هیئت مجازی 🚩
•᯽📖᯽• . . •• #قصّه_بشنو •• •داستان: #در_مدینه_چه_میگذرد •بهقلم: آقای حسینی •قسمت: #ششم - ابال
احوال ما را هم از او بپرسید از رحلت شما مگر چند روز گذشته بود؟ شما هنوز از یادها نرفته بودید. سلام من به هر دوی شما. با شما خداحافظی میکنم نه چون خسته شده ام ، میروم در حالی که به وعده هایی که خداوند به صابران داده است ایمان دارم.
در راه خانه با فاطمه حرف میزدم میدانستم صدایم را می شنود.
- فاطمه جان من میروم؛ اما خودت هم خوب میدانی دلم را پیشت جا گذاشتم. به خدا اگر خیالم از شر دشمنان راحت بود، تا آخر عمر کنار مزارت میماندم و تا جان داشتم گریه میکردم .همه به خانه هایشان رفتند سایه سنگین سحر کوچه ها را قرق کرده بود. وارد خانه مان شدیم خانه ای که دیگر خانم نداشت. بعد از چند سال زندگی پرآرامش رؤیاگونه، من مانده بودم با خانه ای پر از غربت و کودکانی که مادرشان را می خواستند.
- قربانتان شوم عزیزانم میخواهید چیزی برایتان بیاورم بخورید؟
بچه ها به فضه فقط سر تکان دادند یعنی که نه.
حسنین گوشه ای کز کردند مدتها بود ساکت و رازآلود شده بودند. مدتها بود از خواب و خوراک افتاده بودند. دیگر عادت کرده بودم به نگاهشان که هردَم روی چادر مادرشان ثابت میماند.
یک روز بعد از خاکسپاری فاطمه، مقداد در خانه را زد. خون از سروصورتش می ریخت.
- ابالحسن! همه فهمیده اند فاطمه را دیشب تشییع کرده ایم به آنها گفتم: دختر پیامبر از دنیا رفت زخم پهلویش هنوز خوب نشده بود. میدانید چرا؟ برای اینکه شما با غلاف شمشیر به پهلویش زدید. عمر عصبانی تر از همیشه یقه ام را گرفت.گفتم وصیت خود خانم بود. تا می خوردم ، من را زد. بعد هم همه سمت بقیع رفتند.
- ابالحسن عجله کن میخواهند همه قبرها را بشکافند.
بلند شدم ذوالفقار را برداشتم. عمامه زردم را روی سر گذاشتم و به بقیع رفتم همه میدانستند عمامه زردم را تنها زمانی تن میکنم که خیلی عصبانی ام حرارت از کف دستهایم میبارید مردم خودشان را سرزنش میکردند ای وای بر بدن دختر پیامبر نماز نخواندیم. اصلا نمی دانیم کجاست.
عمر با توپ پر جلو آمد.
- این چه کاری بود که کردید؟ چرا ما را خبر نکردید؟
- وصیت فاطمه بود.
- ابوبکر! نگفتم اینها کار خودشان را میکنند؟ ... ما هرطور شده، فاطمه را از قبر بیرون می آوریم تا خلیفه نمازش را بخواند.
با همه خشمم با یک ضربه عمر را زمین زدم روی سینه اش نشستم .
- از خلافت دست کشیدم، مبادا مردم از دین برگردند. تا امروز هر کاری کردید، صبر کردم؛ اما به حق خدایی که جان علی در دست اوست اگر به این قبرها دست بزنید زمین را از خونتان سیراب میکنم. همه شما من را خوب میشناسید میدانید پای حرفی که میزنم هستم.
ابوبكر به لكنت افتاد...
- به حق ،پیامبر قسمت میدهم از عمر بگذر منصرف شدیم. اصلا نبش قبر نمی کنیم .
نویسنده:جناب آقای سید حسینی مشاور خانواده و زوج درمانی
نشر آزاد و حلال به شرط ذکر نام نویسنده و پنجاه صلوات برای آزادی فلسطین،پنجاه صلوات برای ظهور و سلامتی آقا امام زمان، پنجاه صلوات برای شادی خانم فاطمه زهرا
.
.
Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•᯽📖᯽•
•᯽🍃᯽•
.
.
•• #دل_آرا ••
هرڪس به شما خوبے ڪرد ،
جبران ڪنید و اگر نتوانستید ؛
آنقدر برایش #دعا ڪنید تا مطمئن
شوید تلافۍ ڪردید . . !
_رسولِخداﷺ
᯽دلتورامیطلبد᯽
Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•᯽🍃᯽•
•᯽🌱᯽•
.
.
•• #شکرانه ••
خدای سازندهی همہچیز💙
شکرت بہخاطر همہی
قشنگیهایی کہ آفریدی🥲
شکرت بہخاطر ابرها
ابرهایی کہ بارون رحمتت
رو برامون میآرن 🌧
و پیراهن آبیِ آسمون رو
قشنگتر میکنن🤍
.
