eitaa logo
هیئت مجازی 🚩
3.9هزار دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
2.7هزار ویدیو
416 فایل
ˇ﷽ شبیھ بوی گُـل است این‌جا؛ براے پروانگےهاے تو در مسیرِ او...🦋 💚˹ از ؏ـشق بخوان @ASHEGHANEH_HALAL ˼ ‌ ‌‌🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼ . . شما براے ما نعمتید...😌🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
𐇻🪞𐇻 تعجّبـــم‌ازکسائیـه‌ڪه وقت‌‌وحوصلـه‌دارن‌یه رمان‌صــدصفحه‌ای‌رو بخونن! امّــــاوقتــی‌میخــوان ۍصفحه قرآن‌بخونن، یهووقتشون‌تنگ‌میشه واصـلاحوصلـه‌نـدارن! 🪴- Eitaa.com/Heiyat_Majazi 𐇻🪞𐇻
𐇻🌙𐇻 منتظرِ واقعی از شلوغی های آخرالزمان کلافه نمی شود .. ❤️‍🩹 • مرحوم اسماعیل دولابی(ره) • 🪴- Eitaa.com/Heiyat_Majazi 𐇻🌙𐇻
نگذشته‌ایم محض رضاے تو از گناه💔 بگذر عزیز فاطمه از، اشتباه ما🥲 🪴 http://Eitaa.com/Heiyat_Majazi
🌸پیامبراکرم(ص): هر كس روز جمعه صدبار بر من صلوات بفرستد، خداوند شصت حاجت او را روا می‌كند سى حاجت آن براى دنيا و سى حاجت براى آخرت است...🍃📿 📚(ثواب الأعمال و عقاب الأعمال ص ٣٠١) 🪴 http://Eitaa.com/Heiyat_Majazi
𐇻🩺𐇻 👫 زن و شوهرهایی که در طول روز باهم گفتگو می‌کنند رابطه گرم‌تر و صمیمانه‌تری دارند.💑 ضمن اینکه شناختشان از افکار و روحیات یکدیگر بیشتر شده و در مواجهه با مشکلات اتّحاد بیشتری برای حلّ مشکل یکدیگر خواهند داشت.🥰 همسران باید تلاش کنند هر روز بهانه‌ای برای گفتگو پیدا کنند.😌😘 🖇دقت کنید گفتگوی صمیمانه شما با غیبت، تهمت، سوءظن و دیگر صفات زشت اخلاقی، آلوده نگردد.‼️ 🪴- Eitaa.com/Heiyat_Majazi 𐇻🩺𐇻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
𐇻🎐𐇻 ‹ فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا › کسی چه می‌داند شاید این سختی‌ها پایانی به شیرینی ظهور دارد..؛ السلامُ‌عـلَیــك یاابٰاصٰالِـحَ‌المَهدے... ♥️ 🪴- Eitaa.com/Heiyat_Majazi 𐇻🎐𐇻
𐇻🦋𐇻 √ •دلت نگیره‌ خب❔ پاشو، خودتو بتکون😎 رشد کن و ریشه بده...🌱☁️ 🪴- Eitaa.com/Heiyat_Majazi 𐇻🦋𐇻
برات وصل امضا میشد ای کاش.mp3
5.05M
𐇻🎧𐇻 امام‌زمان‌(عج): امورخودرابه‌ماواگذارکنید چون‌برماواجب‌است‌که‌شمارابه‌مقصدبرسانیم.. همانگونه‌که‌درابتدابه‌راه‌انداختیم! 🪴- Eitaa.com/Heiyat_Majazi 𐇻🎧𐇻
𐇻🪖𐇻 - والله قسم وقتی کمی از فشارِ کارم کم می‌شود در خود احساس ضعف و کوچکی می‌کنم. « » ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🪴- Eitaa.com/Heiyat_Majazi 𐇻🪖𐇻
