💠🔸💠🔸💠🔸💠🔸💠🔸💠
ما غافلیم
روبهروی خوابگاه دانشگاه صنعتیشریف (خیابان زنجان) تعدادی از خونههای قدیمی و مخروبه وجود داشت که به ذهنمون هم نمیرسید کسی توی این خونهها زندگی کنه.
یه روز مصطفی دستم رو گرفت و برد کنار یکی از خونهها. اونجا یه اتاق خرابهی نمناک رو دیدم که به جای در، پرده جلوش آویزون بود؛ یه لامپ معمولی هم جلوی در روشن بود. این درواقع محل زندگی یه مادر، با سه تا بچهی قد و نیم قدش بود. مصطفی با ناراحتی گفت: "ببین اینا چهطوری دارن زندگی میکنن! ما ازشون غافلیم."
بعد تعریف کرد که چند وقته بهشون سر میزنه و برنج و روغن براشون میبره. وقتی هم خودش نمیتونه کمکی بکنه، چند تا از بچهها رو میبره تا اونا کمک کنند.
#شهید_مصطفی_احمدی_روشن
یادگاران22، ص22
💠🔸💠🔸💠🔸💠🔸💠🔸💠
#حکایتهای_شنیدنی
•✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگر انسان دروغ بگوید...!
🎙 آیتاللهمجتهدیتهرانی
#حکایتهای_شنیدنی
•✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
🍃امام رضا(ع)
اشک بر #حسین، گناهان بزرگ را فرو می ریزد.😔
بحار، ج44، ص 284
#حکایتهای_شنیدنی
•✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
🎀 تغيير از خودمان شروع ميشود
❌➕ تو به دیگران یاد میدهی چطور با تو برخورد کنند
❌➕ وقتی تو تغییر میکنی آنها هم تغییر میكنند
❌➕ هنگامی که شروع به احترام گذاشتن به خودت میکنی در واقع به دیگران نحوه محترمانه برخورد کردن با خودت را می آموزی
❌➕ وقتی در روابطت قدرتمندانه ظاهر میشوی دیگران یاد میگیرند با فرد توانمندی روبرو هستند
❌➕ میخواهی آدم ها را تغییر دهی؟
❌➕ بهترین راه تحول آنها، ایجاد دگرگونی در خود تو است
❌➕ تو بهتر شو تا دیگران برخورد بهتری با تو داشته باشند...!
🌸🍃🌸🍃🌸🍃
#حکایتهای_شنیدنی
•✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدا مومنین را رها نمیکند
#حکایتهای_شنیدنی
•✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
🦋براے مقابله با مشکلات، حضرت علے (علیه السلام) یڪ فرمول اساسے به ما یاد دادند و فرمودند: «نِصفُ العاقِلِ احتِمالٌ و نِصفُهُ تَغافُلٌ= نیمے از شخصیت عاقل، تحمل و نیمه دیگرش تغافل است».
«تغافل» و «تحمل» براے عاقل یڪ اصل است.
تغافل یعنے خودت را به غفلت بزنے و بتوانے در مقابل افرادے که شما را تحقیر و آزار مے دهند، سکوت کنی.
تحمل یعنے آنچه که در دل دارید، بیرون نمے ریزید و چیزے هم نمے گویید.
یعنے هر وقت چیزے ذهن تان را مشغول کرد و به غصه کشاند، بگوئید: «این نیز بگذرد». اجازه ندهید چیزے شخصیت شما را له کند.
#حکایتهای_شنیدنی
•✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
آن هنگام که می بخشی
شفا می یابی.
آن هنگام که رها می سازی.
رشد می کنی.
به اميد فردايي روشن.
#حکایتهای_شنیدنی
•✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
🍃امام صادق(ع)
برادر، جز در هنگام نیازمندی شناخته نمیشود.🤝
#حکایتهای_شنیدنی
#ماه_شعبان
•✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
پرواز را به خاطر بسپار
مردی در سواحل زلاندنو زندگی می کرد.او بسیار علاقمند بود که اردک های وحشی را که در پائیز در دسته های بزرگ به جنوب پرواز می کردند تماشا کند.این مرد از روی خیرخاهی و به قصد نیکوکاری به اردک هایی که از روی برکه ای نزدیک ساحل عبور می کردند،غذا می داد.
