eitaa logo
حس خوب زندگی 🍀کاشانه مهر
6.2هزار دنبال‌کننده
11.8هزار عکس
4.8هزار ویدیو
18 فایل
𖧧••♥️بسم‌اللّھ‌الرحمـٰنِ‌الـࢪحیم⋆. مطالب #همسرداری هرآنچه برای یک #زندگی_سالم نیاز است ✌ هَر چی عاشقانه ے قشنگه اینجا جَمعِه...😍🙃 🍃🌸🍃
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃💝🍃 🎀 🎀 💙 📌5ایده برای اینکه قهرسریع تمام شود 👈🏻 به او لبخندبزنید 👈🏻 شما پیشقدم بشوید 👈🏻 به خوبی هایش فکر کنید 👈🏻 جزئیات بحث و دعوا را مرور نکنید 👈🏻 بدانید در هربحث دو طرف مقصرهستند ‎‌‌‌‌‌‎‌‎ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔🌼🌺🌼🌺🌼🌺🌼𖣔༅═┅─ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎•┈┈••✾•✾•••🎀•••✾•✾••┈┈• ☕️ 🔥 ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🏡 @kashaneh_mehr💞✿✿
حس خوب زندگی 🍀کاشانه مهر
♥️✨♥️✨♥️✨♥️✨♥️ ✨♥️✨♥️✨♥️✨ ♥️✨♥️✨♥️ ✨♥️✨ ♥️ ☘﷽☘ #سایه #قسمت40 آرمین نگاهش را به روی مهمانان چرخاند
♥️✨♥️✨♥️✨♥️✨♥️ ✨♥️✨♥️✨♥️✨ ♥️✨♥️✨♥️ ✨♥️✨ ♥️ ☘﷽☘ احساسهاي گوناگونی به وجودش چنگ می زد ،هم دلشوره و استرس داشت و هم ترس و نگراني ، نمي دانست اين چندماه را در چه شرايطي طي خواهد كرد نگاهش در آينه به خودرو فيلمبردار افتاد و با ناراحتي رو به آرمین گفت: - بهتر نيست فيلمبردار ومرخص كني بره ؟! آرمين بي حوصله نگاهش كرد و او ادامه داد : - اين عروسي مسخره چه چيزيش شبيه بقيه عروسي هاست كه نياز به فيلمبرداری وثبت خاطره داشته باشه نه من رغبتي برا ديدن اين فيلم كوفتي دارم و نه مطمئنا شما ، پس بگو بيشتر از اين خودشو اذيت نكنه آرمين در آینه مقابلش نگاهی به خودرو فیلمبردار انداخت وبه سردی گفت : - اگه دست من بود که حتي همین عروسي روهم نمي گرفتم - بله مي دونم! با اينكه دلش نمي خواست طبق نظر سایه كاري انجام دهد، اما وقتي ديد درست مي گويد با زدن راهنما خودرو را كنار جدول نگه داشت و با اشاره دست از فيلمبردار خواست نگه دارد وقتي خودرو فيلمبردار كنارش ايستاد گفت: - دلم نمي خواد از لحظه هاي خصوصي زندگيم فيلمبرداري بشه بهتره همينجا فيلمتون و تموم كنيد سایه همراه با پوزخندی با تمسخر تکرارکرد : - لحظه های خصوصی !!! فيلمبردار از خداخواسته گفت: - چشم هر طور میل شماست آقا ! واز آنها جدا شد . آرمین در حالی که دوباره به راه می افتاد با پوزخند گفت : - بيچاره چه زجري کشید امشب از دست لجبازیها و سرخوديهاي تو! حسابي كفريش كرده بودی برآشفت وگفت : - از دست من يا شما؟ فراموش کردی وقتي پيشنهاد داد با هم بريم برقص يم چه دادی سرش زدی ، که : ( از اين لوس بازيها اصلا خوشم نمياد)بیچاره از ترس قالب تهی کرد ! به طرفش برگشت وبا تبسم زیبایی گفت : - نكنه دوست داشتي اجازه بدم ميون اون همه مرد با این لباس لختي برقص ي ؟! با نیشخندی گفت : - نه !..تو که مرد آرزوهاي من نيستي كه آرزو داشته باشم در كنارت برقص م،در ضمن لباسمم انتخاب مادرتونه ، بهتره هر اعتراضی داری به خودش بگی ! سپس نگاه بی تفاوتش را به خیابان دوخت وسکوت کرد آرمین مقابل برج بلند ونوسازی توقف کرد وبا ریموت درب بزرگی را گشود وسپس از سراشیبی وارد محوطه پارکینگ شد ودر جایی مخصوص پارک کرد واز خودرو پیاده شد وبدون آنکه منتظر سایه بماند به طرف آسانسور رفت 🌸 ✨ ♥️✨♥️ ✨♥️✨♥️✨ ♥️✨♥️✨♥️✨♥️ ✨♥️✨♥️✨♥️✨♥️✨