𐇻📚𐇻 ⊹قسمت :13 خونه قدیمی ... دو طبقه اماتمیز و نوسازي شده ... مادرش هنوز گریه مي كرد ... به زحمت مي تونست حرف بزنه ... برام عجيب بود ... از زماني كه خبر مرگ پسرشون رو شنيده بودن، چند ساعت مي گذشت ... هيو بچه شرور، چیزی نبود كه اين همه به خاطرش گریه كنن ... پدرش براي بانك كار مي كرد ... و مادرش خياط لباس هاي مجلسي و پرام ... هر دوشون به سختي كار مي كردن تا بتونن پسرشون رو به هي كالج و دانشگاه خوب بفرستن ... تا بتونه آينده خوبي داشته باشه ... چیزی كه كريس هم، توي سال آخر عمرش به دنبالش بود . دیدن تلاش خانواده باعث شده بود مسيرش رو عوض كنه؟ یا... بعد از عوض شدن مسيرش، تلاش خانواده چند برابر شده بود؟ ... هر چند، مادرش بيشتر از سه سال بود كه به براي كمك به مخارج خانواده وارد عرصه شده بود ... چیزی مبهم و گنگ توي ذهنم موج مي زد ... چیزی كه هیچ سوالي آرامش نمي كرد و نمي تونستم پيداش كنم ... چیزی كه توي حرف هاي پدر و مادرش هم بهش اشاره اي نمي شد ... تنها اشاره ارزشمند ... اسم ساندرز بود ... اونها حتي به اينكه پسرشون سابقا عضو هي گروه گنگ بوده، اشاره اي نكردن ... - لالا ... دختري رو به این اسم مي شناسيد؟ ... با شنيدن این اسم ... هر دوشون جا خوردن ... چشم هاي مادرش پرید و نگاهي كه توش نگراني با قدری ترس قاطي شده بود رو، چرخوند سمت همسرش ... ذهن خودش نمي تونست جوابي براش پیدا كنه ... آقاي تادئو كمي خودش رو روي مبل جا به جا كرد ... نسبت به همسرش، كنترل بيشتري روي چهره اش داشت ... اما اون هم ... خیر كارگاه ... ما هرگز چنین اسمي رو نشنیدیم ... هیچ جمله اي به این اندازه نمي تونستم مطمئنم بشم كه اونها دارن خیلی چیزها رو مخفي مي كنن ... اما چرا؟ ... چرا باید به افرادي كه دنبال پیدا كردن قاتل پسرشون هستن دروغ بگن؟ ... اوبران هنوز مي خواست با اونها صحبت كنه ... اما صحبت باهاشون ديگه فایده ای نداشت ... نمي شد به چيه حرف شون اعتماد كرد ... نه تا وقتي كه به جواب این چرا پی... مي بردم ... از جا بلند شدم ... - خانم تادئو ... مي تونید اتاق كريس رو بهم نشون بديد؟ ... نگاهي به همسرش كرد و از جا بلند شد ... انگار منتظر اجازه و تایید اون بود ... نسبت به همسرش كنترل كم تري روي خودش داشت ... ديبا از همديگه جداشون مي كردم يا... اینطوری دیگه نمي تونست در پاسخ سوال ها به شوهرش تكیه كنه ... و اوضاع آشفته درونش این فرصت رو در اختيارم مي گذاشت كه جواب اون چرا رو پیدا کنم.. ⊹کتاب‌ :مردی درآئینه ⊹نویسنده :طاها ایمانی 🪴- Eitaa.com/Heiyat_Majazi 𐇻📚𐇻
𐇻🌱𐇻 اینجایی که ما زندگی می‌کنیم، زیاد بارون نمی‌آد و همین باعث می‌شه که بیشتر قدرش رو بدونیم و وقتایی که بارون می‌گیره، چند برابر ذوق کنیم و مشتاقش باشیم 🌧 انگار ما آدما قدرِ چیزی رو که در دسترس نباشه، بیشتر می‌دونیم :) خدایا، شکرت به‌خاطر بارونی که به چهره‌ی شهر و دل‌های ما رنگِ طراوت و زندگی می‌پاشه، شکرت به‌خاطر این نعمتِ دلنشین💙 رو می‌شنویم... 📬- @Khadem_Daricheh 🪴- Eitaa.com/Heiyat_Majazi 𐇻🌱𐇻
𐇻⏰𐇻 از اینهایی نباش که در عافیت مغرورند، و در ، نا امید... _مولای‌متقین‌علی‌علیه‌السلام نهج‌البلاغه،حکمت۱۵۰ 🪴- Eitaa.com/Heiyat_Majazi 𐇻⏰𐇻