هدایت شده از سیدِ خیرالامور | سیدنا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
علی اکبر خود ذوالفقار است
👌🏻🍃
🔻 @seyyedoona
#پروفایل
مےبرمتبھسوےخیمھهـا
مےبوسمت،ولےجداجدا...💔):
#محرم | #حضرت_علی_اکبر ‹؏›
🆔@Islamic_resistance
•| عشقیعنیایستادگی |•
#پروفایل مےبرمتبھسوےخیمھهـا مےبوسمت،ولےجداجدا...💔): #محرم | #حضرت_علی_اکبر ‹؏› 🆔@Islamic
دل میرود زِ دستم...
صاحب دل آن خدارا
دست خدا سپردم
خورشید خیمھ هارا🖤''
2.57M
#استاد_محمد_شجاعی
۱۸ دقیقه از ۲۴ ساعت روزتون رو صرف گوش دادن به این سخنرانی کنید...
#محرم
🆔@Islamic_resistance
Mahmoud Karimi - Ye Ghalb Mobtala.mp3
3.66M
#مداحی
اونکھچشیدھطعماینعشقُ
غیرتوهیچکسُنمیشناسھ!
حکمیشھرویسنگقبرماین
سینهزنھرایتالعباسھ...💔''
#محمود_کریمی | #شب_نهم
🆔@Islamic_resistance
هدایت شده از سیدِ خیرالامور | سیدنا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای علم افراشته در عالمین
یاحضرت عباس🖤
🔻 @seyyedoona
هدایت شده از وتر | Vetr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎼 ترانهٔ A Part of Me
ترانهٔ انگلیسی «پارهٔ تن من»
اگر بهترین پدر دنیا برای بهترین دختر دنیا لالایی بگوید چگونه خواهد بود؟ A Part of Me (پاره تن من) ترانهای است درباره این شب رویایی.
youtube.com/c/vetrmusic
instagram.com/vetrmusic_farsi
@VetrMusic
41.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#استوری_پیشنهادی |📲|
•|والله اِن قطعتم یمینی ..
انی احامی ابدا عن دینی..✌️🏼 |•
■با کیفیت 1080
#ریحان_گرافی #محرم
@reihan_artwork
@Islamic_resistance
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری_پیشنهادی
بی سر و سامونتم ..
بیا به من سامون بده:(
#محرم #امام_حسین
@Razaqi48
@Islamic_resistance
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری_پیشنهادی
بھسقایعلمدارتقسم
ماپایپیمانیم...بھشوقیاریِ
آرامِجانت،مھدےِزهرا🖤''
#محرم | #حامد_زمانی
🆔@Islamic_resistance
رفقا یادتون نره واسه ی سلامتی امام زمان دعا کنید و صدقه بدید...
امشب مولای ما حالشون خوب نیست!💔
38.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#استوری_پیشنهادی
امشبےراشَـھِدین
درحرمشمھماناست..
عصرفردابدنشزیرسُمِاسباناست!💔
#محرم | #امام_حسین
🆔@Islamic_resistance
•| #آیههایعشق |•
«وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ»
و آنانڪه ظلم و ستم ڪردند، به زودی خواهند
دانست ڪه به چه ڪیفرگاهی باز می گردند...
- آیهی ۲۲۷ سورۀ شعراء
ــــــــــــــــــــــــــــ🖤☁️ـــــــــــــــــــــــــ
+ آیهای که سر ِ مبارك #امام_حسین تلاوت کرد
[ #محرم ]
@Islamic_Resistance
pouyanfar.Hossein-jan-ey-aberoye-do-alam(320).mp3
13.21M
•| #مداحی |•
خداحافظ ای برادر ِ زینب
به خون غلتان در برابر زینب..
ــــــــــــــــــــــــــــ🌿💔ـــــــــــــــــــــــــ
+ پُر از حس غم ِ مظلومیت..
#محمدحسین_پویانفر
[ #محرم #عاشورا ]
@Islamic_Resistance
هدایت شده از •| عشقیعنیایستادگی |•
4_5899982749015476510.mp3
10.43M
•| #مداحی |•
به لحظهی بُریدنِ سرت آه میکشم..
ـــــــــــــــــــــ🏴✨ـــــــــــــــــــ
#محمدحسین_پویانفر
#عاشورا | #محرم
🆔 @ISTA_ISTA
•| #حکایت ِ #عاشورا |•
با صدای فریادش از خواب بیدار شدم. از سر و صورتش عرق می ریخت و نفس نفس می زد. برایش آب آوردم. توی رختخواب نشست. کوزه کوچک سفالی را نزدیک دهانش بردم. کمی آب خورد و شروع کرد به گریه کردن. کمی که گریه کرد و آرام شد پرسیدم: چه شده امّ سلمه؟ برای چه گریه می کنی؟
با چشمان اشک آلود گفت: از زمان فوت رسول خدا صلی الله علیه و آله ایشان را در خواب ندیده بودم. امشب به خوابم آمده بود.
