eitaa logo
به وقت بهشت 🌱
6.5هزار دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
1.4هزار ویدیو
2 فایل
💠وَأُفَوِّضُ أَمْرِ‌ی إِلَی‌اللَّه إِنَّ‌اللهَ بَصِیرٌ‌ بِالْعِبَاد 🚫کپی یا انتشار حتی با ذکر نام نویسنده حرام است🚫 تبلیغات ارزان https://eitaa.com/tablighattarzan عضو انجمن رمان آنلاین ایتا🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
همراهان عزیز برای تهیه‌ی شیر و‌ پوشک سه نوزاد سادات نیازمند این پتوی نوزاد بافت، با نخ ترک و آستری ملحفه‌ایی به فروش می‌رسد. با ابعاد ۱۱۰در ۱۰۷ضد حساسیت و آلرژی برای نوزادی تا دوسال قابل استفاده است‌. ترکیب رنگ برای نوزاد پسر و دختر هم مناسبه در این ایام مبارک بسم‌الله بگید به امید خدا با توکل به ذات مقدسش با علی بگید. علی نگه دار عزیزانتان باد🙏🏻 ۰۹۳۰۳۹۲۷۹۹۱ 👆🏻 شماره موبایل جهت تماس
🛑 چادر نخرید 🛑 💣 خرید چادر به قیمت تولید 🤔 💰 فروشگاه چادر مشکی کشور 🎁روسری رایگان+ 60 تومان تخفیف🎁 لینک هدایای خرید یک چادر مشکی🤩🤩👆 🎁هدایای ویژه: چهارده حرز، مفاتیح رنگی زیبا، مهر و تسبیح، زعفران، اسپند، پارچه سبز، چهار قرعه‌کشی عالی و ارسال رایگان 🔰لیست قیمت تولیدی چادرها در گروه تولیدی چادر کربلا 😍👇 https://eitaa.com/joinchat/3547398199Cf7e1bfc230
به وقت بهشت 🌱
💠💠💠✨ 💠💠✨ 💠✨                 ⚜بِسم‌ِالله‌ِالرَّحمَنِ‌الرَّحیم⚜ #رمان_بشری #به_قلم_میم‌مهاجر #برگ18
💠💠💠✨ 💠💠✨ 💠✨                 ⚜بِسم‌ِالله‌ِالرَّحمَنِ‌الرَّحیم کپی‌حرام🚫 لرزش همه‌ی وجود بشری را در بر گرفت. انگار در آن سرمای بهمن‌ماه، یک سطل آب سرد روی سرش ریخته بودند. خدایا من مگه چه قدر توان دارم؟ چه‌قدر ظرفیت دارم؟ صدایی توی سرش اکو می‌شد: خدا هر کسی رو قدر ظرفیتش امتحان می‌کنه. قدر ظرفیتش! بشری سرش را گرفت بالا ولی نگاهش را به صورت و چشم‌های کثیف حامد نداد. خودش هم نمی‌دانست با چه اطمینانی این حرف‌ها را زد. _امیر این کار رو نمی‌کنه! حاند پوزخند زشتی زد. _حالا که کرده. _من امیرم‌و می‌شناسم. حامد با لحن مشمئزکننده‌ای بلند گفت: خیانت کرده. این کلمه در ذهن بشری پشت سر هم تکرار شد. خیانت... خیانت... خیانت... حامد هنوز داشت چرت و پرت می‌گفت. بشری کلید را توی قفل چرخاند. در را باز کرد و تمام ناراحتی‌اش را سر در بی‌گناه خالی کرد. به پای حوض رسید. در هنوز داشت تق و توق می‌کرد و می‌لرزید. بغض بشری ترکید. با بلندترین صدایش زیر گریه زد. همه چیز تمام شده بود. نازک‌ترین طناب وصل آن‌ها پاره شده بود. قدم‌های سستم بشری را تا تاب رساند. توانی نداشت. زانو زد کف حیاط. دست‌ها و صورتش را کف تاب گذاشت و های های گریه کرد. هوای گرگ و میش غروب و بشری تنها در حیاطی که با کورسوی چراغ قدیمی تراس کمی روشن شده بود، داشت زار می‌زد. آن‌قدر بلند گریه می‌کرد که صدای اذان را واضح نمی‌شنید. کجایی امیر؟ دلم تو رو می‌خواد. همین جا روی همین تاب. بشینیم کنارم و با تکونای پات تابم بدی. کجایی؟! دلم شونه‌های گرمت‌و می‌خواد، عطر نفس‌گیرت‌و. کجایی که دلم واسه خنده‌هات تنگ شده. واسه صدات. خیلی ضجه زد. تا به آن روز از چیزی تا آن‌ اندازه نا احت نشده بود. نای بلند شدن نداشت، پای رفتن هم. اما نیرویی او را از جایش بلند کرد. به طرف خانه کشاند. شاید جذبه‌ی اذان بود. بشری پکر و منگ توی خانه رفت. گرمای دلپذیر خانه، تاثیری روی حال او نداشت. سجاده‌ی کوچکی از کنار میز تلفن برداشت. کیف و چادر خاکی‌اش را گذاشت کنار و نیت گرفت. بعد از نماز عشا، سر به مهر گذاشت. شانه‌های لرزید و گریه را از سر گرفت. با صدای نگران مادرش به خودش آمد. سر از مهر برداشت و نشست. خودش می‌دانست تمام صورتش از اشک خیس شده. زهراسادات به طرف دخترش قدم تند کرد. بعد از دوماه آغوشش را برای بشری باز کرد. بشری مثل حبه‌ قندی در چای، توی آغوش گرم مادرش حل شد. آغوشی که از بعد از رفتن امیر از آن محروم بود. _چت شده بشری! داری جون به سرم می‌کنی! بشری حرف نزد. نمی‌توانست. دست خودش نبود. مثل ماهی کوچکی از آغوش زهراسادات لیز خورد. کیف و چادرش را روی زمین کشید و رفت بالا. زهراسادات دلواپس و وارفته دخترش را صدا می‌کرد. _کجای میری! تو که من‌و کشتی! چی به سرت اومده؟ بشری برگشت و نگاهش کرد. _هیچی نیست مامان. ممنونم که هستی! زهراسادات دهان باز کرد که حرفی بزند، بشری زودتر گفت: _بذار تنها باشم. هیچی نمی‌خوام. شام هم نمی‌خوام. فقط بذار تنها باشم. جلوی نگاه غمگین زهراسادات، از پله‌ها بالا رفت. دلش می‌گفت خودت‌و داغون نکن، امیر خیانت نمی‌کنه. آرنجش را روی قاب پنجره گذاشت. زل زدم به پنجره‌ی رو‌به رویی‌اش. دلش می‌خواست امیر پنجره را باز کند. بشری ببیندش. امیر! هیچی بدتر از این خبر نبود برام. کاش مونده بودی هرچند دوستم نداشتی. کاش نگه‌ات داشته بودم. پاهایش یارای ایستادن نداشت. نشست کف اتاق. زانوهایش را بغل کرد. گهواره‌وار خودش را تاب می‌داد. از وقتی رفتی درد خودم سر جاش بود، حرفای خونواده‌ام یه درد دیگه! تحمل کردم چون فکر می‌کردم تو این‌جوری راحت‌تری. فقط بابا کوتاه اومده و باهام بهتر شده، مامان هنوزم همون‌طوره. خونواده‌ی تو هم که نه گرمند نه سرد. نمی‌دونم چی گفتی بهشون!؟ فقط رفتار ایمان هنوزم مثل قبلِ. اون سختیا چیزی نبود. این درد‌و نمی‌تونم تحمل کنم. ✍🏻 کپی یا انتشار به هر شکل است🚫 ╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮    @In_heaventime  ╰━━⊰⚜⚜⊱━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌿🌿🌿 ✨رو به شش‌گوشه‌ترین قبله‌ی عالم، هر روز . . .بردن نام حسین‌ابن‌علی می‌چسبد؛ 💠السلام‌علی‌الحسین 💠و‌علی‌علی‌ابن‌الحسین 💠وعلی‌اولادالحسین 💠وعلی‌اصحاب‌الحسین ♥️ ╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮    @In_heaventime  ╰━━⊰⚜⚜⊱━━╯
دعای عهد.mp3
21.59M
صوت قرائت دعای‌عهد قرار صبحگاهی به وقت بهشتی‌ها🦋 فقط هشت دقیقه وقت بذاریم🥀 ♥️ ╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮    @In_heaventime  ╰━━⊰⚜⚜⊱━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠🌿💠🌿💠🌿💠🌿💠 بین مکه تا مدینه پر شده از نور داور گل بریزید گل بریزید آمده موسی‌بن‌جعفر 🌺🌸🌼🌺🌸🌼🌺🌸🌼 🌺🌸🌼🌺🌸🌼🌺🌸🌼 ╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮    @In_heaventime  ╰━━⊰⚜⚜⊱━━╯
🌴🕊🌴🕊🌴🕊🌴🕊🌴🕊🌴 خوش به خال کاطمینی‌ها که هر روز خدا با سه تا خورشید می‌گردد طلوع صبحشان 🌤🌸🌤🌸🌤🌸🌤🌸🌤🌸 ╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮    @In_heaventime  ╰━━⊰⚜⚜⊱━━╯
خجـسته میـلاد هفتمیـن پیشـوای خیـر و خوبـی، فخـر عالـم امـکان، هفتمیـن قافـله سـالار کاروان صبـر و شکیبایـی باب الحوائـج امام موسـی کاظـم علیه‌السـلام بر همگان خجسته باد. 🌱🌺🌺🌱🌺🌺🌱🌺🌺🌱🌺🌺🌱 ╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮    @In_heaventime  ╰━━⊰⚜⚜⊱━━╯
🍀🌷🍀🌷🍀🌷🍀 صلی‌الله‌علیک‌یا‌موسی‌بن‌جعفر‌الکاظم🌿 ╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮    @In_heaventime  ╰━━⊰⚜⚜⊱━━╯
سلام خانم مهاجر برای بازنویسی رمان در این قسمتها نیاز به وقت و مشورت دارند. امکان داره امشب رمان ارسال نکنند منتظر نباشید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌿🌿🌿 ✨رو به شش‌گوشه‌ترین قبله‌ی عالم، هر روز . . .بردن نام حسین‌ابن‌علی می‌چسبد؛ 💠السلام‌علی‌الحسین 💠و‌علی‌علی‌ابن‌الحسین 💠وعلی‌اولادالحسین 💠وعلی‌اصحاب‌الحسین ♥️ ╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮    @In_heaventime  ╰━━⊰⚜⚜⊱━━╯
دعای عهد.mp3
21.59M
صوت قرائت دعای‌عهد قرار صبحگاهی به وقت بهشتی‌ها🦋 فقط هشت دقیقه وقت بذاریم🥀 ♥️ ╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮    @In_heaventime  ╰━━⊰⚜⚜⊱━━╯
🍹 حتے خـیالِ بــےتـو شـدن مےڪُشد مرا ڪارم بہ روزهـاے جدایـے نمےڪِشد... ╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮    @In_heaventime  ╰━━⊰⚜⚜⊱━━╯
✒𝑍: سلام علیکم🌷 خب! چه سودی داره حامد بخواد خبر به اصطلاح خیانت امیر رو به بشری برسونه؟! مثل قبل! منفعت‌ش چی بود برای حامد که بشری‌‌و امیر برن خارج تحصیل کنن؟ یعنی پیشرفت امیر اینقدر برای این رفیق شیطانی مهمه؟ نه!... حامد همین‌رو میخواست.. جدایی امیرو بشری‌رو؛ این‌که چشم نداره خوشی‌و همسر پاکِ امیر رو ببینه. اون حتی نمی‌تونه موفقیت‌و پیشرفت امیر رو ببینه... چه برسه به این‌که بخواد کمکش کنه. و شاید اهداف دیگه‌ای داره که فعلا نامشخصه! این نشون می‌ده چقدر یه دوست می‌تونه اثرگذار باشه. زندگی‌تو به خدا نزدیک کنه. یا نه! تورو از همسرت‌هم دور کنه‌و زندگی‌تو به هم بپاشه! باعث گناه بشه قطعا حامد برای امیر هیچ‌وقت مثل بشری برای نازنین نخواهد بود. این یعنی در انتخاباتمون دقت کنیم.
