eitaa logo
به وقت بهشت 🌱
6.4هزار دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
1.4هزار ویدیو
2 فایل
💠وَأُفَوِّضُ أَمْرِ‌ی إِلَی‌اللَّه إِنَّ‌اللهَ بَصِیرٌ‌ بِالْعِبَاد 🚫کپی یا انتشار حتی با ذکر نام نویسنده حرام است🚫 تبلیغات ارزان https://eitaa.com/tablighattarzan عضو انجمن رمان آنلاین ایتا🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هنگامی که شب فرامی‌رسد، ممکن است نگرانی هایت محو شود. تمام کارهایی را که امروز می‌توانستی انجام دهی انجام داده‌ای. فردا روز دیگری برای انجام کارهایی است که امروز نکردی. شب بخیر🌔🌙
💠💠💠✨ 💠💠✨ 💠✨                 ⚜بِسم‌ِالله‌ِالرَّحمَنِ‌الرَّحیم کپی‌حرام🚫 گوشی را زمین نگذاشت. نگاهش مات شد به رقص پرده‌ی سالن که باد به بازی‌اش گرفته بود. چرا؟ چرا حالا باید بگید؟ حس بادکنکی را داشت که دقیق در لحظات اوج، دیواره‌ی نازکش خدشه‌دار شده. دقیقا در لحظاتی که از خوشحالی فقط پر در نیاورده بود باید این خبر را می‌دادند! ان‌قدر دیر؟ اطلاع رسانی برای همچین همایش مهمی، آن هم دو روز قبل از شروع دیر نبود؟ حالش اساسی گرفته شد. حس پرنده‌ای در قفس را داشت که تا در باغ برده و بی آن‌که آزادش کنند برش گرداندند. همه‌ی ذوق و شوقش برای رسیدن به ایران، کور شد، یک گره کور و این گره آن‌قدر در گلویش پیچ و تاب خورد که یک توپ بزرگ شد و راه گلویش را بست. همان‌جا نشست. توپ داخل گلویش بالا و پایین شد تا این‌که بالآخره بغضش ترکید و صدای گریه‌اش فضای ساکت خانه را پر کرد. دم غروب که بود، گریه هم مزید بر علت شد برای فروریختن دلش. هنوز بغض گلویش را چاره نکرده بود که صدای زنگ در، مجبورش کرد بی خیال گریه بشود. در را باز کرد و با آدلف رو به رو شد. چشم‌های خیس و سرخش، این گواه را می‌داد که از اجلاسیه و حضور اجباریش با خبر شده. پاکت را از دست دراز شده‌ی آدلف گرفت و تشکر کرد. حالا دوباره خودش بود و خلوتش. به یاد روزهای اولی افتاد که به آلمان آمده بود. وقتی که برای بار اول با باغچه‌ی لت و پار شده‌اش رو به رو شد. وقتی بهترین مونسش، قرآنش را باز کرد و این آیه آمد: "فان مع‌العسر یسرا" گفتی بعد سختی، آسونیه... قبول. باشه قبول. حتی تو روزهای آخر هم!؟ قبول... هر چی تو بگی. تو بخوای. معبودم! محبوبم! اگه بناست که من با این ضد حال‌ها رشد کنم، قبول؛ راضی‌ام به رضات. من این‌ها رو از چشم دانشگاه نمی‌بینم. از لطف تو می‌بینم که می‌خوای من ساخته بشم. پخته بشم. حالا دو روز دیرتر. طوری که نمی‌شه. به جای پرواز به ایران، پرواز به روسیه رو تجربه می‌کنم. اجلاسیه تموم می‌شه و به جای شنبه، دوشنبه خونواده‌ام رو می‌بینم. من که سال رو صبر کردم، ماه هم روش. از آب روشویی چند مشت به صورتش زد تا از آن حالت غمباد گرفته خارج بشود. اولین کاری که کرد تماس با مادرش بود که بهتر می‌دید زود‌تر از قضیه باخبرش کند. بر عکس تصورش که فکر می‌کرد زهراسادات با شنیدن خبر تاخیرش، اعتراض کند، با شنیدن این جمله، دلش قرص‌تر هم شد. -هر چی خدا بخواد دخترم. هیچ کار خدا بی‌حکمت نیست. شاید حضور تو اون اجلاسیه به پیشرفتت کمک می‌کنه. منم فقط موفقیتت رو می‌خوام کمی مکث کرد. این بار او هم حرف خود بشری را زد. -دو روز دیرتر بیای که طوری نیست طولی نکشید که چمدان به دست به همراه اکیپی از دانشجوها و اساتید از پله‌های هواپیما بالا رفت. به مقصد روس. لحظه‌های التهاب را می‌شد به اون لحظات نسبت داد. انقلاب درونی‌اش باعث شده بود گونه‌هایش به سرخی بزند. کنار پنجره جای گرفت و به آسمانی که رو به تاریکی می‌رفت زل زد. همیشه وقتی دلش به تب و تاب می‌افتاد، حادثه‌ای رخ می‌داد و او نمی‌فهمید چه چیزی انتظار آمدن او را می‌کشد... ✍🏻 کپی یا انتشار به هر شکل است🚫 ╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮    @In_heaventime  ╰━━⊰⚜⚜⊱━━╯