خواستم چیزی بگویم که ادامه داد: بر سرو صورتش خاک نشسته بود. پرسیدم: یا رسول الله، چرا صورت و لباس هایت خاک آلوده است؟
فرمود: الان در کربلا بودم. داشتم برای حسین و اصحابش قبر می کندم..
ام سلمه این را گفت و با دست ها، صورتش را پوشاند و زار زار گریست. از کنار بسترش بلند شدم و سرم را به دیوار گذاشتم؛ صدای هق هقم توی اتاق پیچید 🌘🖤
نویسنده: زینب علیزاده لوشایی
[ #محرم ]
@Islamic_Resistance
هدایت شده از سیدِ خیرالامور | سیدنا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چطور دلشون اومد
آقای خوبم🖤😭💔
🔻 @seyyedoona
هدایت شده از سیدِ خیرالامور | سیدنا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صدای قلب امام حسین
😭🖤
🔻 @seyyedoona
•| عشقیعنیایستادگی |•
•| #حکایت ِ #عاشورا |• با صدای فریادش از خواب بیدار شدم. از سر و صورتش عرق می ریخت و نفس نفس می زد.
•| #حکایت ِ #عاشورا |•
صدای سم اسب ها و زنگوله شترها نزدیک و نزدیک تر می شد. هنوز وارد شهر کوفه نشده بودند. چادرم را زیر بغلم زدم و بالای تپه ای رفتم تا بهتر بتوانم تماشای شان کنم. کاروان بزرگی بود به همراه سربازها و ابزارهای جنگی شان و اسب ها و شترها و تعدادی مردم سواره و پیاده. بین شان زن و بچه هم دیده می شد که به نظر می رسید اسیر باشند. قیافه هاشان خسته و ناراحت بود. اشک ها روی صورت هاشان خشکیده بود. سربازها آنها را به دنبال هم راه می بردند و با نیزه هایی که به بلندی قدشان بود، مراقب بودند فرار نکنند. زن ها پوشش درستی نداشتند و بعضی از دخترها سرشان برهنه یا نیمه برهنه و لباس های شان خونی بود. آنها که سرشان برهنه یا نیمه برهنه بود با دست سرهاشان را پوشانده بودند.
منتظر ماندم تا نزدیک شدند. از تپه پایین رفتم. به یکی از زن ها نزدیک شدم و پرسیدم: شما از کجا می آیید و اسیران کدام طایفه اید؟
زن گفت: از کربلا می آییم و اسیران آل محمدیم.
با شنیدن این حرف انگار خون در رگ هایم ازجریان افتاد. نگاهی به بقیه زن ها و بچه ها انداختم و دوان دوان به طرف محل زندگی ام رفتم که همان نزدیکی بود. توی کوچه که رسیدم، دو تا از زن های همسایه را دیدم که داشتند با هم حرف می زدند. قضیه را برای آنها هم تعریف کردم. هر سه به خانه هامان رفتیم و با دستی پر به سوی اسیرها برگشتیم. هر چه چادر، مقنعه و لباس خوب داشتیم به زن ها و بچه های اسیر دادیم تا خودشان را بپوشانند. وقتی چشمم به سرهای روی نیزه افتاد، نتوانستم تحمل کنم؛ شروع زدم به جیغ زدن. زن های همسایه هم که آمده بودند، همراهی ام کردند. اندک اندک مردهای شهر دور کاروان جمع شدند و وقتی هویت اسیران را فهمیدند، آنها هم بلند بلند گریستند.
روی یکی از شترها جوانی با حالت نزار و صورتی در هم و رنگ پریده نشسته بود. بعدها فهمیدم علی بن الحسین است که به دلیل بیماری او را نکشته اند. او لبان خشکیده اش را از هم باز کرد و با اشاره به مردم کوفه که دور کاروان جمع شده بودند گفت: اینها برای ما گریه می کنند؟ پس ما را چه کسی کشت؟
با این حرف سر و صداها و گریه ها بیشتر شد. دیگر نفسم بالا نمی آمد؛ کم کم همه چیز جلو چشمانم تاریک شد.
نویسنده: زینب علیزاده لوشایی
[ #محرم ]
@Islamic_Resistance