⚜⚜🕊⚜⚜ شکرش میان این همه سر، سروری شدیم مانند یازده پسرش مادری شدیم یکشنبه‌های‌فاطمی🌱🌸 ╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮    @In_heaventime  ╰━━⊰⚜⚜⊱━━╯
2860 (1000×1000)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌿🌿🌿 ✨رو به شش‌گوشه‌ترین قبله‌ی عالم، هر روز . . .بردن نام حسین‌ابن‌علی می‌چسبد؛ 💠السلام‌علی‌الحسین 💠و‌علی‌علی‌ابن‌الحسین 💠وعلی‌اولادالحسین 💠وعلی‌اصحاب‌الحسین ♥️ ╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮    @In_heaventime  ╰━━⊰⚜⚜⊱━━╯
دعای عهد.mp3
21.59M
صوت قرائت دعای‌عهد قرار صبحگاهی به وقت بهشتی‌ها🦋 فقط هشت دقیقه وقت بذاریم🥀 ♥️ ╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮    @In_heaventime  ╰━━⊰⚜⚜⊱━━╯
عکس‌نوشته✨ 🌷 ✍🏻مٻــم‌مـہاجـر ╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮    @In_heaventime  ╰━━⊰⚜⚜⊱━━╯
عکس‌نوشته✨ 🌷 ✍🏻مٻــم‌مـہاجـر ╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮    @In_heaventime  ╰━━⊰⚜⚜⊱━━╯
امیر دست تو موهاش می‌کشید. با انگشت صورتش رو نوازش می‌کرد. این‌ها کارهایی بود که به بشری آرامش می‌داد. کم کم نفس‌های بشری منظم شد و خوابش برد. پیشونیش رو بوسید. _ قربونت برم من که وقتی می‌خوابی صد برابر معصوم‌تر می‌شی. پتو رو روی شونه‌های بشری کشید. بشری بی‌اختیار تو همون حالت خواب، لبه‌ی پتو رو گرفت و تا روی سر خودش کشید. بشری عادت داشت سرش رو زیر پتو ببره. حتی تو چله تابستون. امیر خنده‌اش گرفت. _ فینگیلیِ خودم. از روی پتو سرش رو بوسید. باز هم خندید _ خفه نشی یه وقت...... https://eitaa.com/joinchat/3313696837C697aa8e7b4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📣📣📣 کانال VIP رمان بشری♥️ 😍😍 کانال خصوصی برای عزیزانی که برای خوندن رمان بشری عجولند☺️ دوستانی که مایل هستید مبلغ ۳۵۰۰۰ تومان رو به این شماره حساب به نام خلیلی واریز 6273 8110 8062 3918 و عکس فیش واریزی و شماره‌ی پیگیری رو به این آیدی ارسال کنید @Heaven_add تا لینک کانال خصوصی رو برای شما ارسال کنند😊🌹
عکس‌نوشته✨ ✍🏻مٻــم‌مـہاجـر ╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮    @In_heaventime  ╰━━⊰⚜⚜⊱━━╯