Seyed-Reza-Narimani-Salam-Aghaye-Delam-tvclip.ir_.mp3
14.96M
#شور
🎤#سید_رضا_نریمانی
سلام آقای دلم
حسین حسین حسین
سلام آقای دلم یا اباعبدالله
عجینه با تو دلم یا اباعبدالله
توی عالم لذتِ حرمت پیچیده همه جا آوازه ی کرمت پیچیده۲
حسین /میگیری دستامو
حسین /میبینی اشکامو
حسین/ تو قلبم میمونی حرفامو میخونی
ازچشمای خیسم، دردامو میخونی
(مَن لی غیرُک حسین)۳
(مَن اِمامُک حسین)۳
حسین وای وای وای حسین وای وای وای
من اگه از تو نگم، زبونم میگیره
روتو که برگردونی کنیزت میمیره
اسیر دنیا شدم نذار اینجور باشم
چجوری دلت میاد از حرم دور باشم
حرم/ روز و شب اشکامه
حرم/ تو قاب چشمامه
حرم/ رویای نوکرهاست وقتی عباس اونجا
تو شب های جمعه از زائرها غوغاست
انتَ سلطان حسین
سنه قربان حسین
حسین وای وای وای حسین وای وای وای
جوونیم رفت و داره کنیزت پیر میشه
برای من کاری کن که داره دیر میشه
نمیخوام این چند صباح اسیر دنیا شم
نمیخوام به هیئتت بی تفاوت باشم
حسین/ نعم الامیر من
حسین/ عشقت تقدیر من
حسین/ با یاد تو مستم نوکر تو هستم
نگیری دستم رو ،خالی میشه دستم
مَن لی غَیرُک حسین
مَن اِمامُک حسین
حسین وای وای وای حسین وای وای وای
1_1143220205.mp3
7.99M
🔉 هفت روز است که من داغ برادر دیدم
هفت رو است سر نیزه فقط سر دیدم...
▪️روضه شب شانزدهم ماه محرم
🎤 حجت الاسلام #میرزامحمدی
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها #زبانحال #اسارت #زندان_کوفه
شب و روز هفدهم محرم
هفت روز است که من داغ برادر دیدم
هفت روز است سر نیزه فقط سر دیدم
هفت روز است فقط زخم زبانم زده اند
طعنه بر اشک من و قد کمانم زده اند
هفت روز است که بعد تو گرفتار شدم
پی تو راهی هر کوچه و بازار شدم
باورم نیست سرت بر سر نی ها باشد
بدن بی کفنت در دل صحرا باشد
باورم نیست زدم بوسه روی حنجر تو
باورم نیست که غارت شده انگشتر تو
باورت نیست که این کوفه چه آورده سرم
باورم نیست که با قاتل تو همسفرم
عده ای پیرهن کهنه تو دزدیدند
عده ای بر سر تو سنگ زده خندیدند
چشم گریان مرا خوب تماشا کردند
پیش چشمان ترم هلهله برپا کردند
#روضه
#شب_هفتم_امام_حسین ع
حجت الاسلام میرزامحمدی
سنگ قبر میرزا علی هستهای اصفهانی در قبرستان شیخان قم
ایشان در جوانی از شاگردان و یاوران خيلی نزديک شيخ فضل الله نوری بوده و بعدا هم شاگرد سيد کاظم یزدی صاحب عروه بوده و مدتی هم هممباحثه آشیخ عبدالکریم حائری بوده است.
در ۵۰ سالگی و علیرغم اینکه اجازات متعدد اجتهاد داشته اما به منبر علاقه داشته و از منبریهای قهار و مسلط بوده است.
حدود سال ۱۳۴۷ شمسی در ۹۷ سالگی فوت کرده اند
👇این داستان را از ایشان نقل کرده اند 👇
ماجرای خواب مرحوم آیت الله هستهای اصفهانی :*
🍁 من خیلی دوست داشتم که در عزای حضرت سیّدالشّهداء (ع) در مجلسی که موردنظر حضرت زهرا (س) است شرکت داشته باشم. لذا خیلی توسّل میکردم که به من بنمایاند کدام مجلس مورد توجّه ایشان است. خیلی به این موضوع پافشاری میکردم.