حضرت علی (ع) می‌فرمایند : راستگو با راستگویی خود سه چیز به دست می‌آورد: محبت، شکوه و اعتماد💫 💠 غررالحکم، صفحه‌ی۲۱۹
هدایت شده از RadioMighat | رادیو میقات
8.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎧 داستان کوتاه ( سرنوشت یک ملت ) ♦️ امیر کبیر: حاج میرزا،کار این مهندس اُتریشی به کجا کشید؟ ♦️ حاج میرزا: اون کارشو شروع کرده،اما فلز مورد نیاز برای ساخت توپ موجود نیست! راه واردات هم به علت تحریم انگلیس بستس! اینه که کار فعلا متوقف شده... ♦️ امیرکبیر: نباید متوقف بشه حاج میرزا!نباید متوقف بشه!...ارتش انگلیس پشت مرزهای ایرانه! همینجوریی هم وقتمون کمه!... صداپیشگان: مسعود عباسی - علی حاجی پور- مسعود صفری - امیر مهدی اقبال - کامران شریفی -احسان فرامرزی نویسنده و کارگردان: علیرضا عبدی پخش روزهای یک شنبه ازکانال رادیو میقات پخش تخصصی داستانهای صوتی @radiomighat
✨ــــ【ع】 ای پرچم حسین بنازم به بختِ تو؛ بامِ فلک کشیده ترا بر فراز خویش .. آن پرچمی که نام حسین است روی آن؛ هر گز رها نمی شود از اهتزاز خویش .. ♥️】
17.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 / پیشنهاد دانلود✓ طرف میگه امام زمان رو آخوندا از خودشون ساختن و اصلا وجود نداره 😡 ❌میگه چون تو قرآن اسمی از امام زمان نیست پس دیگه نیست! سیدکاظم روح بخش هم یک جواب کوبنده و منطقی بهش داده و اثبات کرده وجود امام زمان ، اما شبکه های اونوری وهابی این کلیپ رو کامل نشر ندادن و تقطیع کردن 😐 ╌─═ঊঈ🌺ঊঈ═─╌
10.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💫وقت ندارم برای خودم... اللهم عجل لولیک الفرج سه تا صلوات برای ظهور امام زمان(عج)بفرست🙏 لطفا با منتشر کردن این فیلم زیبا امام زمان (عج) خوشحال کنید😍 استاد شجاعی
جهاد تبیین اگر یک تصویر بود...🍃
💠💠💠✨ 💠💠✨ 💠✨                 ⚜بِسم‌ِالله‌ِالرَّحمَنِ‌الرَّحیم⚜ کپی‌حرام🚫 کنار بقیه‌ی شرکت کننده‌ها ایستاد و چند عکس انداختند. هرچند دو روز پیش ناراحت بود از این‌که به اجبار دانشگاه مجبور به شرکت در این اجلاسیه شده ولی این دقایق پایانی را در حالی می‌گذراند که لبخند رضایت در صورتش پیدا بود. به حرف مادرش رسید که این سفر بی حکمت نبود. خیلی چیزها از سخنرانی بقیه‌ی شرکت کننده‌ها یاد گرفت. از صحبت تک تک آن‌ها نت برداری کرد. می‌خواست کوله‌بارش پر باشد. از هر تجربه‌ای که بقیه کشورها به دست آورده بودند خلاصه‌ای نوشت. تایم صحبت خودش هم که به گفته‌ی استادش عالی کار کرده و به قول خودمان گل کاشته بود. و چه لذتی سر تا پایش را فرا گرفت وقتی در پایان صحبتش، اکثر حاضرین تشویقش کردند. وقتی تنها بانوی با حجاب سالن، یک مسلمان ایرنی، شد جزء نفرات برتر. عکس‌ گرفتن‌ها که تمام شد، کنار همراهان، به طرف خروجی ساختمان راه افتاد. از در ساختمان تا ماشین‌هایی که منتظر بودند تا به فرودگاه برسانندشان، فاصله‌ای پنجاه متری بود. پله‌های سفید را زیر پا گذاشت در حالی که بی‌خبر بود از حضور دو مرد روی پشت بام ساختمان دو طبقه‌ی همان نزدیکی که یکی از آن‌ها پشت دوربین اسلحه انتظارش را می‌کشید. طپش قلبش بالا رفت. در حدی که دستش را مشت کرد و روی سینه‌اش قرار داد. گرومب گرومب صدای قلبش را خودش می‌شنید. چهره‌‌اش پریشان شد. زرد، قرمز و بعد رنگ صورتش کامل به سفیدی رفت. ادامه امشب🤭🤭🤭🤷🏻‍♀🤷🏻‍♀🤷🏻‍♀ ✍🏻 کپی یا انتشار به هر شکل است🚫 ╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮    @In_heaventime  ╰━━⊰⚜⚜⊱━━╯
💠🌿💠🌿💠🌿💠🌿♥️ ✍به شوخی هم ازکلمه طلاق استفاده نکنید. ✍به شوخی هم به همسرتان بی جنبه نگویید. ✍به شوخی هم حرف زن دوم رانزنید. ✍به شوخی هم فحش و تمسخر ممنوع است. همین شوخی ها هستند که ممکن است به جدی تبدیل شوند(لطفا جدی بگیرید) 💠🌿💠🌿💠🌿💠🌿♥️
الهی ! (: