▪️زمانی که اهل بیت علیهم السلام را با آن وضع ناراحت کننده و بدون و پوشش مناسب ، سوار شتران برهنه وارد شام نمودند و مردم به آنها می نگریستند و برخی آنان را مورد اذیت و آزار قرار می دادند ، یکی از شیعیان از دیدن این منظره بسیار نارحت شد و تصمیم گرفت خود را به امام سجاد علیه السلام برساند ، ولی موفق نشد.
▪️خود را خدمت حضرت زینب سلام الله علیها رسانید و عرض کرد: ای پاره تن زهرا ! شما از کسانی هستید که جهان به خاطر و وجود شما آفریده شد ، متحیرم که چرا شما را به ان صورت می بینم.
▪️ حضرت زینب سلام الله علیها با دست مبارک اشاره به آسمان نمود و فرمود: آنجا را بنگر تا عظمت ما را درک نمایی. آن شخص نگاه می کند ، ناگاه لشکریان زیادی را میان زمین و آسمان مشاهده می نماید که از کثرت به شماره نمی آید و همچنین مشاهده می کند که جلو اهل بیت علیهم السلام کسی ندا می دهد که چشمهای خود را از اهل بیتی که ملائکه به آنها نامحرم هستند ، بپوشانید.
📚 ریاحین الشریعه / ج3 / ص160
قال علی بن ابی طالب علیه السلام :
✨ أَلَا إِنَّ مَثَلَ آلِ مُحَمَّدٍ (ص) کَمَثَلِ نُجُومِ السَّمَاءِ إِذَا خَوَی نَجْمٌ طَلَعَ نَجْمٌ فَکَأَنَّکُمْ قَدْ تَکَامَلَتْ مِنَ اللَّهِ فِیکُمُ الصَّنَائِعُ وَ أَرَاکُمْ مَا کُنْتُمْ تَأْمُلُونَ.
✨آگاه باشید، مثل آل محمد (ص) چونان ستارگان آسمان است، اگر ستاره ای غروب کند، ستاره دیگری طلوع خواهد کرد (تا ظهور صاحب الزمان (ع)). گویا می بینم در پرتو خاندان پیامبر (ع) نعمتهای خدا بر شما تمام شده و شما به آنچه آرزو دارید رسیده اید.
📚 نهج البلاغه / خطبه۱۰۰
🏴 کاروان از کوفه ، راهی شام شد . مشکلات اسارت و دوری پدر ، همچنان رقیه را می سوزاند. در بین راه صفحه که سختی بر دختر امام حسین (ع ) فشار آورده بود. شروع به گریه و ناله کرد. و به یاد عزت و مقام زمان پدر ، اشک ها ریخت .گویا نزدیک بود روحش پرواز کند و در آن بیابان به بابا بپیوندد. یکی از دشمنان چون آن فریاد ضجه را شنید ، به رقیه گفت :« اسکتی یا جاریه ! فقد آذیتنی ببکائک » ؛ ای کنیز ! ساکت باش ، زیرا من با گریه تو ناراحت می شوم. آن ناز دانه بیشتر اشک ریخت. و دیگر بار آن موکل گفت : « اسکتی یا بنت الخارجی» ؛ ای دختر خارجی ! ساکت باش. حرفهای زجر دهنده آن مزدور ، قلب دختر امام را شکست. رو به سر پدر نمود و گفت : « یا ابتاه قتلوک ظلما و عدوانا و سموک بالخارجی» ؛ ای پدر ! تو را از روی ستم و دشمنی کشتند و نام خارجی را هم بر تو گذاردند . پس از این جمله ها ، موکل غضب کرد و با عصبانیت ، رقیه را از روی شتر گرفت و از بالا بر روی زمین انداخت. تاریکی شب بر همه محیط سایه افکنده بود. رقیه از ترس ، شروع کرد به دویدن در آن تاریکی. سختی و خار و خاشاک زمین ، پاهای کوچولوی او را مجروح نمود. و او با همه خستگی باز می دوید.
