eitaa logo
به وقت بهشت 🌱
6.8هزار دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
1.3هزار ویدیو
1 فایل
💠وَأُفَوِّضُ أَمْرِ‌ی إِلَی‌اللَّه إِنَّ‌اللهَ بَصِیرٌ‌ بِالْعِبَاد 🚫کپی یا انتشار حتی با ذکر نام نویسنده حرام است🚫 تبلیغات ارزان https://eitaa.com/tablighattarzan عضو انجمن رمان آنلاین ایتا🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
VIP VIP VIP VIP VIP 😍😍😍 اگه دوست داری رمان‌و تا آخر بخونی مبلغ ۴۰۰۰۰ تومان به این شماره کارت به نام خلیلی واریز 6273 8110 8062 3918 و عکس فیش واریزی و شماره‌ی پیگیری‌و به این آیدی ارسال کن😊 @Heaven_add تا لینک کانال خصوصی‌و برات ارسال کنه🌿 ✅ادامه‌ی رمان تو کانال به وقت بهشت شب‌های زوج ادامه دارد🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صحنه جالب از اشک‌های یک دختر هنگام اجرای سرود رفیق شهیدم در رفسنجان @BisimchiMedia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴چهل روز گذشته و هنوز می‌گه چرا بابا و مامانش دیر کردن😭 چرا کسی صدای آرتین نشد؟!
خانم دکتر نخبه ایرانی با تکنیک های مدرن نانو تضمینی 5 برابر فاکتورهای زیبایی چهره را بالا می برد ! 🇮🇷 بیش از ۸۰٪ تخفیف خدمات زیبایی و فقط برای بانوان ایتا که عضو کانال این خانم دکتر باشن 👇 https://eitaa.com/joinchat/2873426145C246141b6fa 🛑 همه با هم از این خانم دکتر با این هنرمندی و انصاف در قیمت حمایت کنیم 👇 من هم حامی خانم دکتر هستم ! 🇮🇷 من هم حامی خانم دکتر هستم ! 🇮🇷 من هم حامی خانم دکتر هستم ! 🇮🇷
🇮🇷🙄💪 تو هم ایرانی حامی شو ! چقدر تغییر !؟ دیدی دیگه خودت ... پیام بالا رو به همه دوستات و گروه ها تا می تونی ارسال کن وظیفه ما اینه نشون بدیم زیبایی ایرانی زیباتره ! نه مثل اونها ! 👇 https://eitaa.com/joinchat/2873426145C246141b6fa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😭تمام سهم از زن،زندگی؛آزادی لعنت خدا بر شیطان و بوق‌ها و پیروانش...
اسامی شهدای زیر ۲۵ سال اغتشاشات اخیر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من را بی تو نمی‌شود! تو فرض کن: ریاضی بدون عدد، دیوان بدون حافظ، باغچه بدون گل، شمال بدون درخت، می‌شود؟ نه نمی‌شود :) + عزیزم حسین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ فِي آنَاءِ لَيْلِكَ وَ أَطْرَافِ نَهَارِكَ سلام بر تو در تمام ساعات شب و روز 🌷
🔹️شما سوار یه اتوبوسی میشی، میشینی کنار یکی، بو سیگارش اذیتت میکنه! میری اونور تر کنار یکی دیگه میشینی ،دهنش بو سیر میده! میری اونورتر میشینی میبینی یکی بچش خرابکاری کرده! درسته تحمل این وضع سخته!! اما شما نمیتونی از اتوبوس بری بیرون چون؛ ‎اصل اتوبوس سالمه ‏چون راننده اتوبوس سالمه.. شما برای رسیدن به مقصد نیاز به اتوبوس سالم و راننده سالم داری. درسته؟ جمهوری اسلامی و رهبری این نظام مصداق اتوبوس سالم و راننده سالم هست👌 ⚠️اگه این اتوبوس رو ترک کنید اتوبوسهای دیگه شما رو به مقصد نمیرسونن. اتوبوس آمریکارو ببینید ‏اتوبوس اروپارو ببینید. هم اصل اتوبوسش ناسالمه هم رانندش مسته حالا اینجا بعضی مسؤلین خطایی میکنن ️این دلیل بر ناسالم بودن اصل نظام و راهبرد اون نیست😒 پس نباید از اتوبوسی که چون مسافرانش خلاف دارن ولی اصلش سالمه و رانندش سالمه بیرون اومد چون اتوبوس و راننده ی سالم دیگه ای ‏وجود نداره✔️ ✅ پس باید بود و خلاف هر مسافری رو هشدار داد و جلوگیری کرد. باید خلاف هر مسئولی رو هشدار داد و جلو گیری کرد. 🚸 ولی از اصل نظام و رهبری نباید روی گردان بشوی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 بت‌های دروغین ⭕️ بازخوانی نقش در اغتشاشات اخیر ایران و حوادث تروریستی
قاتل دو بسیجی مشهدی اعدام شد مجید‌رضا رهنورد که طی اقدام تروریستی ۲۶ آبان ماه ۱۴۰۱، دو نیروی حافظ امنیت، زینال‌زاده و رضازاده را به شهادت رساند و ۴ نفر دیگر را مجروح کرد، صبح امروز ۲۱ آذر ماه در مشهد و در ملاعام اعدام شد.