🌷🌸🌹🌺🌷🌸🌹🌺🌷🌸🌷🌸🌹🌺🌷🌸🌹🌺 💠 گاهی با همسر خود در خانه مشغول و سرگرمی شوید و آن را با و هیجان و شوخی‌های مناسب انجام دهید. 💠 سرگرمی و بازی و خنده‌های لابلای آن، باعث می‌شود گاهی و رفتارهای سنگین زن و شوهر نسبت به یکدیگر از بین برود و و علاقه جدید در زندگی جریان پیدا کند. 👌💐 •┈┈••✾•✾•••🎀•••✾•✾••┈┈• ☕️ 🔥 ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🏡 @kashaneh_mehr💞✿✿
7.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کلیپ بسیار زیبای دعای فرج ✨✨ 🕊بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ🕊 ☀️اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاءُوَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيان وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ؛يا مَوْلاناياصاحِبَ الزَّمانِ ؛الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ،الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهرین الهم عجل لولیک الفرج به حق لب تشنگان کربلا ─┅═༅𖣔❄️𖣔༅═┅─    @koocheyEhsas ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔❄️𖣔༅═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 💠 خانم ها باید بدانندکه عشوه‌گری و ناز برای مردان دوست داشتنی و لذت بخش است. باید برای عشوه‌گری وقت گذاشت و آموزش دید. ناز و عشوه از مهمترین و قوی‌ترین عوامل محبوب شدن زن و ایجاد وابستگی شوهر است. 💠 اینقدر اهمیت دارد که حتی از زیبایی صورت و اندام و خوش تیپی نیز مهمتر است چون قوّه‌ی محرّک بودن و برانگیختگی آن زیاد است. 💠 زنی که حرکات و عشوه‌های خاص زنانه نداشته باشد و رفتار و حرف زدنش مردانه باشد در واقع دارد از محبوبیت خود می‌کاهد. 💠 مهمترین عامل یادگیری ریزه‌کاری‌های عشوه‌گری، شناخت علایق مرد نسبت به این قضیه است که از راه مشاوره و مطالعه و حتی سوال از مرد به دست می‌آید. •┈┈••✾•✾•••🎀•••✾•✾••┈┈• ☕️ 🔥 ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🏡 @kashaneh_mehr💞✿✿
❤️🍃❤️ 🚫 5 شوخی ممنوعه با همسر استفاده مکرر از واژه طلاق به همسرتان بی جنبه نگویید پای زن دوم را هرگز وسط نکشید فحش وتمسخر ممنوع شوخی های فیزیکی با همسر 🌹👌🌹👌🌹👌🌹👌 🐝😘🐝😘 •┈┈••✾•✾•••🎀•••✾•✾••┈┈• ☕️ 🔥 ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🏡 @kashaneh_mehr💞✿✿
حس خوب زندگی 🍀کاشانه مهر
♥️✨♥️✨♥️✨♥️✨♥️ ✨♥️✨♥️✨♥️✨ ♥️✨♥️✨♥️ ✨♥️✨ ♥️ ☘﷽☘ #سایه #قسمت41 احساسهاي گوناگونی به وجودش چنگ می ز
♥️✨♥️✨♥️✨♥️✨♥️ ✨♥️✨♥️✨♥️✨ ♥️✨♥️✨♥️ ✨♥️✨ ♥️ ☘﷽☘ پس از لحظه اي سکوت آرمین گفت: - تو حرفها و شروطت و گفتي و منم موافقت كردم ، حالا نوبت توهه كه به حرفهاي من گوش بدی سايه کلافه گفت: - فراموش کردی اين زندگي با اين شرايط خواسته شما بوده، نه من! پیاده شدن با آن لباس سنگین برایش مشکل بود اما غرورش اجازه نمی داد که از آرمین درخواست کمک کند دفعه قبل هم فیلبردار آرمین را مجبور کرده بود کمکش کند اما اینبار بی تفاوتی آرمین او را به مرز جنون رسانده بود و او از دستش دلخور و عصبی