🕯شدم سه ساله و رفت سایه پدرم
🕯کسی که داغ پدر زود دید من بودم
🕯به نیمه شبی زپی کاروان به دامن دشت
🕯کسی که پای برهنه دوید من بودم
▪️همان زمان ، قافله متوجه نیزه ای شد که سر امام حسین (ع) بر بالای آن بود. نیزه به زمین فرو رفته بود. دشمن هر چه کردکه آن را در آورد ، نتوانست. رئیس قافله نزد امام سجاد (ع) آمد و سبب این ماجرا و حکایت را پرسید. امام فرمود : یکی از بچه ها گم شده است تا او پیدا نشود ، نیزه حرکت نخواهد کرد !
🐫 حضرت زینب (س) با شنیدن این سخن ، خود را از بالای شتر به روی زمین انداخت. ناله کنان به عقب برگشت تا گمشده را پیدا کند. زینب (س) به هر سو می دوید. ناگهان چشمش به یک سیاهی افتاد. جلو رفت تا به آن رسید در آنجا یک زن را دید که سر کودک گمشده را به دامن گرفته است رو به آن زن نمود و پرسید :شما کیستید؟! فرمود : « انا امک فاطمۀ الزهراء اظننت انی اغفل عن ایتام ولدی » ؛ من مادر تو ، فاطمه زهرا هستم . گمان می کنی من از یتیم های فرزندم غافلم! زینب (س) رقیه را گرفت و به کاروان رساند و قافله به راه افتاد.
📚 ناسخ التواريخ (حياة الإمام سيد الشهداء الحسين عليهالسلام) / ج6 دفتر دوم / ص531
🗞 پدرم رحمة اللَّه عليه، از سعد بن عبد اللَّه، از محمّد بن عبد الجبّار، از عبد الرحمن بن ابى نجران، از جعفر بن محمّد بن حكيم، از عبد السّمين بطور مرفوعه از حضرت امير المؤمنين عليه السّلام نقل كرده:
🖊 جناب امير المؤمنين عليه السّلام براى مردم خطبه خوانده و سپس فرمودند:
پيش از آنكه من را از دست دهيد از من سؤال كنيد، به خدا قسم از چيزى كه گذشته و چيزى كه خواهد آمد سؤال نمىكنيد مگر آنكه جوابتان را خواهم داد.
💇🏻♂️ راوى مىگويد: سعد بن ابى وقاص ايستاد و عرض كرد: يا امير المؤمنين به من خبر ده چند تار مو در سر و محاسن من مىباشد؟
🕸🐲حضرت فرمودند: به خدا قسم از مسألهاى سؤال كردى كه دوست من رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم قبلاً به من فرموده بود كه تو عنقريب از آن سؤال مىكنى، در سر و محاسن تو هيچ تار موئى نيست مگر آن كه در بيخ آن شيطانى نشسته و نيز در خانه تو بزغالهاى است كه حسين فرزندم را مىكشد.
🐐 راوى مىگويد: در آن روز عمر (يعنى عمر بن سعد) مقابل پدرش راه مىرفت. 🐐
📚 كامل الزيارات / ترجمه ذهنى تهرانى / ص 232
❓❓أحَسِبَ النَّاسُ أَن يُتْرَكُوا أَن يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا يُفْتَنُونَ (عنکبوت/2) ... ❓❓
▪️ امام صادق علیه السلام از پدر بزرگوارشان روایت نموده اند که فرمود: مومنین آزمایش می شوند ، سپس خداوند آنها را از هم تمییز می دهد. خداوند مومنین را از محنت و بلای دنیا مطمئن نمی گرداند ولی از کوردلی و شقاوت در آخرت ایمنی می بخشد.
سپس فرمود: حسین بن علی علیه السلام (در روز عاشورا) کشتگان خود را روی هم می نهاد و می فرمود: ما را همچون پیغمبران و اولاد آنها کشتند.