اهل بیت علیهم السلام در درون همه ما حضور دارند، ولی ما با گناهانمون راه ارتباط با اونا رو بستیم...
امام زمانت را یاری کن و خودت را به گونه ای آماده کن که یاری کننده امام زمانت باشی 🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 بسیاری از مردم به همین راحتی در فضای مجازی فریب می‌خورند!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آیت‌ الله‌ بهجت چطور به این جایگاه رسید! واقعا ما چقدر به حرف پدر و مادرمون گوش می‌کنیم؟ ایشون بخاطر حرف پدرشون حتی نماز شب رو ترک کردن! + حتما ببینید و راجبش فکر کنید💙🌱 |
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️سلبریتیای بیشرف میگن سید محمد حسینی بی گناهه چون پدر و مادرش فوت کردن، حالا مهم نیست بنا بر اعتراف خودش چند بار به اندازه دو بند انگشت چاقو فرو کرده داخل شکم شهید عجمیان. ☫اکبر
💠💠💠✨ 💠💠✨ 💠✨                 ⚜بِسم‌ِالله‌ِالرَّحمَنِ‌الرَّحیم کپی‌حرام🚫 دم رفتن سوفی پرسید: -این دعایی که خوندی اسمش چی بود؟ -زیارت عزیزم. زیارت عاشورا طوری نگاه می‌کرد که انگار دارد به خاطر می‌سپارد. -میشه هر وقت خواستی بخونی، منم بیام و گوش کنم در تمام عمرش چیزی به این اندازه او را خوشحال نکرده بود. چهره‌اش به لبخند باز شد. -حتماً دست روی دست سوفی گذاشت. صمیمیت کلام و گرمی صدایش سوفی را مطمئن می‌کرد در صداقت حرف بشری. -تو مهمون اربابی نه من. هر وقت اومدی قدمت سر چشم بعد کمی گردن کشید تا قدش به سوفی که از خودش بلندتر بود رسید و برای اولین بار این همسایه که حالا تنها دوست صمیمی‌اش در غربت بود را بوسید. سوفی اما متعجب و پرسشی تکرار کرد: -ارباب؟! -همون امام حسین؛ ارباب یه کلمه‌ای هست معادلِ... کمی دست دست کرد تا لغتی جایگزین ارباب برای سوفی بیاورد تا متوجه‌ی منظورش بشود. -اوووم. چی بگم؟ ببین... بعد چشم‌هایش برقی زد و پیروزمندانه گفت: -آها. امپراطور! تو فکر کن امپراطور بالطبع، مثل همیشه در چنین مواقعی، ابروهای سوفی رفت بالا! -پادشاه؟ -نه. نه عزیزم‌. اون‌جور که فکر می‌کنی نه. امپراطور دل‌ها! و قسمت آخر را بخش بخش گفت. جوری که نرم نرم به دل سوفی نشست. با رفتن سوفی اول به آشپزخانه رفت. ظرف‌های شام را شست. فضای بزرگی نداشت و خیلی زود مرتب می‌شد. دستمال کرم رنگ را از کشوی کوچک برداشت و روی کابینت‌ها را دستمال کشید. در آخر ظرف‌های شسته که دیگر خشک شده بودند را جمع کرد و در کابینت‌ها جای داد و کافه میکس در دست از آشپزخانه خارج شد. این روزها بیشتر از قبل به این مایع به قول خودش دلچسب معتاد شده بود. قبلاً فنجانی می‌خورد و حالا ماگ را پر می‌کرد. لپ‌تاپ را روشن کرد و تا سرد شدن کافه میکس، فیلم‌های ضبط شده‌ی دوربینش را چک کرد. این کار به نظرش خسته کننده می‌آمد اما مجبور به انجامش بود. هیچ چیز مشکوکی نمی‌دید. برنامه‌های درسی‌اش را باز کرد. حجم درس‌هایش بیش‌تر و بیش‌تر می‌شد. طوری که لازم می‌دید هر روز مرور داشته باشد. همراه با جرعه جرعه نوشیدن، شروع به مطالعه کرد. صبح، وقتی برای رفتن به دانشگاه آماده می‌شد، صدای در زدن کسی او را به طرف در کشاند. با تعجب دید که سوفی آمده، در زده و خودش هم به لبه خیابان رفته بود. سریع ححابش را با پوشیدن مانتو و روسری مشکی کامل کرد. فلاسک مسافرتی یک لیوانی را در کیفش جای داد از در خارج شد. سوفی را غرق بازی با حیوان عظیم‌الجثه‌ی پشمالوی سیاه دید! همان سگی که چند سحر پیش‌تر میهمان ناخوانده‌ی خانه‌اش شده بود؛ از یادآوری آن ساعت، نفسی از آسودگی کشید و از دیدن آن سگ باز چندشش شد. سوفی با نوک کفشش آرام به پوزه‌ی سگ می‌زد. -سلام سوفی به سلام‌های فارسی بشری نه تنها عادت کرده بود بلکه جوابش را هم به فارسی می‌داد. آن هم آن‌قدر بامزه می‌گفت که ناخواسته لبخند به لب‌های بشری می‌آمد. -سحرخیزی شدی! سگ با شنیدن صدای بشری، بی‌خیال سوفی شده و جستی به طرف بشری زد. ✍🏻 کپی یا انتشار به هر شکل است🚫 ╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮    @In_heaventime  ╰━━⊰⚜⚜⊱━━╯