اردک های مهاجر که غذای آماده را در حوالی ساحل می دیدند،به سوی آن آمده و کم کم از پرواز باز می ایستادند.
سرانجام،پاره ای از اردک ها دیگر به طرف جنوب پرواز نکردند و به سبب غذایی که به آن ها داده می شد،زمستان را در همان جا ماندند.
این حادثه باعث شد به مرور زمان،پرواز اردک ها کمتر و کمتر شود.هنگامی که سایر اردک های وحشی برمی گشتند،این اردک ها پر می کشیدند و به استقبال آن ها می رفتند و لحظاتی را با آن ها بودند.ولی پس از مدتی دوباره نزدیک برکه ای که محل غذا خوردنشان بود،بازمی گشتند و ماندن را بر پرواز ترجیح می دادند.
پس از گذشت سه یا چهار سال،اردک های وحشی آن قدر تنبل و چاق شده بودند که اصولا پرواز برایشان دشوار شد و دیگر مانند مرغابی قادر به پرواز نبودند آن ها در واقع "اهلی" شده بودند و از این رو در همان جا ماندند و دیگر جلو نرفتند و مهاجرت نکردند.
نکته:هرگز خود را به دامان نرم تنبلی و راحتی نیندازید و شیفته نوازش هایش نشوید زیرا جستجوی رفاه و راحتی نیروهای حیات و استعدادهای آدمی را از بین می برد و نابود می کند
#حکایتهای_شنیدنی
#شعبان
•✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
امام جعفر صادق (علیه السلام)فرمودند
دو مرد وارد مسجد شدند، یکی از آنها عابد بود و دیگری گنهکار
وقتی که از مسجد بیرون آمدند،
مرد گنهکار، مؤمن راستین بیرون آمد
ولی مرد عابد، فاسق و گنهکار بیرون آمد!
از این رو که عابد وقتی وارد مسجد شد، به عبادت خود می بالید و در اندیشه خود به عبادتش مغرور بود، ولی گنهکار در فکر پشیمانی از گناه و طلب آمرزش گناهانش از خدا بود.
🍃 خداوند به حضرت داود (ع) خطاب کرد:
(بشر المذنبین و انذر الصدیقین)
[گناهکاران را مژده بده و درستکاران راستگو را بترسان]
حضرت داود (ع) عرض کرد:
چگونه گناهکاران را مژده بدهم و درستکاران را بترسانم
خداوند فرمود:
به گناهکاران مژده بده که من پذیرای توبه و بخشنده گناه هستم و درستکاران را بترسان که به اعمال خود، مغرور و خودبین نشوند.
زیرا بنده ای نیست که او را به پای حسابرسی بکشم، مگر اینکه بر اثر ناخالصی های عبادتش به هلاکت بیفتد.
#حکایتهای_شنیدنی
#ولادت_امام_حسین
•✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
💎شخصی تعریف می کرد: توی رستوران نشسته بودم که یک دفعه یه مرد که با تلفن صحبت می کرد فریاد کشید و خیلی خوشحالی کرد و بعد از تمام شدن تلفن، رو به گارسون گفت:
همه کسانی که در رستورانند، مهمان من هستن به باقالی پلو و ماهیچه.
بعد از 18 سال دارم بابا میشم.
چند روز بعد تو صف سینما، همون مرد رو دیدم که دست بچۀ 3یا 4 ساله ای را گرفته بود که به او بابا می گفت. پیش مرد رفتم و علت کار اون روزشو پرسیدم.