📚 مهدی موعود / ترجمه علی دوانی / ص911
💎 قال صادق علیه السلام:
☀️ « إِنَّ فَاطِمَةَ بِنْتَ مُحَمَّدٍ ص تَحْضُرُ لِزُوَّارِ قَبْرِ ابْنِهَا الْحُسَيْنِ ع فَتَسْتَغْفِرُ لَهُمْ ذُنُوبَهُمْ » ☀️
🌿 همانا فاطمه سلام الله علیها نزد زائران قبر فرزندش حاضر می شود و از خداوند برای گناهانشان طلب مغفرت میکند.
📚 کامل الزیارات / ص 118 / ح4
💎 بسم الله الرحمن الرحیم 💎
🌼 اللّهُمَّ صَلِّ عَلَى الصِّدّیقَةِ فاطِمَةَ الزَّکِیَّةِ حَبیبَةِ حَبیبِکَ وَنَبِیِّکَ وَاُمِّ اَحِبّآئِکَ وَاَصْفِیآئِکَ الَّتِى انْتَجَبْتَها وَفَضَّلْتَها وَاخْتَرْتَها عَلى نِسآءِ الْعالَمینَ اللّهُمَّ کُنِ الطّالِبَ لَها مِمَّنْ ظَلَمَها وَاسْتَخَفَّ بِحَقِّها وَکُنِ الثّائِرَ اَللّهُمَّ بِدَمِ اَوْلادِها اللّهُمَّ وَکَما جَعَلْتَها اُمَّ اَئِمَّةِ الْهُدى وَحَلیلَةَ صاحِبِ اللِّوآءِ وَالْکَریمَةَ عِنْدَ الْمَلاَءِ الاَْعْلى فَصَلِّ عَلَیْها وَعَلى اُمِّها صَلوةً تُکْرِمُ بِها وَجْهَ اَبیها مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَتُقِرُّ بِها اَعْیُنَ ذُرِّیَّتِها وَاَبْلِغْهُمْ عَنّى فى هذِهِ السّاعَةِ اَفْضَلَ التَّحِیَّةِ وَالسَّلامِ.
( اللَّهُمَ عَجِّلْ فَرَجَ وَلِيِّكَ وَ ابْنَ وَلِيِّكَ وَ اجْعَلْ فَرَجَنَا مَعَ فَرَجِهِمْ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ )
🍃 خدایا درود بفرست بر بانوی صدیقه فاطمه ی پاکیزه صالحه که اوست حبیبه ی تو و پیامبرت و مادر اولیاء و برگزیدگان تو (امامان معصوم) آن بانویی که برگزیده ای و برتری داده ای و انتخاب کرده ای او را بر زنهای جهانیان خدایا تو داد او را از ستمگرانش بستان و از کسانی که حق او را سبک شمردند باز خواست نما و خونخواه خون فرزندان او باش خدایا همچنان که او را مادر امامان هدایت و همسر صاحب لواء (علی) و بزرگوار در نزد ملأ اعلی (ملائکه) مقرر داشتی پس درود بفرست بر او و آن درود و صلواتی که روشن گردانی چشمهای ذریه ی او را و برسان به آنان از طرف من در این وقت بهترین تحیت و سلام را.
🔹خوشا به حال صاحبان این توصیف:
🌱 امام صادق علیه السلام از پدرانشان علیهم السلام روایت نموده که پیغمبر صلی الله علیه و آله به امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه السلام فرمود:
یا علی ! آنها که بیش از همه در امور دینی یقین دارند ، مردمی در آخر الزمانند که پیغمبر را ندیده اند و حجّت خدا هم از نظر آنها پنهان گردیده است ، مع هذا به وسیله ی سیاهی که در سفیدی است (یعنی سطور کتابهای دینی ، خواه قرآن و خواه اخبار) ایمان می آورند. 📖
📚 مهدی موعود (ج13 بحارالانوار) / ترجمه علی دوانی / ص924
💎امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه السلام فرمودند: 💎
🗻 طاقت کندن کوه ها آسان تر از انتظار دولتی است که ظهورش به تأخیر افتاده باشد. از خداوند مدد بخواهید و صبر پیشه سازید ، که خداوند زمین خود را به بنده ی شایسته اش می سپارد ، و عاقبت نیک از آن پرهیزکاران است. پیش از رسیدن دولت حق شتاب مکنید که پشیمان می شوید ، و مدت آن را دراز مشمارید که باعث قساوت دلهایتان می گردد.