بود . با تقلای بسیار وبدون کمک آرمین سعی کرد پیاده شود که صدای آرمین او را از تلاش باز داشت -می خوای تا صبح تو ماشین بمونی! وبدون اینکه منتظر جوابش بماند بازویش را گرفت و بدون هیچ ملایمتی او را پایین کشید هر دو در کنار هم وارد اتاقک آسانسور شدند آرمین دکمه طبقه هفت را فشرد از مهری شنیده بود که واحد آرمین در طبقه هفتم یکی از برجهائیست که پروژه خودش بوده . به طبقه هفت که رسیدند آرمین قبل از او خارج شد ومقابل يكي از شش واحد ايستاد و در را باز كرد و خود را كنار كشيد تا اواول وارد شود مقابلش سالنی بزرگ با كف پوش قهوه اي تيره وديوارهاي كرم روشن ديد لوسترهاي زیبا محوطه سالن را روشن كرده بودند سايه با كنجكاوي به اطرافش نگاه می كرد .يك ست مبل راحتي چرم کرم قهوه ای روبروي آشپزخانه اپن قرار داشت و سپس سالن پذيرايي که با دو پله از سالن جدا شده بود ویک ست سلطنتي كرم قهوه اي هم در سالن پذيرايي خودنمايي ميكرد غذاخوري سلطنتي هم به رنگ كرم قهوه اي و تلوزيون بزرگ ال اي دي ،دكوراسيون خانه شيك و جذاب بود . سايه از رنگ و مدل پرده هاي بلند كه از زير ستون سقف تا كف سالن مي رسيدند خيلي خوشش آمد .همه چيز در نوع خودش بهترين بود نگاه سايه روي آشپزخانه كرم قهوه اي و سپس به راه پله اي با پنج پله كه به سه اتاق خواب ختم ميشد افتاد و در حالي كه از پله ها بالا مي رفت خسته گفت: - اتاق من كدومه ؟ آرمين با چهره اي عبوس و درهم گفت: - بمون، باهات حرف دارم لحن تند و محكم كلامش دل سایه را آزرد آرمين در حالي كه دسته كليدش را روي ميز مي انداخت روي مبل راحتی نشست و به مبل روبرويش اشاره كرد وآمرانه گفت : - بشين،باید باهم حرف بزنیم روي نزديك ترين مبل نشست و سرش را به نشانه گوش دادن بالا گرفت -نه همه آشنايان و مي گم با نفس عميقي به مبل تکیه داد و قاطع گفت: - آره خواسته من بوده، والبته تو هم قبول كردي و قول دادی منوهیچ وقت تو اين مورد مقصر ندوني سايه بحث را بيفايده ميديد پس با اکراه گفت: - ادامه بدید ،گوش می کنم! در عمق چشمان خوشرنگش خیره شد وبا لحنی جدی گفت: - من از تكرار مكررات متنفرم ؛پس حرفم و فقط يكبار ميگم ،توخودت اين زندگيو با این شرایط انتخاب كردی پس حق سركوفت زدن و سرزنش منوهرگز نداری - من مجبور بودم شما هم اینو می دونین - آره می فهمم ودلم نمي خواد این اجبار باعث بشه که من آرامشمو توی این خونه از دست بدم . چشمانش را ریز کرد وگفت : -منظورت چیه ،من با آرامش شما چکار دارم - تو اینجا ،تو این خونه همسر من نیستی ، فقط يه مهمونی!..یه مهمون كه نباید در زندگی ميزبانش سرک بکشه و هرگزتوی مسائل خصوصي اون دخالت كنه ، اينكه چه وقت ميرم و چه وقت مي يام هيچوقت به تو مربوط نمي شه......... اگراجازه میدادمیخواست تا فردا تحقیرش کند پس با بي حوصلگي گفت: - و بعد.......... ؟! - از آرتین شنيدم عمران ميخوني و دانشجوي همون دانشگاهي كه من تدريس ميكنم پس نميخوام تحت هيچ شرايطي (لحظه ای مکث کرد واین به دلیل تا کیدش بود )كسي از رابطه ما با هم خبردار بشه ،چون از اينكه سوژه دانشگاه بشم اصلا خوشم نمیاد سايه با پوزخندي گفت : - متوجه ام ،پس نهايت سعيمو ميكنم . ولي در رابطه