تو بیعت بگیرم تو خودت هم خوب میدانی که حق با من است. من در حیات و ممات پیامبر به ایشان از شما مقدم ترم. قبل از همه شما مسلمان شدم و نماز خواندم ما اهل بیت به این امر شایسته تریم، چون قرآن و سنت را خوب میشناسیم اسرار علوم پیش من است. علم به دین و عواقب امور را میدانم من صديق اكبر و فاروق اعظمم . در میدان های جنگ من بیشتر از هرکسی با دشمنان جنگیدم و سپربلا شدم کلام من از هرکس دیگری ،گویاتر دلم ثابت تر و قلبم آرام تر است پس دلیل این همه منازعه چیست؟ اگر ذره ای از خدا می ترسید، اگر انصاف دارید حق من را در باب رهبری مردم قبول کنید. عمر به ابوبکر غضب کرد. - بالای منبر نشسته ای و چیزی نمیگویی؟ اراده کنی گردنش را میزنم. حسنین گریه شان گرفت. سعی کردم آرامشان کنم. - ابالحسن تا بیعت نکنی ول کن نیستم -باید هم سنگ خلافت را به سینه بزنی پسر خطاب! هرچه باشد، قرار است از این سینه ای که میدوشی شیری هم به تو برسد. پافشاری امروز تو برای خلافت در آینده است به خدا من بیعت نمیکنم. ابوبکر به حرف آمد. - على ما تو را مجبور نمیکنیم ابوعبیده جراح از جا بلند شد. - پسر عمو ما منکر فضیلت های تو نیستیم. نسبت نزدیکی ات با پیامبر، سابقه درخشانت در پیشبرد اسلام ،دانش سرشارت در دین و کمکهای وافرت به مسلمانها در شرایط حساس، جای انکار ندارد، اما موضوع این است که ابوبکر مرد جا افتاده ای است. تو خیلی جوانی، هنوز تجربه او را نداری. من در امر خلافت ابوبکر را داناتر از تو میدانم. خودت بهتر از ما می دانی که دل بیشتر عربها با تو نیست. آنها هنوز به خاطر بدر واحد و خندق از توکینه دارند آنها تو را نمی خواهند حالا که همه بیعت کرده اند، تو هم باید بیعت کنی تا آتش فتنه شعله ور نشود. اگر عمرت به دنیا باشد چند سال دیگر تو هم میتوانی خلافت کنی. آن روز دیگر کسی با تو مخالفت نمیکند. - شما بهترید یا رسول خدا؟ - البته که رسول خدا. - ایشان اسامه را به فرماندهی سپاهی گذاشتند که سربازانش همه از همین ریش سفیدها و با تجربه ها بودند. رو کردم سمت جمعیت.. - انصار، مهاجران! از خدا بترسید سفارش پیامبرتان را درباره من فراموش نکنید. شما خوب میدانید که ما اهل بیت به خلافت از شما شایسته تریم. نبوت و خلافت را از هم جدا نکنید. اگر من یارانی وفادار داشتم، قطعاً کارم به اینجا نمیکشید. بشير بن سعید لب از لب برداشت. - ابالحسن! اگر قبل از بیعت با ابوبکر حرفهایت را شنیده بودیم الان حتی یک نفر هم با تو مخالف نبود . - باید رسول خدا را غسل نداده رها میکردم و می آمدم سر خلافت دعوا می کردم؟ من هیچ فکر نمیکردم کسی سراین موضوع با من مخالفت کند، چون باوجود غدیر جای هیچ عذر و بهانه ای نمانده است. شما را به خدا قسم میدهم هرکس در غدیر بود و حرفهای پیامبر را تا آخر شنید، از جا بلند شود. بعضی اعتراف کردند، اختلاف شد. عمر فریاد زد: - ابالحسن! تو همیشه با نظر مردم مخالفت میکنی. اگر با خلیفه بیعت نکنی، خودم گردنت را میزنم. - دست از سر پسر عمویم بردارید و الا نفرین میکنم پسر ابوقحافه . چه زود به اهل بیت رسول خدا هجوم آوردی به خدا قسم تا آخر عمرم با عمر حرف هم نمیزنم. فاطمه با کمک چند نفر از خانمهای فامیل خودش را رسانده بود. ستون های مسجد لرزید. همه ترسیده بودند. در گوش سلمان خواندم. -برو به فاطمه بگو پدرت مایه رحمت بود، نکند با دعایت عذاب خدا را بخواهی. لحظه ای بعد لرزش ستونها خوابید ابوبکر به عمر اشاره کرد. - با علی کاری نداشته باشید طناب را از گردنش باز کنید. با فاطمه و پسرها از مسجد بیرون آمدیم سر مزار پیامبر رفتیم. گریه میکردم. - فرزند مادرم ! اینها من را تحت فشار گذاشته اند. نزدیـک بـود مـن را بکشند. ادامه دارد .... . . Eitaa.com/Heiyat_Majazi •᯽📖᯽•
•᯽📞᯽• . [😇🦋] •• •• « فَـلَا تَڪُنْ مِنَ الْقَـانِطِيـنَ » پس از نا امیدان نباش! :)💚 {🍀 ســوره حـجـر،آیـه 55 ☘} . . ᯽چه‌کسےماراشنیـدالاخدا᯽ Eitaa.com/Heiyat_Majazi •᯽📞᯽•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•᯽🍃᯽• . . •• •‌• فراموش نڪنیم دردِ مسلمینُ..🙂 💔 _اللهم عجل لولیڪ الفرج.. ᯽دل‌تورامیطلبد᯽ Eitaa.com/Heiyat_Majazi •᯽🍃᯽•
•᯽📿᯽• . . •• •• ‮ خدای مهربونم✨ تو کسی هستی که کارهای خوب من رو چند برابر میکنی و رشد میدی و از گناهان من چشم پوشی می‌کنی یاستار‌العیوب🥺 . . ᯽سجادّه‌عشق‌تو‌تماشاگه‌راز᯽ Eitaa.com/Heiyat_Majazi •᯽📿᯽•