پژوهش های اصولی
#کتاب1(خون دلی که لعل شد ۲۸) #فصل_سوم (ساحل دجله) #علاقه_به_زبان_عربی(بخش دوم) عراقی ها در قالب هیئ
#کتاب1(خون دلی که لعل شد ۲۹)
#فصل_سوم (ساحل دجله)
#بیان_فصیح_وعامیانه
در سفر به عراق میکوشیدم فقط به عربی حرف بزنم، ولی گاه با مشکل تفاوت میان زبان فصیح و عامیانه مواجه میشدم.
از جمله اینکه مادرم مرا فرستاد که از بقال محله برنج بخرم. در بقالی زنی فروشنده بود. به عربی به او گفتم: شما برنج دارید؟ (برنج به عربی فصیح:رُزْ، و در گویش محلی عراق: تِمّن گفته میشود)با تعجب گفت: رُزّ؟ رز چیست؟ شروع کردم با ایما و اشاره معنای "رُزّ" را برایش توضیح دهم ولی نفهمید. و برای آنکه خود را راحت کن، گفت ما رز نداریم!
به نزد مادرم آمدم و جریان را برای او گفتم. ایشان خندید و گفت: باید بگویی "تِمّن" نه "رُزّ". سپس ایشان خودش رفت و تمن خرید.
به خاطر علاقه به زبان عربی، در سفر به عراق به دنبال منطقه ای میگشتم که به فارسی حرف نزنند و از آنجا که ساکنان شهر های مقدس غالبا فارسی را خوب میدانند، از کاظمین به بغداد میرفتم تا فقط عربی حرف بزنم.
یک روز در ساحل دجله قدم میزدم. به یک قهوه خانه رسیدم و داخل شدم و نشستم. روزنامه ای برداشتم، سیگاری آتش زدم و سفارش چای دادم. قهوه خانه شلوغ نبود، تعداد اندکی مشتری داشت. دیدم کارگر قهوه خانه درحالی که چای میریزد، باتعجب به من نگاه میکند و با رفیقش حرف میزند.
بعد چای دیگری سفارش دادم. وقتی خواستم بیرون بروم و پول پرداخت کنم، تصویری که درقهوه خانه آویخته بودند و نشان میداد صاحب قهوه خانه مسیحی است، نظرم را جلب کرد.
آنگاه علت تعجب کارگر قهوه خانه را _که دیده بود یک مرد معمم در قهوه خانه اش نشسته_ دریافتم. یک بار هم در خیابان های بغداد میگشتم و راه را گم کردم.
از رهگذری سراغ شارع الرشید (خیابان الرشید) را گرفتم. چون اگر به آنجا میرسیدم، دیگر میدانستم چگونه به کاظمین برگردم. از لحجه ام فهمید ایرانی ام. به فارسی گفت: شارع الرشید را میخواهی؟!
📚 کانال پژوهش های اصولی
https://eitaa.com/joinchat/1772093454C44c5b95945