eitaa logo
پژوهش های اصولی
297 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
736 ویدیو
119 فایل
﷽ 📌نکات اخلاقی واعتقادی 📌تحلیل های سیاسی وبصیرت افزا در راستای آشنایی با مقتضیات زمان 📌آرشیوی از اهم علوم مقدماتی اجتهاد 📌آموزش اصول وفنون پژوهش از طریق ارائه سلسله مباحث علمی از اینکه بدلیل مشغله، توفیق پاسخگویی ندارم، عذر خواهم @HosseinMehrali
مشاهده در ایتا
دانلود
پژوهش های اصولی
#کتاب1(خون دلی که لعل شد ۳۶) #فصل_چهارم (شراره نخستین ۱) #پیشاهنگ_جهاد از خردسالی، یکی از دورانهای
(خون دلی که لعل شد ۳۷) (شراره ی نخستین ۲) نواب در سال ۱۳۳۲ به مشهد سفر کرد و در محلی به نام «مهدیه» _شبهه مدرسه ای با هدف یاد حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه)، که موسس آن «حاجی عابد زاده» توجه وافری به برگزاری مراسم جشن نیمه ی شعبان داشت -اقامت گزید. نواب به خانه هیچ کس نرفت بلکه مرکز مهم دینی را انتخاب کرد. من آن زمان جزو طلاب مدرسه ی سلیمان خان بودم و چهارده سال داشتم. با وجود اشتیاق شدیدم به دیدن نواب نتوانستم به مهدیه بروم زیرا پدرم اجازه نمیداد. در یکی از روز ها نواب تصمیم گرفت برای بازدید آن عده ایی از طلاب مدرسه ی سلیمان خان که به دیدنش رفته بودند از آن مدرسه دیدن کند. من از شنیدن این خبر خیلی خوشحال شدم. نواب در چشم ما نماد قهرمانی و مقاومت اسلامی بود. وقتی خبر کشته شدن رزم آرا به دست خلیل طهماسبی یکی از فدائیان اسلام منتشر شد و میشنیدیم که آقای کاشانی این اقدام قهرمانانه را به طهماسبی تبریک گفته احساس عزت و افتخار میکردیم. ما میدانستیم که نواب برای خود یاران و تشکیلاتی دارد که دژخیمان و گردنکشان حکومت را به وحشت انداخته است. در مدرسه حجره ی بزرگی بود که به آن مدرس میگفتید آن را رفت و روی و مرتب کردیم و برای آمدن این میهمان و همراهانش آماده ساختیم و در انتظار ساعت موعود ماندیم. در ورودی مدرسه باز شد و عده ایی میهمان وارد شدند. چشم من در میان آنان در جست و جوی نواب بود که در ذهن خود از او تصویر مردی تنومند و بلند قامت داشتم اما به جای چنان مردی که در تخیلم بود مردی لاغر و کوتاه قد رادیدم که عمامه ایی سیاه بر سر داشت و چهره اش بشاش بود و هرکه را میدید با گشاده روسی برخورد می‌کرد و به او سلام میداد. اگر هم به یک نفر سید برمیخورد میگفت: پسر عمو سلام علیکم. باخود گفتم عجب! نواب صفوی که رژیم شاه را گیج و حیران کرده این است؟! در واقع از وقتی چشمم به این مرد افتاد دیدم با تمام احساس مجذوب اویم و از ژرفای قلبم او را دوست میدارم. در این سفر، گروهی از فدائیان اسلام نواب را همراهی می‌کردند که بیشترشان جوان بودند و کلاه پوستی های خاصی به سر داشتنتد و در میانشان سه نفر هم معلم بودند. مدرس پر از جمعیت شد، نواب آنجا ایستاد و سخنرانی کرد؛ درباره ی اهدافش صحبت کرد و مردم را به شهادت طلبی در راه یاری اسلام و اعتلاء آن ترغیب نمود. سخنانش در روحم موج میزد و احساساتم را شعله ور میساخت و مرا به سوی چشم انداز های قدرت و عزت اسلام میکشاند. 📚 کانال پژوهش های اصولی https://eitaa.com/joinchat/1772093454C44c5b95945