با موضوع اول من تا اونجا كه دو خانواده متوجه نشن كاري به شما و زندگي خصوصيتون ندارم پس ميتونين مثل قبل راحت به زندگیتون ادامه بدید واصلا هم فكر نكنين كه این ازدواج اجباری برنامه هاي از پيش تعيين شدتون و برهم زده (برنامه های از پیش تعیین شده را با تمسخر ادا کرد ) از جا برخاست كه آنجا را ترک کند . آرمين از جيب كتش شناسنامه اش را بيرون آورد وبه طرفش گرفت وگفت : - بيا اين شناسنامه ات، همانطور كه قول داده بودم صفحه مشخصات همسر سفيده پس نگران این ازدواج نباش وبعد از جدايي خيلي راحت به زندگي عادي خودت ادامه بده 🌸 ✨ ♥️✨♥️ ✨♥️✨♥️✨ ♥️✨♥️✨♥️✨♥️ ✨♥️✨♥️✨♥️✨♥️✨
♥️✨♥️✨♥️✨♥️✨♥️ ✨♥️✨♥️✨♥️✨ ♥️✨♥️✨♥️ ✨♥️✨ ♥️ ☘﷽☘ دوباره سر جایش نشست وشناسنامه را از دستش بيرون كشيد . او درست ميگفت :سفید سفيد بود . مثل اينكه اصلا آرمين همسرش نيست و يك غريبه است دلش از اينهمه بيخيالي آرمين گرفت و با خودش گفت: ( چرا همه چيز را اینهمه راحت مي گيرد، شايد قصد دارد با اينهمه بيخيالي آزارم دهد) با افسوس گفت: - وقتي امشب همه شاهد و ناظر ازدواج ما باهم بودن ثبت شناسنامه باشه يا نباشه چه فايده داره به هر حال من چند ماه ديگه يك بيوه مطلقه ام - همه ؟ منظورت شخص خاصيه ؟ - به هر حال خيلي از زندگي ها به سرانجام نرسيده ازهم ميپاشه، اين هم ميتونه يكي از اون موارد باشه سایه بحث كردن در هر زمينه ايرا با او بيفايده مي ديد ،چون از اول هم حرف ،فقطحرف خودش بود و براي نظر سايه هيچ ارزشي قائل نبود پس با خستگی تمام گفت: - حرفهاتون تموم شد آرمين با خودخواهي تمام گفت : - تنها يك حرف دیگه ، سرانجام اين زندگي جدائیه ! پس در صورتي كه به هر دليلي به من وابسته وعلاقمند شدید مطمئن باشید تنها كسي كه ضربه ميخوره فقط خود شما هستين از اينهمه غرور و اعتماد بنفس کاذبش خنده اش گرفته بود ،پس با زهرخندی گفت: - مطمئن باش اگه شما آخرين مرد روي كره زمين هم باشين هرگز به شما علاقمند نمیشم چون با مرد ايده ال من فرسنگها فاصله دارين . ریلکس وبی تفاوت گفت : - اميدوارم همين طوری باشه که می گی سپس جدي ادامه داد - با اينكه قراره توافقي ازهم جدا بشيم اما من در زمان جدایمون همه مهريه ات و تمام و كمال پرداخت ميكنم ونمی خوام دینی از تو بگردن م باشه سايه که هنوزازاو دلخوروعصبی بود ازاينكه ميديد چه راحت زندگيش را با پول مقايسه ميكند برآشفت وگفت: - من به پول تو احتياجي ندارم پس لطف كن و اینهمه پولتو به رخ من نكش با لحن تمسخر آميزي گفت: - پس اينهمه اصرار خانواده ات براي اين ازدواج چه بود؟ لرزشی آنی همه وجودش را گرفت . با خشم از جاي خود برخاست و روبروي آرمين ايستاد. آرمين با تعجب به عکس العمل و چهره پراز خشمش خيره شد بود ، با چهره ای برافروخته و هيجان زده گفت: - فكر كردي همه مثل خودت کثیف و پول پرستن؟!......فكر كردي نمي دونم چرا نتونستي مانع اين ازدواج احمقانه بشي ؟! .........