🍁 تا اینکه روزی حضرت را درخواب دیدم. از ایشان سؤال کردم که سیّدتی و مولاتی، اینهمه مجلس در عزای فرزند بزرگوار شما، سیّدالشّهداء (ع) وجود دارد، کدامیک از این مجالس مورد توجّه شماست؟
🏴 فرمودند: هر جاییکه پرچم عزای حسین ما خورده باشد ما آن مجلس را دوست داریم و به آن مجلس توجّه داریم.
🍁 من دوباره پرسیدم، چون غرض من آن بود مجلس خاص الخاصّی که در نظر است بدانم. لذا پرسیدم که یا سیّدتی و مولاتی، کدامیک از این مجالس بیشتر مورد توجّه شماست؟ مجدّداً فرمودند: هرجایی که پرچم عزای حسین ما خورده شود ما آنجا را دوست داریم به آن هم توجّه داریم.
🍁 سه باره پرسیدم: سیّدتی و مولاتی، کدامیک بیشتر مورد توجّه شماست؟ باز فرمودند: هرجا که پرچم عزای حسین ما خورده باشد ما آنجا را دوست داریم و به آنجا توجّه داریم.
امّا اینکه تو میپرسی - نام و آدرس یک مجلسی را دادند- و گفتند خود ما هم در این شرکت میکنیم، امّا هرجا که پرچم عزای حسین ما زده شود ما آنجا را دوست داریم و به آن توجّه داریم.
مرحوم آقای هستهای میگوید من وقتی ازخواب بیدار شدم آدرس آنجا را گرفتم، آن محل را نمیشناختم. رفتم و راهنمایی شدم. وقتی به آن محل وارد شدم، یک جوی آبی بود و خانمی سر جوی آب نشسته بود، داشت استکان میشست (هنوز آنموقع در تهران لولهکشی آب نبود).
🍁 نام آنشخص را که درخواب بمن گفته بودند سؤال کردم، گفت: خودم هستم.
گفتم: آیا شما مجلس روضه دارید؟
گفت: بله داریم. نشان داد، انتهای یک کوچهٔ بن بستی یک پرچم سیاهی زده بودند،
این پرچم آنقدر کهنه شده بود که سیاهی آن به سفیدی میزد. معلوم بود سالیان متمادیست این پرچم عزا اینجا زده میشود.
گفتم: شما روضه خوان هم دارید؟
گفت: از کسی دعوت کرده بودیم، آمد وقتی دید کسی نیست ناراحت شد و رفت…
🍁 آقای هستهای یک سخنران معتبر بود، عالم بود، فروتنی کرد و گفت: اجازه میدهید من به اینجا بیایم برای شما روضه بخوانم؟ آن خانم استقبال کرد و گفت: بفرمایید.
گفت من وقتی وارد آن منزل شدم یک اتاق داشت، آنقدر آن منزل محقّر بود که من همانروز اوّل قصد قربت کردم که هیچ وجهی از آنجا نگیرم، فقط قربه الی الله بیایم و بروم.
معلوم بود کسیکه این روضه را گرفته فقیر است. یک صندوقخانهای داشت و چای هم میریخت از صندوقخانه میآورد، چند نفر از زنان همسایه هم میآمدند، گاهی یک بچّه میآمد چای را میآورد و میگذاشت.
آن زن فقیر هم داخل صندوقخانه مینشست و گریه میکرد، همزمان با صدای گریهٔ او صدای گریهٔ دیگری را هم میشنیدم. تا دهه تمام شد…
🍁 جمعیّت زیادی هم نمیآمدند، فقط چند نفر زنهایی بودند که گاهی کم و زیاد میشدند، ولی روضه، زنانه بود. من هم اصلاً نمیخواستم وجهی بگیرم،
لذا وقتی روز آخر از منبر آمدم عجله کردم که اصلاً من را صدا نزند بخواهد وجهی بدهد. دیدم آن زن در پشت سر من سرعت گرفت، مدام من را صدا میکرد. گفتم: ممنون هستم، خیر شما قبول، از شما بما رسیده است. تا بمن رسید و گفت: نه، شما باید این وجه را بگیرید. باز من اصرار کردم و او هم اصرار کرد،
عاقبت بمن گفت: من از شما رِندتر هستم.
از این سخن او تعجّب کردم که یعنی چه من از شما رندتر هستم؟!