.
شڪرانههاتون رو میشنویم...👀
••📬•• @Daricheh_khadem
.
.
᯽منبےتودمےقرارنتوانمکرد᯽
Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•᯽🌱᯽•
•᯽🪞᯽•
.
.
•• #دل_آرا ••
یادمونباشهکههرچقدربرای
خـداکوچیکیوافتادگیکنیم
خدادرنظردیگرانبزرگمونمیکنه ♥️'!'
-سردارشھیدحاجحسینخرازی
.
.
᯽اےآرامِ دلم᯽
Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•᯽🪞᯽•
•᯽🌗᯽•
.
.
•• #شـبهاے_بلھبرون ••
💫خصویات اخلاقی شهید💞
شهید عطری از وقتی که خودش را شناخت راه خود را پیدا کرد و روزه و نماز هایی که حتی بر او واجب نبود را به جا میاورد در ماه رجب و شعبان علاوه بر ماه رمضان روزه میگرفت
شهید عطری بسیار دغدغه مند دوران خود بود و همیشه با اشاره به حدیث پیامبر اکرم میگفت
✅ نگه داشتن ایمان در این دوران همانند نگه داشتن آتش در کف دست است
🔹 توجه کردن به یتیمان از دیگر شاخصه های اخلاقی شهید بود.
شهید با وجود حقوق پایین خود و تمام مشکلاتی که وجود داشت سرپرستی یک یتیم را قبول کرده بود و این در حالی بود که هیچ کس از این قضیه با خبر نبود.
🟢اخلاص در عمل و حساس بودن به حفظ بیت المال دیگر شاخصه های اخلاقی شهید عطری بود
💖همسر شهید عطری میگوید روحیه توکل اخلاق و شجاعت شهید آن چنان زیاد بود که اگر شهید نمیشد باید تعجب میکردیم
.
.
.
᯽شھـادتتسنگرابوسیدنےکرد᯽
Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•᯽🌗᯽•
•᯽📖᯽•
.
.
•• #قصّه_بشنو ••
•ڪتاب: #طنزِفریبرز
•بهقلم:ناصرکاوه
•قسمت:(پنجاه ویکم)
فریـبرز فوق العـاده بـا مـزه و دوسـت داشـتنی بـود. بهـش میگفتنـد »آدم آهنـی«
یـك جـای سـالم در بـدن نداشـت. یـك آبكـش بـه تمام معنـا بـود. آنقـدر طـی ایـن
چنـد سـال جنـگ تیـر و تركـش خـورده بـود كـه كلكسـیون تیـر و تركـش شـده بـود.
دسـت بـه هـر كجـای بدنـش میگذاشـتی جـای زخـم و جراحـت كهنـه و تـازه بـود.
اگــر كســی نمیدانست و جــای زخمــش را محكــم فشــار مــیداد و دردش میآمــد،
منیگفـت مثـلا )آخ آخ آخ آخ آخ( یـا )درد آمـد فشـار نـده.( بلكـه بـا یـك ملاحت
خاصــی عملیاتــی را بــه زبــان مــی آورد كــه آن زخــم و جراحــت را آنجــا داشــت...
كتــف راســتش را اگــر كســی محكــم میگرفــت میگفــت: آخ بیت المقدس و اگــر
كمـی پاییـن تـر را دسـت مـیزد، میگفـت: آخ والفجـر مقدماتـی و همیـن طـور آخ
فتح المبین ، آخ كربــلای پنــج و... تــا آخــر بچههــا هــم عمــداً اذیتــش میكردنــد و
صدایـش را بـه اصطـلاح در می آوردنـد تـا شـاید تقویـم عملیـات هـا را مـرور كـرده
باشـند...
*
فریبـرز هـوس کـرد بـا بـی سـیم عراقیهـا را اذیـت کنـم. گوشـی بـی سـیم را گرفـت.
روی فرکانـس یـک عراقـی کـه از قبـل بـه دسـت آورده بـود، چنـد بـار صـدا زد:
صفر من واحد. اسمعونی اجب... بعد از چند بار تکرار صدایی جواب داد:
»الموت الصدام« تعجب کرد و خنده بچهها بالا رفت... از رو نرفت و گفت:
بچههــا، انــگار ایــن هــا از یــگان هــای خودمــان هســتند، بگذاریــد سر بــه سرشان
بگذاریـم. بـه همیـن خاطـر در گوشـی بـی سـیم گفـت: انـت جیـش الخمینـی. طـرف
مقابـل کـه فقـط الموت بلـد بـود گفـت: الموت بـر تـو و همـه اقوامـت...