مرد با شرمندگی زیاد گفت: آن روز در میز بغل دست من، پیرمردی با همسرش نشسته بودند پیرزن با دیدن منوی غذاها گفت: ای کاش می شد امروز باقالی پلو با ماهیچه می خوردیم، شوهرش با شرمندگی ازش عذر خواهی کرد و خواست به خاطر پول کمشان، فقط سوپ بخورند،
من هم با آن تلفن ساختگی خواستم که همه مهمان من باشند تا اون پیرمرد بتونه بدون شرمندگی، غذای دلخواه همسرش را فراهم کنه.
انسانها را در زیستن بشناس نه در گفتن؛ در گفتار همه آراسته اند.
#حکایتهای_شنیدنی
#امام_حسین
•✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
✨ کسی که خدا خیرخواه او باشد،محبت حسین علیه السلام را در دل او میاندازد.❤️
(امام صادق علیه السلام)
#حکایتهای_شنیدنی
#ماه_شعبان
•✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
🔻امام علی(ع)
درباره یتیمان از خدا بترسید!
مبادا گرسنه بمانند و در جامعه ی شما تباه شوند!!!😔
بحار؛ 43:199
#حکایتهای_شنیدنی
#ماه_شعبان
•✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
📚پیری
مردی نزد عالمی از پدرش شکایت کرد، گفت: پدرم مرا بسیار آزار میدهد. پیر شده است و از من میخواهد یک روز در مزرعه گندم بکارم، روز دیگر میگوید پنبه بکار و خودش هم نمیداند دنبال چیست؟ مرا با این بهانهگیریهایش خسته کرده است، بگو چه کنم؟
عالم گفت: با او بساز. مرد گفت: نمیتوانم.
عالم پرسید: آیا فرزند کوچکی در خانه داری؟ گفت: بلی.
گفت: اگر روزی این فرزند دیوار خانه را خراب کند آیا او را میزنی؟ گفت: نه، چون اقتضای سن اوست. علام گفت: آیا او را نصیحت میکنی؟ گفت: نه چون مغزش نمیرود
عالم گفت: میدانی چرا با فرزندت چنین برخورد میکنی؟ گفت: نه. عالم گفت: چون تو دوران کودکی را طی کردهای و میدانی کودکی چیست، اما چون به سن پیری نرسیدهای و تجربهاش نکردهای ، هرگز نمیتوانی اقتضای یک پیر را بفهمی !!! در پیری انسان زود رنج میشود ، گوشهگیر میشود، عصبی میشود. احساس ناتوانی میکند. پس ای فرزند برو و با پدرت مدارا کن. اقتضای سن پیری جز این نیست.
#حکایتهای_شنیدنی
#روز_جانباز
•✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
🌸🌼
🍃حدیث قدسی
من نزد قلب های💔 شکسته ام...
أَنَا عِنْدَقُلُوب الْمُنْكَسِرَةِ.😔
#حکایتهای_شنیدنی
#ماه_شعبان
•✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
🔴دیدی بعضیا رو...؟
به بچش پول میده اما کلی سرش غُر میزنه: بیا این پولو بگیر و مثه همیشه هدر بده. به فرد نیازمند هم که کمک میکنه همینجور: کُشتی ما رو! بیا این پولو بگیر و ولمون کن
وقتی قراره کمک کنیم، گل بیخار بشیم. یا کمک نکنیم یااگه کمک کردیم خرابش نکنیم
..لَاتُبْطِلُوا صَدَقَاتِكُم بِالْمَنِّ وَالْأَذَىٰ..بقره۲۶۴
بخششهای خودرا با منّت و آزار،باطل نکنید
#حکایتهای_شنیدنی
#امام_زمان
•✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
یک شلوار سفید دوست داشتنی داشتم که یک روز ابری پوشیدمش و موقع بازگشت به خانه باران گرفت ... گلی شد .
و من بی خیال پی اش را نگرفتم به هوای اینکه هر وقت بشویم پاک می شود
ولی نشد ...
بعدها هر چه شستمش پاک نشد ؛
حتی یکبار به خشکشویی دادم که بشویند ولی فایده نداشت !!