گفتم: منظور شما چیست؟
گفت: من یکسال بمنزل مردم میروم آنجا خدمتگزاری میکنم تا اینکه وجهی را فراهم کنم برای عزای سیّدالشّهداء (ع) صرف کنم. یکسال بمنزل مردم میروم و خدمتکاری میکنم، حالا شما میخواهید این پول را از من نگیرید؟ نمیشود!!
🍁 مرحوم آقای هستهای میگوید: من خیلی تعجّب کردم، فکر اینرا نمیکردم واقعاً کسی اینطور باشد. اصلاً عظمت این زن من را شکست که این زن چقدر باعظمت بود. اگر کسی یکسال بمنزل مردم برود و خدمتکاری کند، با همهٔ سختی که اینکار دارد، مبلغی را پسانداز کند تا صرف این وادی کند.
🍁 عظمت این زن من را شکست و من از او این وجه را گرفتم. وقتی گرفتم، گفتم: سؤالی از شما دارم،
گفت: بفرمایید.
گفتم: شما در صندوقخانه گریه میکردید من صدای گریهٔ دیگری هم از صندوقخانه میشنیدم، او که بود؟ عروس شماست؟ دختر شماست…؟ گفت: مگر درخواب بشما نگفتند خود ما هم میآییم درمجلس شرکت میکنیم؟
دیدم عجب زنی!!! حتّی ازخواب من هم خبر دارد. من خیلی مبهوت شده بودم.عجب مجالسی، که ما از آن خبر نداریم.
گفتم: خواهر، من سال آینده هم بیایم در اینجا روضه بخوانم؟
گفت: تشریف بیاورید.
سال بعد رفتم و دیدم فوت کرده است…
38.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قطعا روز محشر از نعمت سید علی خامنه ای خواهند پرسید
کلیپ رو حتمـــــــــــــــــــا ببینید
حتمـــــــــــــــــا تامل کنید
حتمـــــــــــــــــــــا منتشر کنید🎍...وحتما قضاوت کنید .چه عنایتی خدا به ایران کرده
5.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🛑دو نکته بسیار مهم و عالی برای زندگی مشترک و تربیت فرزند...
#بسیار_جالب
#بسیار_مهم
▪️زمزمه مناجات امام زمان و گریز به روضه سید الشهداء
مهدی امید مایی
منتظرم بیایی
ذکرم شده شب و روز
یابن الحسن کجایی
یابن الحسن کجایی
منتظرم بیایی...
در رنج و در ملالم
منتظر وصالم
از لطف و جود و رحمت
نظر نما به حالم
یابن الحسن کجایی
منتظرم بیایی
ای نور چشم زهرا
مولا در انتظارم
در لحظه لحظه عمرم
بهر تو بیقرارم
تنها و زا رو خسته
با یک دل شکسته
سائل درگه تو
منتظرت نشسته
آقا مرا صدا کن
از رنج و غم رهاکن
ای مهربان عالم
برای من دعا کن
تنها تویی حبیبم
به درد من، طبیبم
خدا گواهه مهدی
بدون تو غریبم
ماه محرم آمد
تنگه دلم برایت
ای نورچشم حیدر
کرده دلم هوایت
از بس که با صفایی
تنها امید مایی
شب عزا و ماتم
منتظرم بیایی
تو شمس عالمینی
بر همه نور عینی
تا لحظه ی ظهورت
گریه کن حسینی
هستم به تاب و درتب
جانم رسیده برلب
افتاده ام به یاد
غم حسین و زینب
ای نور چشم زهرا
در شور و در نوایم
امشب دوباره مهدی
به یاد کربلایم
امشب دوباره یاد
علیِ اکبرم من
همچون حسین به یاد
صد پاره پیکرم من
یابن الحسن به یاد
علی اصغرم من
یاد رباب و طفل
بریده حنجرم من
یابن الحسن دوباره
غربت نمودم احساس
افتاده ام به یاد
چشم و دو دست عباس
یابن الحسن به یاد
وداع آخرم من
رفتن به سوی میدان
گریه ی خواهرم من
یابن الحسن ز جدت
حرمت دریده دشمن
دویده سوی مقتل
سرش بریده دشمن
بعداز شهادت او
آتش زدند به خیمه
به پیش چشم زینب
سرش زدن به نیزه
دشمن به کودکانش
با تازیانه میزد
به پیش چشم زینب
چه ظالمانه میزد
✍️حاج رضا یعقوبیان