*
پشـت خاكریـز منتظـر شـنیدن رمـز عملیـات بودیـم. لحظه شـماری میكردیـم، آرام و
قـرار نداشـتیم. دوسـتی داشـتیم شـكمو بـه نـام آقافریبـرز، وقـت را مغتنـم شـمرده و
مشـغول بـاز كـردن كمپـوت بـود. فرمانـده كـه آدمـی جـدی، وظیفـه شـناس و سـخت
بانظـم و ترتیـب بـود و كمـر كسـی خنـده بـر لبانـش دیـده بـود، بـه رفیـق شـوخ
طبــع مــا فریبرزگفــت: آخــر الان چــه وقــت بــاز كــردن کمپــوت اســت، میخواهــی
كار دسـت مـان بدهـی؟! فریـرز هـم بـا لحـن خیلـی جـدی گفـت: آقـا میخواهـی
خـودت آن را بخـوری؟... آمدیـم و برنگشـتیم، تكلیـف چـه میشـود؟!...
ڪپےبدونذڪرنامنویسندهممنوع!📌
.
.
Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•᯽📖᯽•
•᯽🪴᯽•
.
.
•• #وقت_بندگی ••
جـاذبـہهـا
همیشہروبہپاییننیستند؛
کافۍاست،پیشانیتبہخاکباشد
بہسوۍآسمانخواهۍرفت!
رفیق #نماز_اول_وقت فراموشنشہ!
.
.
᯽خوبشدشمارا دارم...خدا᯽
Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•᯽🪴᯽•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•᯽📞᯽•
.
.
•• #ازخالق_بهمخلوق ••
نگاه کن خداوند مهربان درمورد
متواضعان و مؤمنان چه می گوید:😇
«همانان که وقتی یاد ِخدا شود، دل
هایشان می هراسد!، و بر آنچه از
بلا و حادثه به آنان می رسد،صبوری
می کنند و نماز را برپا می دارند و از
آنچه روزی آنان نمودیم، انفاق
می کنند!💙🕋 »
"سـوره حـج،ایـه 35 "🦋
.
#چند_ثانیه_آرامش_باخدا 🎧
᯽چهکسےماراشنیـدالاخدا᯽
Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•᯽📞᯽•
•᯽📿᯽•
.
.
•• #سر_به_مهـر ••
خدایا؛ عذاب دائم برای کسی است که از تو روی برگرداند و یأس ذلتبار از آن کسی است که از درگاه تو نومید شود.🌺💚
#صحیفه_سجادیه
#دعایچهلویکم
.
.
᯽سجادّهعشقتوتماشاگهراز᯽
Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•᯽📿᯽•
•᯽🧪᯽•
.
.
•• #خانواده_درمانے ••
*یڪ مرد ، اگر عاشق همسرش باشد، بیشتر از آنچه فکرش ࢪا ڪنید، براے زندگےاش وقت و انرژی مےگذاࢪد. *🤩❤️
📅 تقویم او از ࢪوے برنامههاے همسرش ورق مےخوࢪد و تمام تلاشش را مےڪند که کوچکترین زمان خالےاش ࢪا، براے زندگے مشترڪش صرف ڪند🥰😍
#خانواده_خوشبخت
#سبک_زندگی_درست
#هر_دو_بدانیم
.
.
᯽درسـاحلامنخانوادھ᯽
Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•᯽🧪᯽•
•᯽🍬᯽•
.
.
•• #نسل_مهدوے ••
❌ كودكی که آزاد نیست ❌
👶 كودكی که آزاد نیست عادت ميكنه
خودشو انكار كنه نيازش رو انكار كنه و
احساساتش رو نفي و انكار ميكنه و
حس ميكنه در اين دنيا تك و تنهاست🥺
و كسي نيست كه او رو بخواد
و تبديل ميشه به كسي كه ديگران ميخواهند.😵💫
👧 كودك تبديل به چشم 👀 ميشه
كه همه رو ميبينه جز خودش. ❌
از ديگران مراقبت ميكنه
به خوشحاليه بقيه اهميت ميده اما به خودش نه.
خواسته همه براش مهم جز خودش.
پدر و مادری كه در چهارچوب امن
به كودكشون ازادی نميدن، این کودک در
سه سالگی دچار اضطرابی عميق ميشه.👇
.
.
᯽ایرانـم،جـوانـ بمـان᯽
Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•᯽🍬᯽•
•᯽🪞᯽•
.
.
•• #دل_آرا ••
-
علامهطباطبایی خطاب به فرزندشان:
پسرم جز مشهد کجاست که آدم بتواند
دردهایش را بگوید و درمانش را بگیرد؟
همه امامان علیهمالسلام لطف دارند،اما
لطف حضرت رضا علیهالسلام محسوس است.همه امامان معصوم رئوف هستند،
اما رأفت حضرت #امام_رضا علیهالسلام
ظاهر است..✨
.
.
᯽اےآرامِ دلم᯽
Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•᯽🪞᯽•