آقایی که توی خشکشویی کار میکرد گفت :
"این لباس چِرک مرده شده!"
گفت :
"بعضی لکه ها دیر که شود ، می میرند ؛ باید تا زنده اند پاک شوند !"
چرک مُرده شد ...
و حسرت دوباره پوشیدنش را به دلم گذاشت !
بعید نیست اگر بگویم دل آدم هم کم ندارد از لباس سفید !
حواست که نباشد لکه می شود ؛
وقتی لکه شد اگر پی اش را نگیری ، می شود چرک ...
به قول صاحب خشکشویی "لکه را تا تازه است ، تا زنده است ، باید شست و پاک کرد"
#امام_زمان
#حکایتهای_شنیدنی
•✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
📚 بهلول دانا
روزی بهلول از مسجد «ابوحنیفه» میگذشت، دید خطیب مردم را موعظه میکند. ایستاد و به سخنانش گوش داد. او میگفت: جعفربن محمد عقیده دارد که کارها با اختیار از بندگان انجام می شود در صورتی که آنچه که بندگان انجام میدهند خواست خداست و انسان از خود اختیاری ندارد. دیگر این که در روز قیامت شیطان در آتش میسوزد و حال آن که شیطان از آتش آفریده شده است و آتش هم جنس خود را عذاب نمیکند.
دیگر این که خداوند موجود است؛ ولی نمیشود او را دید، در صورتی که این دروغ است و هر موجودی دیدنی است.
آنگاه بهلول کلوخی از زمین برداشت و سر خطیب را هدف گرفت و آن را شکست و خون جاری شد، سپس فرار کرد. خطیب نزد خلیفه آمد و از بهلول شکایت کرد.
خلیفه دستور داد بهلول را بیاورند و چون بهلول حاضر شد به او گفت: چرا چنین کردی؟
بهلول گفت: علت را از خود وی سوال کنید. او میگوید: بندگان اختیاری ندارند و همه کارها به دست خداست. اگر اعتقاد او چنین است پس سر او را خداوند شکسته و من تقصیری ندارم.
او میگوید: جنس از هم جنس خود متاثر نمیشود و عذاب نمیبیند وقتی انسان از خاک است چرا باید از همجنس خود متاثر و ناراحت شود؟
او معتقد است که هر موجودی باید دیده شود. خلیفه از وی سوال کند که آیا این درد که او از این زخم احساس میکند دیده میشود؟! این را گفت و از نزد خلیفه رفت.
#حاج_قاسم
#حکایتهای_شنیدنی
•✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
🌸امام علی(ع)
ریاکار ظاهرش زیبا🍃
و باطنش بیمار است.🍂
امالی صدوق،ص398
#امام_زمان
#حکایتهای_شنیدنی
•✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
#آموزنده
💫 داستان کوتاه
🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹
حکیمی جعبهاى بزرگ پر از مواد غذایى و سکه و طلا را به خانه زنى با چندین بچه قد و نیم قد برد. زن خانه وقتى بستههاى غذا و پول را دید شروع کرد به بدگویى از همسرش و گفت:
شوهر من آهنگرى بود که از روى بىعقلى دست راست و نصف صورتش را در یک حادثه در کارگاه آهنگرى از دست داد و مدتى بعد از سوختگى علیل و از کار افتاده گوشه خانه افتاد تا درمان شود.
وقتى هنوز مریض و بىحال بود چندین بار در مورد برگشت سر کارش با او صحبت کردم ولى به جاى اینکه دوباره سر کار آهنگرى برود مىگفت که دیگر با این بدنش چنین کارى از او ساخته نیست و تصمیم دارد سراغ کار دیگر برود.
من هم که دیدم او دیگر به درد ما نمىخورد برادرانم را صدا زدم و با کمک آنها او از خانه و دهکده بیرون انداختیم تا لااقل خرج اضافى او را تحمل نکنیم.
با رفتن او ، بقیه هم وقتى فهمیدن وضع ما خراب شده از ما فاصله گرفتند و امروز که شما این بستههاى غذا و پول را برایمان آوردید ما به شدت به آنها نیاز داشتیم.