🌱و نیز فرمودند: کسی که عشق به ظهور دولت ما را به دل گرفته است ، در حظیرة القدس (مکان مقدس بهشت) با ما خواهد بود ، و کسی که منتظر امر ماست ، همچون شهیدی است که در راه خدا در خون خود غلتیده باشد.
📚 مهدی موعود (ج13 بحارالانوار) / ترجمه علی دوانی / ص922
🔹محمّد بن مسلم نقل می کند: من به مدينه رفتم در حالى كه دردمند بودم محضر امام رساندند كه محمد بن مسلم دردمند است، حضرت ابو جعفر عليه السّلام شربتى برايم فرستادند. آورنده غلامى بود كه دستارى به سر بسته بود، به هر صورت غلام شربت را به من داد و گفت:
اين را بياشام زيرا حضرت به من امر فرمودهاند تا تو اين را نياشاميدهاى من از نزدت نروم، پس شربت را گرفتم، بوى مشك از آن مىآمد، شربتى پاكيزه، طعمى خنك داشت وقتى آن را نوشيدم، غلام به من گفت:
آقايت فرموده: وقتى شربت را خوردى به نزدش حاضر شو.
من در اين گفتار مىانديشدم كه پيش از نوشيدن شربت قادر نبودم روى پاهايم بايستم حال چطور حركت كرده و به محضرش بروم، وقتى شربت در جوف من قرار گرفت گويا از بند رها شدم پس درب منزل حضرت آمده از آن جناب اذن خواستم، حضرت با صداى بلند فرمودند:
جسمت بهبودى يافت داخل شو! پس داخل شده در حالى كه مىگريستم، سلام بر آن حضرت كرده و دست و سر آن سرور را مىبوسيدم.
حضرت به من فرمودند: اى محمّد، چرا گريه مىكنى؟
عرض كردم: فدايت شوم گريهام بخاطر اين چند چيز است:
1⃣ غريبم.
2⃣از شما دور هستم.
3⃣قدرتم كم و ضعيف مىباشم.
4⃣قادر نيستم نزد شما رحل اقامت انداخته و به شما بنگرم.
3⃣حضرت فرمودند: امّا كم بودن قدرت، البته همين طور است، خداوند دوستان ما را اين چنين قرار داده و سريعاً بلاء را بر ايشان نازل مىكند.
1⃣و امّا اينكه گفتى: غريب هستى، مؤمن در دنيا و بين اين خلق نگونسار غريب مىباشد تا از اين دار فانى به رحمت بارى منتقل شود.
2⃣و امّا اينكه گفتى مكانت دور است و از ما فاصله دارى، بر تو باد به پيروى نمودن از ابى عبد اللَّه عليه السّلام (منظور از ابى عبد اللَّه خود آن حضرت مىباشد) زيرا ما نيز از زمينى كه محبوب و مطلوبمان است (مراد كربلاء مىباشد) دور بوده و بواسطه فرات بين ما و آن زمين فاصله افتاده است.
4⃣و امّا اينكه گفتى دوست دارى نزديك ما بوده و بما نظر افكنى و بر اين معنا قادر نيستى، خداوند متعال بر آنچه در قلب تو است آگاه بوده و تو را بر همان پاداش و جزا مىدهد.
📚 كامل الزيارات / ترجمه ذهنى تهرانى ؛ ص837