من همه چیزو ميدونم ! میدونم تو حيوون كثيف فقط به خاطر اينكه پدرت تهديدت كرده همه سرمايه اش رو از پروژه ات بيرون ميكشه حاضر شدي اين بازي مسخره رو با من راه بندازی ،پس كسي كه محتاج پوله تويي نه من ،تويي كه براي زندگي ديگرون هيچ ارزشي قائل نيستي نه من و خانواده ام ، كه براي زندگي همديگه از جونمون مايه ميذاريم ! همه وجودش از خشم می لرزید واحساس سرمايي غير عادي ميكرد در حالي كه انگشت تهدیدش را به طرف آرمين ميگرفت نفس عميقي كشيد وبا نهایت خشم ونفرت ادامه داد : - توهرقدر هم بخواي ميتواني منو تحقير كني ولي حق اینو که تا روزی که تو این خونه ام به خانواده ام توهين و بي احترامي كني ونداری چون تحمل این رو اصلا ندارم وسپس در مقابل چشمان حیرت زده آرمین به سرعت از پله ها بالا رفت .نمي دانست كدام يك از اتاقها اتاقش است ،به همين دليل در اولين اتاق را گشود و وارد شدوخودش را روي تخت انداخت و با تمام وجود گريست. دیگر تحقير شدنش عادي شده بود ولي تحمل توهين به خانواده اش را نداشت . به ياد حرفهاي آرتین افتاد او اين لحظات را از پيش برايش پیش بینی کرده بود اما او با لجبازي تمام راه خودش را رفته بود .مي دانست براي آرمين سر سوزني ارزش ندارد ولي حالا كه ميديد آرمين اوو خانواده اش را هم مثل خودش پول پرست فرض ميكند، تحمل این برايش خیلی سخت بود با تقه اي كه به در خورد سريع روی تخت نیم خیز شد واشكهايش را پاك كرد .آرمين پس از لحظه اي در را گشود و وارد شد. نگاهی به او انداخت وگفت: - ميتوني تا روزي كه اینجا مهمون منی از اين اتاق استفاده كني ، من همه وسايلم و از اينجا برميدارم تا تو راحتر باشی بي اعتنا و خاموش پشت پنجره ايستاد وبه آسمان صاف خيره شد ماه در آسمان همچون گويي درخشان خودنمايي ميكرد و ستاره هاي بيشماري در محفل سياه شب به دورش گرد آمده بودند به ياد حرف مادرش در زمان بچگیش افتاد : (نوراني ترين ستاره در آسمان سياه شب ،ستاره اقبال توست) آهي از ته دل كشيد وبا خود گفت : - آه مادر ، چه ستاره درخشاني در این زندگی سهم من شده ! كسي كه شاید خیلیها آرزويش را دارند،اما هيچكس نمي داند اين ستاره پرنور چقدر مغرور وازخود راضیست 🌸 ✨ ♥️✨♥️ ✨♥️✨♥️✨ ♥️✨♥️✨♥️✨♥️ ✨♥️✨♥️✨♥️✨♥️✨
🔴 💠 به جای اینکه همیشه به این بیاندیشید که شما از همسرتان چه می‌خواهید کمی فکر کنید که از شما چه می‌خواهد. 👈 اینگونه فکر کردن در حل بسیاری از در زندگی راه‌گشا خواهد بود. 💠 و حس هم‌نوع دوستی و به همسر و نیز حسن‌ظن را در شما زنده خواهد کرد. 🦋👌🦋👌🦋👌🦋 •┈┈••✾•✾•••🎀•••✾•✾••┈┈• ☕️ 🔥 ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🏡 @kashaneh_mehr💞✿✿
🍃💝🍃 🎀 🎀 🔴 💠 سختگیری زیاد در پذیرفتن همسر، می‌تواند موجب شود که او کمتر برای عذرخواهی پیش‌قدم شود. 💠 توقع نداشته باشید که همسرتان با الفاظ و مورد نظر شما عذرخواهی کند. 💠 گاهی حتی برخی رفتارها، نشان‌دهنده و چراغ سبزی به معنای است. پس سریع عذر زبانی و یا رفتاری همسر را بپذیرید و واقعاً او را ببخشید. 💠 گاهی دیر پذیرفتن عذر همسر، زمینه ایجاد ، سوءظن و سردی روابط می‌گردد. 💠 مواظب باشید در پذیرش عذرخواهی، نگذارید و حفظ همسرتان را در نظر بگیرید. ‎‌‌‌‌‌‎ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔🌼🌺🌼🌺🌼🌺🌼𖣔༅═┅─ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎ •┈┈••✾•✾•••🎀•••✾•✾••┈┈• ☕️ 🔥 ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🏡 @kashaneh_mehr💞✿✿