اى کاش همه انسانها مثل شما جوانمرد و اهل معرفت بودند!
حکیم تبسمى کرد و گفت: حقیقتش من این بستهها را نفرستادم. یک فروشنده دورهگرد امروز صبح به مدرسه ما آمد و از من خواست تا اینها را به شما بدهم و ببینم حالتان خوب هست یا نه!؟ همین!
حکیم این را گفت و از زن خداحافظى کرد تا برود. در آخرین لحظات ناگهان برگشت و ادامه داد: راستى یادم رفت بگویم که دست راست و نصف صورت این فروشنده دوره گردهم سوخته بود.
#اوکراین
#حکایتهای_شنیدنی
•✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
و خداوند بر هر کاری تواناست...✨
إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ.💪
#امام_زمان
#حکایتهای_شنیدنی
•✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
✍️پیرمردی که شغلش دامداری بود، نقل میکرد: گرگی در اتاقکی در آغل گوسفندان ما زائیده بود و سه چهار توله داشت و اوایل کار به طور مخفیانه مرتب به آنجا رفت و آمد می کرد و به بچه هایش میرسید ، چون آسیبی به گوسفندان نمیرساند وبخاطر ترحم به این حیوان و بچههایش، او را بیرون نکردیم، ولی کاملا او را زیر نظر داشتم.
این ماده گرگ به شکار میرفت و هر بار مرغی، خرگوشی ، برهای شکار میکرد و برای مصرف خود و بچههایش می آورد. اما با اینکه رفت آمد او از آغل گوسفندان بود، هرگز متعرضگوسفندان ما نمیشد. ما دقیقا آمار گوسفندان وبره های آنها را داشتیم وکاملا" مواظب بودیم، بچهها تقریبا بزرگ شده بودند. یکبار و در غیاب ماده گرگ که برای شکار رفته بود، بچههای او یکی از برهها را کشتند!
ما صبرکردیم، ببینیم چه اتفاقی خواهد افتاد؛ وقتی ماده گرگ برگشت و این منظره را دید، به بچههایش حملهور شد؛ آنها را گاز می گرفت و میزد و بچهها سر و صدا و جیغ میکشیدند و پس از آن نیز همان روز آنها را برداشت و از آغل ما رفت. روز بعد، با کمال تعجب دیدیم، گرگ، یک بره ای شکار کرده و آن را نکشته و زنده آن را از دیوار آغل گوسفندان انداخت رفت.»
این یک گرگ است و با سه خصلت:
درندگی وحشیبودن وحیوانیتشناختهمیشود
اما میفهمد، هرگاه داخل زندگی کسی شد و کسی به او پناه داد و احسانکرد به او خیانت نکند و اگر ضرری به او زد جبران نماید.
#روز_جوان
#حکایتهای_شنیدنی
•✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
✅ داستانک؛
پيرمرد هر بار كه ميخواست اجرت پسرك واكسیِ كر و لال را بدهد، جمله ای را براي خنداندن او بر روي اسكناس مينوشت. اين بار هم همين كار را كرد. پسرك با اشتياق پول را گرفت و جملهای را كه پيرمرد نوشته بود، خواند. روی اسكناس نوشته شده بود: وقتي خيلي پولدار شدی به پشت اين اسكناس نگاه كن. پسر با تعجب و كنجكاوی اسكناس را برگرداند تا به پشت آن نگاه كند. پشت اسكناس نوشته شده بود: كلك، تو كه هنوز پولدار نشدی. پسرك خنديد با صدای بلند، هرچند صدای خنده خود را نمیشنيد.
همیشه پر از مهربانی بمان و دلیل شادی دیگران باش، حتی اگر هیچکس قدر مهربانیت را نداند، این ذات توست که مهربان باشی، تو خدایی داری که به جای همه برایت جبران میکند.
#ماه_شعبان
#حکایتهای_شنیدنی
•✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•